تحقیق در مورد زندگی رهی معیری + اشعار ناب

زندگی رهی معیری

پربازدیدترین این هفته:

دیگران در حال خواندن این صفحات هستند:

اشتراک گذاری این مطلب:

فهرست مطالب:

رهی معیری، شاعر و ترانه‌سرای نام‌آشنا، در سال ۱۲۸۸ در تهران به دنیا آمد. او از دوران جوانی به سرودن شعر روی آورد و در زمینه‌های گوناگون شعر فارسی، به ویژه غزل، طبع‌آزمایی کرد.

رهی در ترانه‌سرایی نیز استعدادی درخشان داشت و بسیاری از ترانه‌هایش با آهنگ‌های زیبا همراه شد و در دل مردم جای گرفت. شعرهای او بیشتر درباره عشق، طبیعت و حال‌وهوای اجتماعی روزگارش بود. از ویژگی‌های شعر رهی، زبان روان و دلنشین و خیال‌انگیز بودن آن است.

او بخشی از زندگی خود را در خدمت دولت گذراند، اما هیچ‌گاه از دنیای شعر و ادب جدا نشد. رهی معیری در نهایت، در سال ۱۳۴۷ چشم از جهان فروبست، اما یاد و نامش با شعرهای ماندگارش زنده است.

از معروف‌ترین شعرهای او می‌توان به این ابیات اشاره کرد:

**آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟**
**بی‌وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا؟**

**نازنینا ما به ناز تو جوانی داده‌ایم**
**دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا**

زندگی رهی معیری

زندگی رهی معیری

محمد حسن معیری که به «بیوک» و «رهی» معروف است، در دهم اردیبهشت‌ماه ۱۲۸۸ در تهران چشم به جهان گشود. او از شاعران نامدار معاصر ایران است که بیشتر در قالب غزل شعر می‌سرود. رهی در سرودن شعر، بیش از همه از سعدی و پس از آن از حافظ، نظامی، صائب و مولوی الهام گرفته است.

از جمله سروده‌های معروف او می‌توان به «شب جدایی»، «کاروان»، «شد خزان»، «جوانی» و «مرغ حق» اشاره کرد. رهی فرزند موید خلوت و نتیجه‌ی معیرالممالک (نظام‌الدوله) بود. تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در تهران به پایان رساند و پس از آن وارد کارهای دولتی شد و در سمت‌های گوناگونی خدمت کرد. از سال ۱۳۲۲، به سمت ریاست کل انتشارات و تبلیغات وزارت پیشه و هنر (که بعدها وزارت صنایع نام گرفت) منصوب شد و پس از بازنشستگی، در کتابخانه سلطنتی مشغول به کار شد.

رهی از همان سال‌های کودکی به شعر، موسیقی و نقاشی علاقه‌ی فراوانی داشت و در این زمینه‌ها استعداد خوبی از خود نشان داد. او در هفده‌سالگی نخستین رباعی خود را سرود:

کاش امشبم آن شمع طرب می‌آمد
وین روز مفارقت به شب می‌آمد
آن لب که چو جان ماست دور از لب ماست
ای کاش که جانِ ما به لب می‌آمد

رهی در آغاز راه شاعری، در انجمن ادبی حکیم نظامی که زیر نظر وحید دستگردی اداره می‌شد، حاضر می‌شد و از اعضای فعال آن به شمار می‌رفت. همچنین در تشکیل انجمن ادبی فرهنگستان نقش داشت و از چهره‌های سرشناس آن بود. او در انجمن موسیقی ایران نیز عضو بود. شعرهای رهی در بسیاری از روزنامه‌ها و مجله‌های ادبی آن زمان چاپ می‌شد و نوشته‌های طنز و انتقادی او هم در روزنامه‌ی باباشمل و مجله‌ی تهران مصور منتشر می‌شد. او برای این قبیل آثار از نام‌های مستعاری مانند «زاغچه»، «شاه پریون»، «گوشه‌گیر» و «حق‌گو» استفاده می‌کرد.

رهی در سال‌های پایانی عمر در برنامه‌ی گل‌های رنگارنگ رادیو با داوود پیرنیا همکاری می‌کرد و در انتخاب شعرها مشارکت داشت. پس از پیرنیا، تا آخر عمر مسئولیت این برنامه را بر عهده گرفت. او در این سال‌ها سفرهایی به کشورهای دیگر داشت؛ از جمله در سال ۱۳۳۶ به ترکیه سفر کرد، در سال ۱۳۳۷ برای شرکت در جشن انقلاب کبیر به اتحاد جماهیر شوروی رفت، در سال ۱۳۳۸ به ایتالیا و فرانسه رفت و دو بار نیز به افغانستان سفر کرد: یک بار در سال ۱۳۴۱ برای بزرگداشت نهصدمین سال درگذشت خواجه عبدالله انصاری، و بار دیگر در سال ۱۳۴۵. آخرین سفر او در سال ۱۳۴۶ برای عمل جراحی به انگلستان بود. رهی معیری سرانجام در سال ۱۳۴۷ در تهران بر اثر بیماری سرطان درگذشت و در سن ۵۹ سالگی در گورستان ظهیرالدوله شمیران به خاک سپرده شد.

آثار رهی معیری

مجموعه شعرهای رهی معیری با نام «سایه عمر» در سال ۱۳۴۵ منتشر شد. رهی بدون شک یکی از برترین شاعران غزلسرای روزگار ما به شمار می‌رود. شعر او از سرایندگانی مانند سعدی، حافظ، مولوی، صائب و گاهی مسعود سعد سلمان و نظامی اثر پذیرفته است؛ اما علاقه و توجه ویژه‌ او به زبان سعدی است. این دلبستگی به سعدی، باعث شده است که شعرهایش حال و هوای سبک این استاد بزرگ را داشته باشد، تا جایی که بسیاری معتقدند همان سادگی، روانی و تازگی که در غزل‌های سعدی وجود دارد، در بیشتر غزل‌های رهی نیز دیده می‌شود.

گاهی، تصویرهای ظریف و احساسات ناب او، یادآور شعر شاعرانی مانند صائب، کلیم، حزین و دیگر شاعران سبک اصفهان است و در همان حال، زبان پاکیزه و یکدستش نشان می‌دهد که او همچون شاعران سبک عراقی سخن می‌گوید.

حس عاشقانه‌ای که در غزل‌های رهی موج می‌زند، همراه با این زبان روان و درونمایه‌های ظریف، دلیل اصلی اهمیت کار اوست؛ زیرا گردآوردن سه رکن اصلی شعر – آن هم در قالب غزل – کاری بسیار دشوار است.

از میان سروده‌های مشهور او می‌توان به این آثار اشاره کرد: خزان عشق، نوای نی، دارم شب و روز، شب جدایی، یار رمیده، یاد ایام، بهار، کاروان، مرغ حق. یکی از شعرهای زیبا و نامدار او «خلقت زن» است که درباره نکوهش زنان سروده شده است.

شعر هایی از رهی معیری

یاد آن روزها
یاد آن روزهایی که در باغ زندگی، صدای ناله و شوقی داشتم
در میان گل‌های لاله و سروهای سبز، خانه‌ای برای خودم داشتم
مانند یک پروانه، دور شمع شادی می‌گشتم و می‌سوختم
پای آن سرو روان، اشک‌های جاری می‌ریختم
در دلم آتش بود، اما از بزرگی و شکوه لب، ساکت بودم
با ریزش اشک‌های حسرت، برای عشق خود زبان و بیان داشتم
مانند قطره‌های اشک، از شوق در آستانه‌ات خاک‌بوس بودم
و مانند ذره‌های غبار، از سپاس بر آستانت سر فرود آورده بودم
در فصل پاییز زندگی‌ام، با وجود سرو و نسرین، بهاری تازه حس می‌کردم
در زمین، همراه ماه و ستارگان، آسمانی در دل داشتم
اگر درد بی‌عشقی طاقتم را نمی‌ربود،
من آرامش داشتم، چون آرامش در جانم بود
بلبل وجودم، «رهی»، در تنهایی خاموش است
چون نغمه‌هایی داشتم که با من هم‌زبان بودند

_-_-_-_-_-_-_-_-_-_

شعر بهار

بهار آمد و گل‌ها سر زدند، مانند چهرهٔ یار
ای گل تازه، این بهار تازه بر تو مبارک باد
با یاری زیبا مانند گل، به سوی چمن برو
که چمن از گل‌های تازه، مانند رخسار یار، زیبا شده است
با دلبر، در گلزار باده بنوش
چون گل و لاله، گلزار را مانند چهرهٔ دلبر کرده‌اند
زلف‌های سنبل از باد بهاری پریشان شده‌اند
و چشم‌های نرگس از خواب زمستانی بیدار شده‌اند
چمن از لاله‌های نورسته، مانند چهرهٔ دوست شده است
و گل‌بن از غنچه‌های سیراب، مانند لب یار گردیده
روز عید فرا رسیده و امروز زمان بهار است
ای گل نورسته، بوسه‌ام بده که امروز عید و بهار است
گل و بلبل همه از عشق در بوس و کنارند
گل من، از عاشقی و بوسه و کنار روی مخوش
اگر دل مردم شاد است که بهار آمده و گل شکفته،
تو ای لاله‌رخ، بهار منی و روی گل‌گونه‌ات نورسته است
مردم در موقع عید به یکدیگر عیدی می‌دهند،
تو به جای عیدی، به من بوسه بده ای لاله‌رخ زیبا

اینجا می تونی سوالاتت رو بپرسی یا نظرت رو با ما در میون بگذاری:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *