زبان زیبا و گفتار دلنشین، قدرت شگفتانگیزی دارد. این مثل قدیمی میگوید که با حرف زدن محترمانه و خوشبرخوردی میتوان حتی مار را هم از لانهاش بیرون کشید.
این جمله به ما یادآوری میکند که با ادب بودن و انتخاب کلمات مناسب، میتوان دل دیگران را نرم کرد و حتی افراد سختگیر یا عصبانی را هم آرام کرد. درست مانند اینکه کسی بتواند با صحبت کردن مودبانه، مار خطرناکی را که در جای خود پنهان شده، به آرامی به بیرون هدایت کند.
این موضوع نشان میدهد که مهربانی و زبان خوش، کلید حل بسیاری از مشکلات است و میتواند راهی برای رسیدن به موفقیت در کارها باشد.

در این نوشته، داستان و مفهوم ضربالمثل ایرانی «زبان خوش، مار را از سوراخ بیرون میآورد» را از کتاب نگارش یازدهم گردآوری کردهایم. در ادامه با ما همراه باشید.
معانی ضرب المثل زبان خوش، مار را از سوراخ بیرون میآورد
با زبان خوش و رفتار محبتآمیز میتوان حتی سختترین دلها را نرم کرد و به خواستههای خود رسید.
گفتار نیک باعث میشود دیگران آرامش پیدا کنند و با میل و رغبت، نظر ما را بپذیرند.
این ضربالمثل نشان میدهد که با برخورد خوب و اخلاق پسندیده به راحتی میتوان دل دیگران را جلب کرد.
در اینجا مار نماد دشمنی و کینه است و بیرون آمدن آن از لانه، نشاندهنده پایان اختلاف، صلح و رسیدن به موفقیت است.
| ایموجی این ضرب المثل | 👅😊🐍🕳⬅ |
زبان خوش مار را از سوراخ بیرون میآورد به انگلیسی
حرف خوب و خوشایند، مار را هم از لانه اش بیرون میکشد.

2 داستان کوتاه در مورد ضربالمثل زبان خوش، مار را از سوراخ بیرون میآورد
برای آشنایی بیشتر با داستانهای مربوط به این ضربالمثل و توضیحات کاملتر، در بخشهای بعدی این نوشته با مدیر تولز همراه باشید.
داستان شماره 1- تدبیر
روزگاری در سرزمینی سرسبز و خوش آب و هوا، جنگلی بود به نام “جینگیل”. زندگی در آن جا آن قدر خوب بود که شمار جانوران پیوسته بیشتر میشد. کمکم خانه و پناهگاه در جینگیل کمیاب شد. همه لانهها پر شده بود و جایی برای تازهواردها باقی نمانده بود. آن قدر ازدحام شده بود که شبها بعضی روی شاخهها میخوابیدند و بعضی دیگر ایستاده. دیگر از آرامش خبری نبود و وضعیت هر روز بدتر میشد. بحث و نزاع میان ساکنان زیاد شد و هر کس برای به دست آوردن جای کوچکی، با دیگری درگیر میشد.
سرانجام حیوانات به ناچار به قانون کهنه جنگل روی آوردند؛ قانونی که مدتها بود فراموش شده بود. هر که قویتر بود، خانه بهتری برای خود برمیگزید. اگر صاحب خانه اعتراض میکرد، روز بعد استخوانهای سفیدش و پرهای ریختهاش را پشت خانهاش پیدا میکردند. موشها سوراخ مارمولکها را به زور میگرفتند. روباهها خود را در لانههای موشها جا میدادند. گرگها هر شب روباهها را بیخانمان میکردند و شیرها هم که از ابتدا خانههای مخصوص خود را داشتند. خرسها اما به خاطر جثه بزرگ و کمهوشیشان، اغلب بدون سرپناه میماندند.
کمکم زندگی در جنگل بسیار دشوار شد. نه تنها جا تنگ بود، بلکه دیگر هیچ جای خالی وجود نداشت. پس گروهی از مورچهها تصمیم گرفتند به ساختوساز روی آورند. آنها دست به کار شدند و هر تنه درخت، زمین خالی، سوراخ و گوشهای را که پیدا میکردند، با آب دهانشان به لانه تبدیل میکردند و به کسانی میدادند که جایی برای زندگی نداشتند. روش آنها که فقط به آب دهان مخصوص خودشان نیاز داشت، موفقیتآمیز شد و آن قدر خانه ساختند که از تعداد مورد نیاز بیشتر شد و تعدادی از آنها خالی ماند.
در ادامه، گروه دیگری از حیوانات وارد میدان شدند و شروع کردند به پیدا کردن مشتری برای این لانههای خالی. کار آنها هم بسیار رونق گرفت، حتی بیشتر از کار مورچهها. راز موفقیت آنها، حرفزدن شیرین و رفتار خوشایندشان بود. آنها آن قدر خوشزبان و متقاعدکننده بودند که حتی مار را با آن زبان تند و تیزش از لانهاش بیرون میکشیدند و خرس بیخانمان را به جایش در سوراخ مار جا میدادند. از همین رو بود که این ضربالمثل میان حیوانات رواج یافت: “زبان خوشِ لانهیابان و لانهقالبکنندگان، مار را از سوراخش بیرون میکشد و به جایش خرس را فرو میکند.”
داستان شماره 2- پادشاه و کشاورز
در یکی از روزهای سرد زمستانی، پادشاهی به همراه وزیران و یارانش برای شکار به صحرا رفتند. آنها آنقدر دور رفتند که از شهر و روستا فاصله گرفتند و وقتی شب فرارسید، هنوز در بیابان بودند. در تاریکی شب، خانه کوچک یک کشاورز را از دور دیدند. پادشاه پیشنهاد کرد که به آن خانه بروند و از سرمای شدید در امان بمانند.
اما یکی از وزیران مخالفت کرد و گفت: رفتن به خانه یک کشاورز ساده، برای شخصیت بزرگ پادشاه مناسب نیست. بهتر است در همین بیابان چادری شایسته مقامتان برپا کنیم، آتش روشن کنیم و شب را به صبح برسانیم.
وقتی کشاورز فهمید که پادشاه و همراهانش در بیابان ماندهاند، نزد شاه آمد و با احترام گفت: اگر شما به خانه من بیایید، از بزرگی شما کم نمیشود؛ اما اینطوری اجازه نمیدهید که ارزش من به عنوان یک کشاورز بالا برود.
این حرف کشاورز، بسیار به دل پادشاه نشست. او و همراهانش آن شب را در خانه کشاورز گذراندند. فردا صبح، پادشاه به پاس مهماننوازی، هدایا و پول زیادی به کشاورز بخشید و جمله معروفی را به کار برد: «زبان خوش، مار را از سوراخ بیرون میکشد.»
انشا در مورد ضرب المثل زبان خوش، مار را از سوراخ بیرون میآورد
در ادامه، یک متن نوشتاری درباره این ضربالمثل آماده کردهام که میتواند به عنوان یک انشای مناسب استفاده شود:
احترام به دیگران
صحبت کردن با ادب و احترام در هر موقعیت و مکانی، یکی از وظایف مهم هر فرد است. اگر ما عادت کنیم حتی برای کارهای کوچک با دیگران مؤدبانه صحبت کنیم، نه تنها احتراممان نزد آنها حفظ میشود، بلکه زودتر به خواستههایمان نیز میرسیم.
مثلاً وقتی برای خرید نان میرویم، بهتر است بگوییم: «آقای نانوا! لطفاً دو نان به من بدهید.» یا وقتی از معلممان سؤالی داریم، بگوییم: «خانم معلم! اجازه هست سؤالی بپرسم؟»
احترام گذاشتن به اعضای خانواده، به ویژه کسانی که از ما بزرگتر هستند، بسیار مهم است.
مثلاً اگر میخواهیم از مادرمان بپرسیم برای ناهار چه غذایی پخته، بهتر است با محبت بگوییم: «مادرجان! دست شما درد نکند، ناهار چی درست کردید؟»
این شیوهی صحبت کردن، به تدریج تبدیل به عادتی خوب میشود و دیگران هم با ما همین طور رفتار میکنند.
حتی در برخورد با افراد عصبانی یا بیادب نیز اگر با نرمی و احترام برخورد کنیم، رفتار آنها به مرور تغییر میکند و یاد میگیرند که چطور با دیگران مؤدب باشند.
در اینجا میتوانیم بگوییم: «زبان خوش، مار را از سوراخ بیرون میآورد.»
یعنی حتی اگر با سختدلترین و عصبانیترین افراد هم با مهربانی و ادب صحبت کنیم، آرام میشوند و به حرفهای ما گوش میدهند.
پیشنهاد:
ضربالمثلهای بیشتری دربارهٔ زبان و ادب بخوانید:
ضربالمثل با زبان
گسترش ضربالمثل «به زبان خوش، مار از سوراخ بیرون میآورد»
نگارش پایه یازدهم – مدیر تولز