در مورد مفهوم این ضربالمثل قدیمی که میگوید: “شتر در خواب بیند پنبهدانه، گهی لپلپ خورد گه دانه دانه” باید گفت اشاره به آرزوها و خیالپردازیهای دور و دراز دارد.
این مثل معمولاً برای افرادی به کار میرود که در رویا و تخیل خود، چیزهای بزرگی را میبینند و برای رسیدن به آنها نقشههای غیرواقعی میکشند، اما در عمل، یا به هیچکدام از آن آرزوها نمیرسند یا با سختی بسیار و به مقدار کم به نتیجه میرسند.
در واقع، این ضربالمثل به ما یادآوری میکند که گاهی خیالبافی و آرزوهای بزرگ، بدون برنامهریزی درست و تلاش واقعی، تنها ما را در دنیای تخیل نگه میدارد و در نهایت، ممکن است تنها بخش کوچکی از آن آرزوها محقق شود یا اصلاً به آنچه میخواهیم نرسیم.

در این نوشته، داستان و مفهوم پشت ضربالمثل معروف ایرانی «شتر در خواب بیند پنبه دانه» را بررسی میکنیم. با ما همراه باشید تا این عبارت را بهتر درک کنید.
معنی ضرب المثل شتر در خواب بیند پنبه دانه
1- منظور این است که آدم با خیالپردازیهای بیاساس برای خودش آرزوهای دور از ذهن و غیرممکن بسازد.
2- این ضربالمثل را برای کسانی به کار میبرند که مدام در حال خیالبافی هستند و در دنیای ناز و نعمتِ تخیل زندگی میکنند. بیشتر وقتها آنقدر غرق رویاهایشان هستند که اگر به واقعیت نگاه کنند، میبینند آن رؤیاها تمام شده است.
3- معمولاً وقتی از این ضربالمثل استفاده میکنیم که میخواهیم به کسی بفهمانیم آرزویش فقط در خواب و خیال ممکن است به حقیقت بپیوندد، نه در دنیای واقعی. مثل شتر که علاقهی زیادی به پنبهدان دارد، اما چون در عمل نمیتواند آن را بخورد، در خواب با اشتیاق آن را میجود.
4- این ضربالمثل از نظر معنی نزدیک است به ضربالمثل “خواب دیدی خیر باشه” که با نیش و کنایه به کسی گفته میشود که درباره آرزوهای غیرممکن و دستنیافتنی صحبت میکند.
داستان شماره 1: شتر در خواب بیند پنبه دانه
مردی دو کوزه شیر داشت که میخواست آنها را به شهر ببرد و بفروشد. در میانه راه، برای اینکه کمی استراحت کند، کوزهها را روی زمین گذاشت و به درختی تکیه داد. کمکم غرق در رویاهایش شد: فکر کرد اگر بتواند این شیرها را خوب بفروشد، دفعه بعد میتواند چهار کوزه شیر بیاورد، و بعد چهار کوزه را به هشت کوزه برساند، سپس آنها را به روغن تبدیل کند و پول بیشتری به دست آورد. بعد با خریدهای بیشتر، یک مغازه برای خودش باز کند و کارش را گسترش دهد. آنقدر پیشرفت میکند که به عنوان تاجری معتمد شناخته شود و حتی به خواستگاری دختر حاکم برود. در فکرش، روزی با دختر حاکم بحث میکند و چنان لگدی به او میزند که او را روی زمین میاندازد. درست در همین لحظه، در دنیای واقعی، همان لگد را به کوزههای شیر میکوبد و آنها را میریزد!

داستان طنز شماره : شتر در خواب بیند پنبه دانه
میگویند کارمندی برای خرید فوری به فروشگاهی بزرگ رفت. چرخ دستی را گرفت و مانند یک چرخ و فلک به حرکت درآمد و بین قفسهها چرخید. در کمتر از یک چشم برهم زدن، چرخدستی را به برجی بلند از کالاها تبدیل کرد که از کجی شبیه برج پیزا بود و از ارتفاع و شکوه، برج ایفل را به یاد میآورد. آنقدر بلند شده بود که برج میلاد در مقایسه با آن، همچون مدادی تراشخورده در دست یک کودک بازیگوش به نظر میرسید.
فرزندانش از این فرصت استفاده کردند و همه چیز را که آرزو داشتند—از اسباببازی و بازی تا وسایل الکترونیکی—و همسرش نیز از ظرف و قابلمه گرفته تا دیگر لوازم آشپزخانه را روی چرخدستی جمع کردند. حتی خوراکیها و نوشیدنیها زیر بار عطرها و لباسها گم شده بودند. سرانجام، به سمت صندوق رفتند و در صف ایستادند. وقتی همه اجناس در کیسهها گذاشته شد، او کارت بانکی را از جیبش درآورد و بلافاصله صورتحساب را پرداخت کرد.
خانوادهاش شاد و بیدغدغه سوار ماشین شدند. کلید را چرخاند و آنقدر تند گاز داد که گویی رعد در آسمان غرش کرد. با غرور در جاده رانندگی میکرد که ناگهان یک خودروی هامر را روبروی خود دید که مانند یک تانک غرید. پیش از آن که بفهمد چه اتفاقی افتاده، با آن برخورد کرد و بیهوش شد. وقتی چشمانش را باز کرد، خود را در تختخواب یافت، عرقریزان و با قلبی که به تپش افتاده بود—ضربان قلبش با تیکتیک ساعت قاطی شده بود. وقتی چشمانش را مالید، فریاد زد: “بلند شو، بیچاره! دیرت شده، اداره منتظره. بالاخره آخر ماه است و قرضهات تا آسمان انباشته شده. کارت بانکیات خالی است و در گوشه جیبت افتاده و داستان بیپولی را تعریف میکند.”
شتر در خواب بیند پنبه دانه
گهی لپ لپ خورد گه دانه دانه
ضربالمثل با کلمه شتر.