معنی ضرب المثل ” جوجه را آخر پاییز می شمارند ” + داستان

معنی ضرب المثل ” جوجه را آخر پاییز می شمارند ” + داستان

پربازدیدترین این هفته:

دیگران در حال خواندن این صفحات هستند:

اشتراک گذاری این مطلب:

فهرست مطالب:

همه ما این ضرب‌المثل قدیمی را شنیده‌ایم که می‌گوید: “جوجه را آخر پاییز می‌شمارند.” اما معنای واقعی این جمله چیست؟

این ضرب‌المثل به ما یادآوری می‌کند که نباید برای نتیجه‌ی یک کار، خیلی زود قضاوت کنیم. درست مانند کسی که جوجه‌ها را در بهار می‌شمارد، در حالی که ممکن است تا آخر پاییز، بسیاری از آن‌ها از بین بروند. پس تنها در پایان کار است که می‌توانیم بفهمیم واقعاً چه چیزی به دست آورده‌ایم.

این حکمت در بسیاری از جنبه‌های زندگی کاربرد دارد. چه در کسب‌وکار، چه در درس خواندن و چه در برنامه‌ریزی‌های روزمره، این مثل به ما هشدار می‌دهد که تا کار به پایان نرسیده، نباید آن را موفق بدانیم و به پاداش آن مطمئن باشیم.

پس بیایید این درس را به خاطر بسپاریم: برای قضاوت در مورد موفقیت یا شکست یک کار، باید صبر پیشه کنیم و تا زمانی که کار به طور کامل به پایان نرسیده، درباره‌ی نتیجه‌ی آن با اطمینان صحبت نکنیم.

معنی ضرب المثل جوجه را آخر پاییز می شمارند

در این نوشته، با داستان و مفهوم ضرب‌المثل ایرانی «جوجه را آخر پاییز می‌شمارند» آشنا خواهید شد. همراه ما باشید.

معنی ضرب المثل جوجه را آخر پاییز می شمارند

سرانجام هر کاری در پایان آن مشخص می‌شود و نباید از همان ابتدا بیش از اندازه به نتیجه‌ی آن دلخوش بود.
نتیجه را فقط وقتی می‌توان دید که کار به پایان رسیده باشد.
ضرب‌المثل «جوجه را آخر پاییز می‌شمارند» معمولاً در مواقعی به کار می‌رود که کسی خیلی زود و پیش از تمام شدن یک کار، به نتیجه‌ی آن امیدوار شده و درباره‌ی موفقیت آن قضاوت می‌کند.

ایموجی این ضرب المثل 🐣 🔚 🍂

ضرب‌المثل «جوجه را آخر پاییز می‌شمارند» به انگلیسی به این صورت بیان می‌شود:

**Don’t count your chickens before they hatch**

این مثل به ما یادآوری می‌کند که نباید پیش از رسیدن نتیجه یا پایان یک کار، درباره موفقیت‌های احتمالی آن خیال‌پردازی کنیم. ممکن است اتفاقات غیرمنتظره‌ای رخ دهد و همه چیز طبق برنامه پیش نرود. پس بهتر است تا وقتی کار به طور کامل انجام نشده، روی موفقیت آن حساب نکنیم و برای چیزی که هنوز قطعی نشده، برنامه‌ریزی نکنیم.

داستان ضرب المثل جوجه را آخر پاییز می شمارند

روزی روزگاری، کشاورزی یک نهال چنار در کنار مزرعه‌اش کاشت. این کشاورز هر فصل، سبزی یا میوه‌ای جدید در آن زمین می‌کاشت و پس از چند ماه، محصولش را برداشت می‌کرد و به بازار می‌برد. سال‌ها به همین شکل گذشت. در این مدت، گیاهان زیادی در آن زمین روییدند و پس از رسیدن، چیده شدند. اما تنها درخت چنار بود که سال به سال قد می‌کشید و همیشه همراه کشاورز ماند.

یک سال، کشاورز تخم کدویی را کنار درخت چنار کاشت. پس از چند روز، جوانه‌ی کدو شروع به رشد کرد. هر روز بیشتر از قبل شاخ و برگ می‌داد و بلندتر می‌شد. کدو که دید از بقیه‌ی گیاهان مزرعه بلندقدتر شده، خیلی خوشحال بود. یک روز به درخت چنار نگاه کرد و با خودش فکر کرد: «چه درخت بلندی! شاید من هم بتوانم مثل او شوم.» از همان روز، کدو شروع کرد به پیچیدن دور تنه‌ی چنار و هر روز بالاتر می‌رفت. تا این که یک روز چنار به او گفت: «آفرین! چقدر خوب رشد می‌کنی!»

اما کدوِ مغرور به جای تشکر، با تکبر گفت: «کجایش را دیدی؟ چند وقت دیگر می‌بینی که از تو هم بلندتر می‌شوم!»

چنار که سال‌ها از عمرش می‌گذشت، با شنیدن این حرف ناراحت نشد و با آرامش پاسخ داد: «انشاءالله آن طور که می‌خواهی رشد کنی. اما بدان که من پانزده سال است اینجا هستم تا به این بلندی رسیده‌ام. هر گیاهی برای هدفی کاشته می‌شود؛ بعضی برای سایه و سبزی، و بعضی مثل تو برای میوه دادن. تو باید سعی کنی مسئولیتت را به خوبی انجام دهی.»

حرف‌های چنار برای کدو جوان معنایی نداشت. با خودش گفت: «او که دیگر جوانی‌اش گذشته، به من حسادت می‌کند. این حرف‌ها را می‌زند تا من به اندازه‌ی او نشوم.»

چنار دوباره به او گفت: «سعی کن به جای این که فقط قد بکشی، به فکر میوه‌ات هم باشی تا کدویی بزرگ و شیرین بدهی، وگرنه کارت را درست انجام نداده‌ای.»

کدو با خشم گفت: «دیدى؟ گفتم که حسودى! مى‌خواهى من انرژى‌ام را صرف میوه دادن کنم و قد نکشم!»

چنار که دید حرف‌هایش نتیجه‌ی عکس داده، گفت: «باشد، اما یادت باشد که تو فقط تا آخر پاییز فرصت داری، قبل از این که زمستان برسد.»

کدو با بی‌اعتنایی پاسخ داد: «باشه، آخر پاییز نتیجه مشخص می‌شود.»

چنار نمی‌دانست چطور این گیاه جوان را متوجه اشتباهش کند، فقط با حسرت گفت: «کاش معنای حرف‌هایت را می‌دانستی. بسیاری از مرغ‌ها هم در آغاز پاییز فکر می‌کنند جوجه‌های زیادی خواهند داشت، اما وقتی پایان پاییز جوجه‌هایشان را می‌شمرند، می‌بینند فقط دو سه تا بیشتر ندارند و بقیه مرده‌اند.»

از آن روز، کدو مصمم شد تا می‌تواند قد بکشد تا پاسخ محکمی به چنار بدهد. اما نمی‌دانست که کشاورز چندین بار آمده و دیده بود که کدو فقط قد کشیده و هیچ میوه‌ای نداده است. کشاورز تصمیم داشت آن را از ریشه درآورد، اما به خودش گفت: «تا آخر پاییز صبر می‌کنم. اگر تا آن زمان میوه نداد، آن را از زمین درمی‌آورم و دور می‌اندازم.»

کدو همچنان به رشد خود ادامه می‌داد و تقریباً به شاخه‌های اصلی چنار رسیده بود. آنقدر غرق بلند شدن بود که فراموش کرده بود وظیفه اصلی‌اش چیست. تا این که یک روز سرد پاییزی، کشاورز با دیدن این که کدو هیچ میوه‌ای نداده، عصبانی شد و آن را از ریشه درآورد و دور انداخت.

مفهوم و ریشه ضرب المثل جوجه را آخر پاییز می شمارند + شعر

پس، مفهوم این سخن این است که تنها زمانی می‌توانیم نتیجه‌ای را قطعی و مطمئن بدانیم که از مرحله آزمایش و حوادث مختلف گذشته و ثابت شده باشد که پایدار و ماندگار است.

به بیان دیگر، انسان عاقل کسی است که فریب نتیجه فوری یک کار را نمی‌خورد و همیشه پایان کار را در نظر می‌گیرد. در این زمینه مولوی گفته است:
هر که اوّل بین بُود، اَعْما بُوَد
هر که آخر بین، چه بامعنا بُوَد

این بیت هم خودش به یک ضرب‌المثل تبدیل شده است و معنایش شبیه به این گفته معروف است که “جوجه را آخر پاییز می‌شمارند”.
داستانی که برای این ضرب‌المثل نقل شده، از مولوی است:
مردی با عجله به مغازه زرگر رفت و گفت:
“ترازو بده تا طلایم را وزن کنم.”
زرگر جواب داد: “غربال ندارم!”
مرد با تعجب گفت: “من ترازو می‌خواهم، نه غربال!”
زرگر گفت: “جارو هم اینجا موجود نیست!”
مرد عصبانی شد و گفت: “این شوخی‌های بی‌جا را کنار بگذار! ترازو بده تا طلایم را بسنجم.”
زرگر پاسخ داد: “ای مرد! حرفت را شنیدم و منظورت را فهمیدم، اما می‌بینم که تو مرد سالخورده‌ای هستی با دستانی لرزان. می‌دانم وقتی طلا را روی ترازو بگذاری، روی زمین می‌ریزد. آن وقت از من جارو می‌خواهی تا آن را جمع کنی و غربال می‌خواهی تا طلا را از خاک جدا کنی. من از همان اول پایان کار تو را فهمیدم:
هر که اوّل بنگرد پایان کار
اندر آخر او نگردد شرمسار”

مولوی در جای دیگری می‌گوید: مردی که پایان کار را می‌بیند، فرد خوشبختی است.
یا این که:
چشم آخر بین تواند دید راست
چشم اوّل بین، غرور است و خطاست
و این بیت:
به آغاز اگر کار خود ننگری
به فرجام، ناچار، کیفر بری!

ضرب‌المثل دیگری که معنای مشابهی دارد، “گوسفند را در آغل می‌شمارند” است. چون اگر گوسفندها در صحرا باشند، نمی‌توان با اطمینان شمارششان کرد. ممکن است تا زمانی که به آغل برسند، اتفاقی برایشان بیفتد و از بین بروند.

پیشنهادی: معنی ضرب‌المثل شاهنامه، آخرش خوشه

اینجا می تونی سوالاتت رو بپرسی یا نظرت رو با ما در میون بگذاری:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *