مرتضی امیری اسفندقه، یکی از شاعران شناختهشدهٔ روزگار ماست. شعرهای او از زیباییهای خاصی برخوردار است و با زبانی روان و دلنشین سروده شدهاند. او در سرایش شعر، از طبیعت و احساسات انسانی الهام میگیرد و این موضوع در آثارش به خوبی نمایان است. اسفندقه با بیان ساده و در عین حال عمیق خود، توانسته است با طیف گستردهای از مخاطبان ارتباط برقرار کند.

مرتضی امیری اسفندقه، شاعر ایرانی، متولد سال ۱۳۴۵ در تهران است و اصالتاً اهل منطقه اسفندقه در شهرستان جیرفت، استان کرمان میباشد. او در چند دوره نامزد و برنده جوایز ادبی معتبری مانند کتاب فصل، قلم زرین و کتاب سال شده است.
امیری اسفندقه دوران کودکی خود را در شهر مشهد سپری کرد. او در جلسات ادبی که با حضور شاعران بزرگی مانند محمد قهرمان، زندهیاد احمد کمالپور و مهدی اخوان ثالث برگزار میشد، فعالیت چشمگیری داشت. اولین مجموعه شعر او با نام «بازوان مولایی» در سال ۱۳۷۳ توسط انتشارات حوزه هنری به چاپ رسید.
زندگی نامه مرتضی امیری اسفندقه
مرتضی امیری پس از اتمام تحصیلات دبستان و دبیرستان در شهر مشهد، برای تحصیل در مقطع کارشناسی، به دانشگاه تبریز رفت و در رشته ادبیات فارسی به ادامه تحصیل پرداخت. او علاقهاش به دنیای شعر و ادبیات را مدیون تشویقهای زندهیاد حاج شیخ محمد باقر صاعدی خراسانی میداند.
امیری در سال ۱۳۶۶ به استخدام آموزش و پرورش درآمد و تا امروز نیز در مدارس مشهد به تدریس مشغول است. در شعر کلاسیک، به سرودن با زبان امروزی تمایل دارد و در زمینه شعر نو، بیشتر در قالب نیمایی شعر میسراید.
اولین کتاب شعر او با نام «بازوان مولایی» منتشر شد که مجموعهای از مثنویها با موضوعات جنگ ایران و عراق، برادر شهیدش و میهن بود. دومین کتابش با عنوان «رستاخیز» در سال ۱۳۷۷ توسط نشر گلچرخ به چاپ رسید.
در سال ۱۳۸۷، انتشارات نیستان گزیدهای از اشعار او را در مجموعه «گزیده ادبیات معاصر» منتشر کرد. همچنین کتاب «این شرح شرحه شرحه» را در سال ۱۳۷۸ با نشر سفیر صبح به چاپ رساند که با عنوان فرعی «تجلی و بررسی اجمالی رمضان در ادوار شعر پارسی» همراه بود.
در سال ۱۳۸۴، امیری اسفندقه اولین مجموعه قصاید خود را با نام «چین کلاغ» توسط نشر لوح زرین منتشر کرد. این کتاب به فهرست نهایی نامزدهای جایزه کتاب سال راه یافت و مورد تقدیر قرار گرفت و همچنین موفق به دریافت جایزه قلم زرین شد.
علاوه بر این، او در سال ۱۳۹۵ به عنوان دبیر هنری ششمین جشنواره شعر انقلاب انتخاب شد.
آثار مرتضی امیری اسفندقه
کتابها
مجموعه دوم قصیدههای سیاهمست سایه تاک
نماشم، دربرگیرنده ۸۶ شعر نیمایی، ۳۸ غزل، ۳ قطعه و ۴۰ رباعی
هیس گلها خوابند
دارم خجالت میکشم از اینکه انسانم، شامل شعرهای نیمایی، قصیدهها و غزلهایی که با نگاهی به حمله آمریکا به عراق سروده شدهاند
ورمشور
دهلی ستاره بود
رستاخیز حرکات
چینکلاغ، مجموعهای از قصیدهها
بازوان مولایی
قتیل قبله
چله شعر
کوار
ولی دوشنبه آه
پژوهشها
سوانح اوقات، مروری بر زندگی و آثار بیدل دهلوی
انجمن صبح، نگاهی به مخمسهای بیدل دهلوی
مکتوب شوق، بررسی نامههای بیدل دهلوی
نسخهی دل، مرور نوشتههای منثور بیدل دهلوی به همراه گزیدهای از رسالهی نکات
این شرح شرحه شرحه، نمایش و بررسی کلی نماد رمضان در تاریخ شعر فارسی
اشعار امیری اسفندقه
حسین آمد و تو را از بند یزید رهانید
تو را از قید وعده و وعید رهایی بخشید
همه چیز تیره و تار بود، آنچه میدیدی سیاه بود
او تو را به آیینه سپرد و روشن و سفیدت کرد
در آن لحظههای تشنگی، حسین با تو چه گفت؟
چه نجوایی بود که تو را سرشار از امید کرد؟
چه قفلهای سنگینی به دست و پایت بسته بود
حسین آمد و تو را انبوهی از کلید بخشید
دیوانگیات را ناگهان به آرزویت رساند
چه برکت سبزی! این دیوانگی، مریدی تو را کامل کرد
این بخت، نصیب هر کسی نمیشود
قرار بود بمیری، اما خداوند تو را شهید کرد
نه پیشوندی و نه پسوندی، تو آزادیِ محضی
حسین آمد و تو را از یزید رها کرد
![]()
جان تو سرانجام در روشنایی ماه غروب کرد
قدرت الهی در وجودت تابید و در نَفَسَت تابندگی افتاد
نور در چشمان تیره و تار تو جاری شد
ای عاشق خواب، خواب از چشمانت رخت بربست
سرنوشت تو را از پیلهای فرسوده به پرواز کشاند
تصویر پروانهات از قفس قاب عکس بیرون افتاد
چشمه شد، زمزمه شد، نور شد و گل نیلوفر
آن دل بیجان که زمانی در مرداب فرو رفته بود
عادت داشتی که “بودن” را پیوسته تکرار کنی
اما این عادت نادرست از سرت افتاد
ماه را بدون کمک انعکاس آب تماشا کردی
چشمانت از ابروی پیوسته به محراب جدا شد
چه کششی در آن نمای مسحورکننده بود
که در یک جذبه، چنین جان تو دلربا شد؟
چهرهی راستینات را به تو بازگرداندند
از روی نامت، سنگینبار القاب افتاد
شهد سرریز شهادت بر تو ارزانی باد
آه از این مرگ شیرین، بزاقم به جنبش افتاد
امشب از هرم نَفَسهای الهی تو
این سرایش ناب در دفتر من جای گرفت
![]()
با همراهان و حاجیان، پیامت را به پایان رساندی
از خانه دل بریدی و قیام را آغاز کردی
فرمودی که پدر بزرگوارم گفت: این آخرین حج توست
در آنجا حجت را بر همگان، چه نزدیک و چه دور، تمام کردی
خون پاکت را به آسمان پاشیدی
ای آسمان، بار دیگر از آن نوشیدنی همیشگی را نوشیدی
چشمه زمزم به جوش آمد و اصغر به گریه افتاد
آنگاه که خون گلویش را تا پای استلام کشیدی
در کعبه، حاجیان به رمی جمره مشغولند
اما تو در کربلا، حج واقعی را به جای آوردی
احرام بستنت آن سال، حال و هوایی دیگر داشت
ماه محرمت را، ذی الحجه نام نهادی
لبیک آن سال، ذکر تشهد تو بود
نماز صبح را خواندی و در دلت، سلامی فرستادی