معنی ضرب المثل ” از کوزه همان برون تراود که در اوست ” + داستان و انشا

از کوزه همان برون تراود که در اوست

پربازدیدترین این هفته:

دیگران در حال خواندن این صفحات هستند:

اشتراک گذاری این مطلب:

فهرست مطالب:

گسترش ضرب‌المثل: از کوزه همان برون تراود که در اوست

حتماً تا به حال این ضرب‌المثل معروف را شنیده‌اید که می‌گوید: “از کوزه همان برون تراود که در اوست.” این جمله ساده، حقیقت بزرگی را در خود جای داده است. در واقع این ضرب‌المثل به ما می‌گوید که هر انسانی بر اساس آنچه در درونش است، رفتار و صحبت می‌کند. همان‌طور که اگر در یک کوزه آب باشد، وقتی آن را خم کنیم آب از آن بیرون می‌ریزد و اگر شیر باشد، شیر جاری می‌شود، انسان‌ها نیز از درون خودشان سخن می‌گویند و رفتار می‌کنند.

داستان کوتاه:

در یک روستای کوچک، دو کشاورز زندگی می‌کردند به نام‌های رضا و کریم. یک روز تاجری ثروتمند برای تجارت به روستای آنها آمد. رضا که همیشه به دیگران بدبین بود و افکار منفی داشت، با دیدن تاجر بلافاصله گفت: “حتماً می‌خواهد از ما سوءاستفاده کند و محصولاتمان را ارزان بخرد.”

اما کریم که فردی خوش‌بین و مهربان بود، با خوش‌رویی به استقبال تاجر رفت و گفت: “خوش آمدید، امیدوارم بتوانیم همکاری خوبی داشته باشیم.”

تاجر پس از صحبت با هر دو، پیشنهاد خرید محصولاتشان را با قیمتی منصفانه داد. رضا با بی‌اعتمادی پیشنهاد را رد کرد، اما کریم با رضایت کامل پذیرفت.

مردم روستا از رضا پرسیدند چرا چنین معامله خوبی را نپذیرفته؟ رضا پاسخ داد: “حتماً کلاهی در کار بوده!” اما وقتی از کریم پرسیدند، او گفت: “انسان‌های خوبی در دنیا زیاد هستند، فقط باید به آنها اعتماد کنیم.”

این داستان به خوبی نشان می‌دهد که هر کس دنیا را از پشت پنجره ذهن خودش می‌بیند. رضا که همیشه بدبین بود، در هر فرصتی بدی می‌دید و کریم که خوش‌بین بود، در همان موقعیت، خوبی را پیدا کرد.

پیام این ضرب‌المثل در زندگی روزمره:

در زندگی واقعی نیز این موضوع کاملاً صدق می‌کند. اگر درون ما پر از محبت، دانش و اندیشه‌های خوب باشد، رفتار و گفتارمان نیز زیبا و سازنده خواهد بود. برعکس، اگر در وجودمان کینه، حسادت و افکار منفی باشد، این ویژگی‌ها در برخوردهایمان با دیگران آشکار می‌شود.

به عنوان مثال، دانش‌آموزی که با علاقه درس می‌خواند، هنگام صحبت کردن می‌تواند مطالب مفیدی را بیان کند. ورزشکاری که سخت تمرین می‌کند، در مسابقات نتیجه زحماتش را می‌بیند. در واقع هر چه بکاریم، همان را درو می‌کنیم.

نتیجه‌گیری:

این ضرب‌المثل به ما یادآوری می‌کند که اگر می‌خواهیم رفتار و گفتار بهتری داشته باشیم، باید اول به فکر بهبود درون خود باشیم. باید دانش خود را افزایش دهیم، اخلاقمان را بهتر کنیم و روحیه‌ای مثبت داشته باشیم. چون در نهایت، آنچه از درون ما سرریز می‌شود، همان چیزی است که در وجودمان پرورش داده‌ایم. همان‌طور که از کوزه پر از عسل، عسل بیرون می‌آید و از کوزه پر از نمک، شوری.

 از کوزه همان برون تراود که در اوست

در این مطلب، داستان، انشا و مفهوم ضرب‌المثل ایرانی «از کوزه همان برون تراود که در اوست» را از کتاب نگارش پایه یازدهم مرور می‌کنیم. با ما در مدیر تولز همراه باشید.

معانی ضرب المثل از کوزه همان برون تراود که در اوست

گفتار و کردار انسان‌ها، مانند پنجره‌ای به درونشان است و آنچه در قلبشان می‌گذرد را نشان می‌دهد.
هر آنچه در ذات یک چیز نهفته باشد، در نهایت خود را نشان می‌دهد و بروز می‌کند.
رفتار هر فرد، بازتاب افکار و درون اوست.
معنای ضرب‌المثل “از کوزه همان برون تراود که در اوست” این است: اگر درون کوزه زهر باشد، هرگز از آن آب گوارا و شیرین بیرون نمی‌آید، حتی اگر ظاهر کوزه بسیار زیبا و از جنس مرغوبی ساخته شده باشد. به همین ترتیب، اگر کسی ذاتاً بد باشد، نباید از او انتظار رفتار خوب و مهربانی داشت.

ایموجی این ضرب المثل 🏺💧=⬅🏺

ریشه ضرب المثل از کوزه همان برون تراود که در اوست

در گذشته، مردم برای پاک کردن آب، آن را در کوزه‌هایی می‌ریختند و روی آن را با یک درپوش از جنس حصیر یا ابریشم می‌پوشاندند. سپس کوزه را درون یک ظرف دیگر قرار می‌دادند و آبی که از این صافی رد می‌شد را می‌نوشیدند. در این روش، معمولاً هر بویی یا طعمی که در خود کوزه یا درپوش آن بود، به آب منتقل می‌شد. در چنین مواقعی معمولاً می‌گفتند: «از کوزه همان برون تراود که در اوست.»

2 انشا در مورد ضرب المثل از کوزه همان برون تراود که در اوست

در این قسمت، دو انشا درباره‌ی همین ضرب‌المثل آماده کرده‌ایم. امیدواریم از خواندن آن‌ها لذت ببرید.

انشا شماره 1 – مشورت

در یک گردهمایی خانوادگی، یکی از نوجوانان فامیل که در آخرین سال دبیرستان بود، با دیگران گفتگو می‌کرد و از آنها راهنمایی می‌خواست. او می‌پرسید: «مطمئن نیستم که باید به درس خواندن ادامه دهم یا بعد از گرفتن دیپلم، مشغول کار شوم.»
یکی از بستگان که استاد دانشگاه بود، به او پیشنهاد کرد: «بهترین کار این است که در دوران جوانی به تحصیل ادامه دهی، چون دانش و یادگیری، ارزش و فایده زیادی دارد.»
اما شخص دیگری که تنها سواد ابتدایی داشت، مخالف بود و گفت: «وقتت را برای دانشگاه تلف نکن. اگر من هم ادامه تحصیل می‌دادم، سال‌های زیادی از زندگی‌ام را از دست داده بودم.»
پسر با شنیدن این دو نظر متفاوت، کاملاً سردرگم شده بود.
هنوز بحث آن دو ادامه داشت که از پدرم پرسیدم: «چرا برای یک سوال واحد، این دو نفر چنین نظرهای متفاوتی دارند؟»
پدرم پاسخ داد: «چون از کوزه همان برون تراود که در اوست.»
هر کس بر اساس فکر و تجربه‌های خودش صحبت می‌کند و نظرات افراد، نشان‌دهنده‌ی دیدگاه و سبک زندگی خودشان است.

انشا شماره 2 – ظاهر و باطن

بیایید وجود خودمان را مانند یک کوزه تصور کنیم. ظاهر ما، مثل سطح بیرونی کوزه است. این ظاهر ممکن است ساده باشد، یا با رنگ‌های زیبا تزئین شده باشد، یا حتی با طلا و نقره آراسته شده باشد. این بخش بیرونی، شاید نشان‌دهنده موقعیت اجتماعی، شغلی یا تحصیلاتمان باشد.

اما محتوای درون این کوزه، همان باورها، اخلاقیات و عقاید ماست. وقتی به دنیا می‌آییم، این کوزه تقریباً خالی است. اول، پدر و مادر و خانواده شروع به پر کردن آن می‌کنند. سپس، با ورود به جامعه و تحت تأثیر دوستان، همکاران و اطرافیان، محتوای درون آن تغییر می‌کند و شکل می‌گیرد. ممکن است بر اثر این تأثیرات، از درون آن چیزی ارزشمند مانند طلای ناب یا الماس پدیدار شود، یا ممکن است چیزی بی‌ارزش و زنگ‌زده از آب دربیاید. اینکه در نهایت چه چیزی درون کوزه خواهد بود، کاملاً به چیزهایی بستگی دارد که خودمان در آن می‌ریزیم یا اجازه می‌دهیم دیگران در آن بریزند.

شما تنها ظاهر کوزه را می‌بینید و تا زمانی که محتوای آن بیرون نریخته باشد، از درونش باخبر نخواهید شد! به همین دلیل است که می‌گویند: “تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد.” و این جمله معروف که: از کوزه همان برون تراود که در اوست.

می‌شود به این آیه اشاره کرد:
قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَىٰ شَاكِلَتِهِ فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَىٰ سَبِيلًا
بگو: هر کس طبق روش (و خلق و خوی) خود عمل میکند؛ و پروردگارتان کسانی را که راهشان نیکوتر است، بهتر میشناسد. (سوره اسراء آیه 84)

3 داستان درباره ضرب المثل از کوزه همان برون تراود که در اوست

از کوزه همان برون تراود که در اوست

داستان شماره 1 – خردمند نادان

مردی در جمعی نشسته بود و به حرف‌های بقیه گوش می‌داد. ناگهان احساس کرد که باید خودش را فردی باهوش و بالاتر از دیگران نشان دهد. برای همین، هر حرفی که دیگران به هم می‌زدند و به یکدیگر توجه می‌کردند، او رد می‌کرد و دروغ می‌خواندش.

ناگهان یکی از افراد دانا در آن جمع متوجه حیله‌اش شد و تصمیم گرفت به او درس زندگی بدهد. پس از همه یک سؤال پرسید که هیچ‌کس نتوانست جوابش را بدهد. سپس آن خردمند رو به مرد حیله‌گر کرد و از او خواست تا پاسخ آن سؤال را بگوید.

مرد با خجالت سرش را پایین انداخت و ناتوانی خودش را در جواب دادن نشان داد. همه به منطق نادرست و رفتار بی‌اساس او خندیدند. آنگاه مرد دانا با آگاهی از عمق ماجرا گفت: هرکس بر اساس دانش خودش سخن می‌گوید و از هر کوزه فقط همان چیزی بیرون می‌آید که درونش است.

داستان شماره 2 – بازرگان و غلام

در روزگاران گذشته، تاجری دو خدمتکار را استخدام کرد تا بارها را برایش جابه‌جا کنند. یکی از آن‌ها لاغر و کم‌توان بود و دیگری قوی و تنومند. تاجر بسته‌هایی را که باید از حیاط خانه به انبار منتقل می‌شدند به آن‌ها نشان داد و خودش در جایی نشست تا کارشان را ببیند.

غلام قوی‌هیکل با تمسخر به غلام لاغر گفت: «تا تو یک بار را جابه‌جا کنی، من چندین بسته را منتقل کرده‌ام. پس حالا کمی استراحت می‌کنم تا تو هم به من برسی!»
غلام لاغر پاسخی نداد و بی‌صدا به کارش ادامه داد. او هر بار یک بسته برمی‌داشت و تا نزدیک ظهر، بیشتر بارها را منتقل کرده بود.

نزدیک ظهر، تاجر آمد تا نتیجه کار را بررسی کند. غلام قوی‌هیکل که او را دید، به سرعت بلند شد و چند بسته را با هم برداشت و به سمت انبار حرکت کرد. اما در میان راه، بسته‌ها لیز خوردند و از دستش افتادند.
تاجر گفت: «چه کردی؟ مگر نمی‌دانی این‌ها چیزهای شکستنی بودند؟ چرا دقت نکردی؟»
غلام قوی گفت: «تقصیر من نیست؛ تقصیر این غلام ضعیف است که کارش را درست انجام نمی‌دهد. چون او فقط یکی یکی بسته می‌برد، من مجبور شدم تند کار کنم تا کار پیش برود و این اتفاق افتاد.»

غلام لاغر همچنان چیزی نگفت و مانند قبل، آرام و با حوصله یک بسته برداشت و به انبار برد تا کارش را تمام کند.

وقتی زمان پرداخت دستمزد شد، تاجر رو به غلام لاغر کرد و گفت: «من از دور شما را نگاه می‌کردم. تو چرا پاسخش را ندادی؟»
غلام لاغر گفت:
«از کوزه همان برون تراود که در اوست.
اگر در درون او آنچه گفت، برون تراوید و در درون من آنچه بود. اگرچه او قوی‌هیکل بود اما برای مسخرگی آمده بود و من اگرچه ضعیف هستم، ولی برای کار کردن آمده‌ام.»

داستان شماره 3 – حضرت مسیح

حضرت مسیح در راه رفتن بودند که با مردی یهودی روبرو شدند. آن مرد به محض دیدن ایشان، شروع به ناسزا گفتن کرد و گفت: ای پسر بی‌اصل و نسب!
اما مسیح در پاسخ به او فرمودند: سلام بر تو، ای انسان بزرگوار و محترم.

اطرافیان با تعجب پرسیدند: او به شما توهین کرد، چرا شما با احترام با او رفتار کردید؟
حضرت مسیح پاسخ دادند: هرکس از آنچه دارد خرج می‌کند. او فقط دشنام دادن در اختیار داشت، پس دشنام داد؛ و من در درونم چیزی جز نیکی و محبت ندارم، پس فقط نیکی از من بروز می‌کند. هرچه در قلب ماست، همان را به دیگران نشان می‌دهیم.

اینجا می تونی سوالاتت رو بپرسی یا نظرت رو با ما در میون بگذاری:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *