داستان و شعر همراه با مفهوم ضربالمثل «موش تو سوراخ نمیرفت، جارو به دمش میبست»
روزی روزگاری، موشی بود که در سوراخی کوچک زندگی میکرد. یک روز، صاحب خانه تصمیم گرفت آنجا را تمیز کند. او یک جارو برداشت و شروع به جارو زدن اطراف سوراخ موش کرد. موش که ترسیده بود، جرأت نمیکرد از لانهاش بیرون بیاید. اما صاحب خانه آنقدر مصمم بود که حتی اگر موش خودش بیرون نمیآمد، میخواست به هر شکلی شده او را از سوراخ بیرون بکشد. برای همین، یک جارو به دم موش بست تا وقتی موش فرار میکند، جارو هم همراه او کشیده شود و همهجا را تمیز کند!
این داستان در واقع نشان میدهد که گاهی بعضی افراد آنقدر اصرار دارند کار خود را پیش ببرند که حتی اگر شرایط سخت باشد، راهحلهای عجیب و غیرمنطقی انتخاب میکنند. به جای اینکه صبر کنند یا روش بهتری پیدا کنند، با زور و اجبار میخواهند به خواستهشان برسند.
این ضربالمثل معمولاً در مورد کسانی به کار میرود که به جای حل ریشهای مشکل، با روشهای پیچیده و غیرضروری سعی میکنند کاری را انجام دهند.
شعر:
موشکی بود در حوالی سوراخ
جاروبند به دمش از فرط بیپروایی
گر نمیخواهی برود در راه راست
پایش را بند زن ای هوشمند رایی

همراه با مدیر تولز میخواهیم معنی، داستان و انشای ضربالمثل ایرانی «موش تو سوراخ نمیرفت، جارو به دمش میبست» را از کتاب فارسی پنجم برای شما بیان کنیم.
این ضربالمثل برای کسانی به کار میرود که به جای حل کردن اصلیِ یک مشکل، کاری میکنند که مشکل را بزرگتر و پیچیدهتر کند. انگار که راهحل آنها نه تنها مفید نیست، بلکه وضع را بدتر هم میکند.
داستان این ضربالمثل درباره پیرزنی است که در خانهاش یک موش شرور زندگی میکرد. این موش دائماً آشپزخانه را به هم میریخت و برای پیرزن دردسر درست میکرد. پیرزن از دست موش خسته شده بود و تصمیم گرفت یکبار برای همیشه از شر آن خلاص شود.
یک روز با خودش فکر کرد: «اگر بتوانم یک جارو را به دم این موش ببندم، دیگر نمیتواند به راحتی بدود و در سوراخش قایم شود. آن وقت به راحتی میتوانم آن را بگیرم.»
پیرزن نقشهاش را اجرا کرد. وقتی موش را دید، با سرعت و مهارت زیاد جارو را به دم او بست. اما نتیجه آن چیزی نشد که او انتظار داشت. موش که حالا ترسیده و وحشتزده بود، به جای این که آرام بایستد، با سرعت بیشتری شروع به دویدن کرد. آن هم نه یک دویدن معمولی، بلکه همراه با جارویی که به دمش بسته شده بود و با هر حرکتش سر و صدای زیادی ایجاد میکرد و همه چیز را به هم میریخت. این کار فقط باعث شد موش بیشتر وحشت کند و همه جای خانه را به هم بریزد. در نهایت هم موش با آن جاروی پشتش فرار کرد و به سوراخش رفت و دیگر بیرون نیامد. حالا نه تنها پیرزن نتوانسته بود موش را بگیرد، بلکه یک جارو را هم از دست داده بود و اوضاع آشپزخانه از قبل هم بدتر شده بود.
این داستان به ما یادآوری میکند که گاهی اوقات راهحلهای عجولانه و بدون فکر، نه تنها مشکل را حل نمیکنند، بلکه باعث میشوند شرایط از قبل هم سختتر شود. قبل از اقدام برای حل یک مشکل، باید خوب فکر کنیم و مطمئن شویم راهحل ما واقعاً مفید خواهد بود.
معانی ضرب المثل موش تو سوراخ نمیرفت، جارو به دمش می بست
1. یعنی به جای حل یک مشکل کوچک، یک مشکل بزرگتر به وجود آوردن.
2. یعنی برای کارهای ساده، راهحلهای پیچیده و نامعقول دادن.
3. یعنی وقتی کسی خودش میان جمع پذیرفته نیست، دیگری را معرفی میکند تا جایگاه خودش را محکم کند.
4. ضربالمثل «موش تو سوراخ نمیرفت، جارو به دمش میبست» در چه موقعیتی استفاده میشود؟
این مثل وقتی به کار میرود که کسی برای انجام کاری با مانع روبرو میشود. اما به جای پیدا کردن یک راه درست و منطقی، با یک اقدام نادرست نه تنها مشکل را برطرف نمیکند، بلکه دردسر تازهای به دردسرهای قبلی اضافه میکند.
| ایموجی این ضرب المثل | 🐭 🕳 ❌ 🧹 〰 ✅ |
یک موش کوچک بود که نمیتوانست به سوراخش برود. اما به جای حل مشکل، یک جارو به دمش بست که فقط کار را سختتر کرد.
این ضربالمثل به این اشاره دارد که وقتی کسی خودش جایی مورد پذیرش نیست، نباید دیگران را هم با خودش ببرد.
شعر موش تو سوراخ نمی رفت جارو به دمش می بست
خونه خاله موشه
یک لانهی زیبا بود
کجا؟ تو سوراخ دیوار
ای کاش یک کم بزرگتر بود
خاله موشه هر روز
حیاط را جارو میزد
از صبح تا شب
سلیقهاش فوقالعاده بود
همه چیز تمیز و مرتب بود
دمش را مثل یک جاروی کوچک
تکان تکان میداد
وقتی میخواست وارد خانه شود
جارو به در میگرفت
همسایهها میگفتند:
“مغزش کاملاً خراب شده”
اما موش داخل سوراخ نمیرفت
و جارو را به دمش میبست
داستان در مورد ضرب المثل موش تو سوراخ نمیرفت، جارو به دمش می بست
موشی از یک راهروی باریک رد میشد که ناگهان چشمش به در قدیمی و باز یک انباری افتاد. از در وارد حیاط شد و پیرزنی را دید که مشغول کار است. موش از این فرصت استفاده کرد و به آرامی به داخل انباری خزید. وقتی وارد شد، دید که انباری پر از چیزهای خوراکی و وسایل مختلف است.
یک طرف، کیسههای گردو روی هم چیده شده بود و روی طاقچه هم چندین شیشه پنیر قرار داشت. موش با خودش فکر کرد: «چه جای خوبی! من همینجا میمانم.» بعد متوجه سوراخی در دیوار شد و به داخل آن رفت. آنجا را که دید، خوشحال شد و گفت: «وای! انگار اینجا را برای من ساختهاند.»
وقتی خوب به اطراف نگاه کرد، دید تار عنکبوت روی سقف اتاقک تنیده شده. پس با خود گفت: «حتماً باید اینجا را تمیز و مرتب کنم و وسایلم را بیاورم.» یاد آن تکه آینه کوچک افتاد که در خانه پیرزن دیده بود. گفت: «آن آینه برای طاقچهی من عالی است. آن شیشه کوچک کنار خمره را هم میشود گلابدان کرد و کنار آینه گذاشت. واقعاً چه قدر خوششانس بودم که این مکان را پیدا کردم.»
با خوشحالی از لانه بیرون آمد و اطراف را نگاه کرد. چشمش به یک جارو افتاد که در گوشهٔ انبار به دیوار تکیه داده شده بود. با خودش فکر کرد: «چطور این جارو را به داخل سوراخ ببرم؟ سوراخ خیلی تنگ است و اگر جارو را با دست ببرم، نمیتوانم از آن رد شوم.»
کمی فکر کرد و بعد راه حلی به نظرش رسید: «بهترین کار این است که جارو را به دمم ببندم و آن را به داخل لانه بکشم.» همین کار را هم کرد. اما در همین موقع، پیرزن وارد انبار شد. او دید که یک جارو از سوراخ بیرون زده است. جارو را کشید و دم موش هم همراه آن کنده شد.
پیرزن خندید و گفت:
«موش به سوراخ نمیرفت، جارو هم به دمش میبست.»
«عیدت را اینجا کردی، نوروزت را جای دیگر کن»
«زود باش از اینجا برو بیرون.»
مدتی بعد، موش دیگری هم به آنجا آمد و همان بلا سرش آمد. موشک دمبریده، با شرمندگی راه افتاد و از آنجا دور شد. در راه، بچهها او را دیدند و داد میزدند: «موشک دم بریده، دمت کجا بریده؟» موشک از خجالت سریعاً فرار کرد.
– قصههای عامیانه، شیرین و کودکانه
– نگارش و بازآفرینی: ژیلا احمدی. ضربالمثلهای فارسی بیشتری را بدانید.