آشنایی با زندگینامه اقبال لاهوری

محمد اقبال لاهوری، که با نام علامه اقبال نیز شناخته میشود، شاعر، فیلسوف، سیاستمدار و اندیشمند بزرگ مسلمان بود. او در نهم نوامبر ۱۸۷۷ در شهر سیالکوت به دنیا آمد و در ۲۱ آوریل ۱۹۳۸ در شهر لاهور چشم از جهان فروبست. بسیاری او را به خاطر سرودن شعرهای زیبا به زبانهای فارسی و اردو میشناسند. اقبال اولین شخصی بود که ایده تشکیل یک کشور مستقل برای مسلمانان هند را مطرح کرد و این ایده در نهایت به تأسیس کشور پاکستان انجامید. به همین دلیل، امروزه در پاکستان به او عنوان “شاعر ملی” داده شده است.
اقبال در یک خانواده مذهبی و اهل دانش بزرگ شد. پدرش تاجر بود و اجداد او که زمانی از برهمنان کشمیر بودند، در قرن هفدهم به دین اسلام گرویدند. دوران کودکی و نوجوانی او در زادگاهش سیالکوت سپری شد. در آنجا، زبانهای فارسی و عربی را در مدارس سنتی آموخت و با علوم اسلامی و معارف قرآنی آشنا شد. سپس برای یادگیری علوم جدید، به مدرسهای رفت که مبلغان مسیحی از اسکاتلند در سیالکوت تأسیس کرده بودند.
پدر اقبال، شیخ نور محمد، با اینکه شغلش دوزندگی بود، اوقات خود را با عارفان و اهل معرفت میگذراند و به شعر و ادبیات عرفانی علاقهمند بود. او به ویژه ارادت زیادی به محی الدین ابن عربی داشت و کتابهای مهمی مانند “فصوص الحکم” و “فتوحات مکیه” را در خانه مطالعه میکرد. همین فضا باعث شد که اقبال از جوانی با مفاهیم عرفان و اصطلاحات آن آشنا شود. همچنین، از آنجا که پدرش به سلسله عرفانی قادریه وابسته بود، اقبال نیز در آغاز جوانی به این سلسله پیوست.
در زمان جنگ جهانی اول، اقبال به جنبش خلافت پیوست؛ جنبشی اسلامی که برای مقابله با استعمار بریتانیا شکل گرفته بود. او با شخصیتهای بزرگی مانند مولانا محمد علی و محمد علی جناح همکاری نزدیک داشت. در سال ۱۹۲۰ به مجلس ملی هند راه یافت، اما چون احساس میکرد هندوها در آن مجلس تسلط دارند، پس از انتخابات ۱۹۲۶ به شورای قانونگذاری پنجاب رفت که یک شورای اسلامی در لاهور بود. در آنجا، از طرح قانون اساسی که محمد علی جناح برای دفاع از حقوق مسلمانان نوشته بود، حمایت کرد. او در سال ۱۹۳۰ به ریاست اتحادیه مسلمانان در اللهآباد و سپس در سال ۱۹۳۲ در لاهور انتخاب شد.
اقبال همواره تلاش کرد تا مردم را آگاه کند و آنان را از سلطه استعمار رها سازد. به همین دلیل، با دقت به وضعیت کشورهای اسلامی تحت استعمار نگاه میکرد و با توجه به شرایط سیاسی زمان و تفکر اسلامی، مورد استقبال گسترده قرار گرفت. علاوه بر این، محبوبیت او در فراتر از مرزهای کشورش، به دلیل پیوندهای فرهنگی، تاریخی و مذهبی با کشورهای همسایه مانند ایران و افغانستان بود.
اقبال و فلسفه
اقبال از اندیشمندان بزرگ مسلمان است که اندیشههایش ریشه در قرآن دارد. به باور او، روح و محتوای قرآن با فلسفه یونان همخوانی ندارد و بسیاری از مشکلات مسلمانان از پیروی بیچون و چرا از اندیشههای یونانی سرچشمه گرفته است. از نگاه اقبال، قرآن به واقعیتهای عینی و عملی توجه دارد، در حالی که فلسفه یونان بیشتر به مباحث نظری میپردازد؛ به همین دلیل، تلاش مسلمانان برای درک قرآن از نگاه فلسفه یونان محکوم به ناکامی است.
او همچنین بر این باور است که برخی از دانشمندان مسلمان، مانند ابنحزم که حس را منبع شناخت میدانست، و ابنتیمیه که بر روش تجربی و مشاهده تأکید داشت، و نیز کندی که به مطالعه احساسات و انگیزهها پرداخت، پایههای اولیه روشهای تجربی در جهان غرب را بنیان نهادند.
اقبال شکوفایی روشهای تجربی و مشاهدهای در تمدن اسلامی را نتیجه رویارویی و چالش با اندیشههای یونانی میداند. او برای اثبات پیشگامی مسلمانان در روش تجربی، به نمونههایی از دانشمندان اسلامی اشاره میکند؛ مانند جاحظ و ابن مسکویه در نظریه تکامل، بیرونی در ریاضیات و مفهوم زمان، خوارزمی در جبر و عدد، و عراقی و خواجه محمد پارسا در روانشناسی دینی.
آثار اقبال لاهوری
اولین نوشته اقبال، شعری با نام “ناله یتیم” بود. او این شعر را در سال ۱۸۹۹ در گردهمایی سالانه انجمن حمایتالاسلام در شهر لاهور خواند. از جمله کارهای مهم او میتوان به این موارد اشاره کرد:
❖ علمالاقتصاد: این نخستین کتاب درباره اقتصاد به زبان اردو بود که در سال ۱۹۰۳ در لاهور چاپ شد.
❖ تاریخ هند
❖ اسرار خودی (شعر فارسی)
❖ رموز بیخودی (شعر فارسی)
❖ پیام مشرق (شعر فارسی)
❖ بانگ درا
❖ زبور عجم (شعر فارسی)
❖ جاویدنامه (شعر فارسی)
❖ پس چه باید کرد ای اقوام شرق (شعر فارسی)
❖ احیای فکر دینی در اسلام (انگلیسی)
❖ توسعهٔ (سیر) حکمت در ایران (انگلیسی)
❖ مثنوی مسافر
❖ بال جبرئیل
❖ ضرب کلیم
❖ ارمغان حجاز
❖ یادداشتهای پراکنده
مشهورترین کتاب علامه اقبال، “تجدید بنای اندیشه دینی در اسلام” است که محمد مسعود نوروزی آن را به فارسی ترجمه کرده است. این کتاب هفت بخش اصلی دارد:
❖ بخش ۱: «دانش و تجربه دینی»
❖ بخش ۲: «آزمون فلسفی جهت رازگشایی از تجربه دینی»
❖ بخش ۳: «تصور خدا و معنای نیایش»
❖ بخش ۴: «خودانسانی:آزادی و جاودانگی اش»
❖ بخش ۵: «روح فرهنگ اسلامی»
❖ بخش ۶: «اصل حرکت در ساختار اسلام»
❖ بخش ۷: «آیا دین امکانپذیر است؟»
همچنین کتاب دیگری به نام «سخنرانیها، مقالات و نامههای علامه اقبال» وجود دارد که محمد مسعود نوروزی آن را در سال ۱۳۹۴ شمسی از انگلیسی به فارسی ترجمه کرده و حدود ۴۵۰ صفحه است. برخی از موضوعات مطرح شده در این کتاب عبارتاند از:
وحدت وجود از نگاه جیلانی، تثلیث مسیحی، دیدگاه اسلام دربارهٔ جهان و انسان، اصل برابری و نفی برده داری در اسلام، دموکراسی آرمان سیاسی اسلام، تئوری سلطنت انتخابی، نیچه و مولوی، رد حقالهی برای حکومت، فلسفه مگ تاگارت، معاد جسمانی، مقام زن در شرق، اسلام و قادیانیسم، پاسخی به نهرو دربارهٔ ارتداد و… این کتاب همچنین شامل گفتوگوها و سخنرانیهای سیاسی اقبال در مجلس نمایندگان نیز میباشد.
نمونه ای از اشعار اقبال لاهوری
دیوانه و شیدای سرنوشت خودت باش!
مشغول خودت و عاشق روزگار خودت باش!
یک لحظه هم حسرت چیزهایی که نداری را نخور
و به همان داشتههای کوچک خودت قانع باش!
به سراغ کسی برو که به دنبال توست!
اگر چنین کسی نیست، به فکر خودت باش!
پرواز زیباست، اما بدون غم و منت
منت نگذار به کسی و بر پای خودت باش!
اگر صد سال هم زندگی کنی، میگذرد
پس برای هر لحظه و هر سال خودت شکرگزار باش! …..
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
دل ما بیدلان بردند و رفتند
مثال شعله افسردند و رفتند
بیا یک لحظه با عامان درآمیز
که خاصان باده ها خوردند و رفتند
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
عقل تو حاصل حیات ، عشق تو سر کائنات
پیکر خاک خوش بیا ، این سوی عالم جهات
زهره و ماه و مشتری از تو رقیب یکدگر
از پی یک نگاه تو کشمکش تجلیات
در ره دوست جلوه هاست تازه بتازه نوبنو
صاحب شوق و آرزو دل ندهد بکلیات
صدق و صفاست زندگی نشوونماست زندگی
«تا ابد از ازل بتاز ملک خداست زندگی»
شوق غزل سرای را رخصت های و هو بده
باز به رند و محتسب باده سبو سبو بده
شام و عراق و هند و پارس خوبه نبات کرده اند
خوبه نبات کرده را تلخی آرزو بده
تا به یم بلند موج معرکه ئی بنا کند
لذت سیل تند رو با دل آب جو بده
مرد فقیر آتش است میری و قیصری خس است
فال و فر ملوک را حرف برهنه ئی بس است
دبدبهٔ قلندری ، طنطنهٔ سکندری
آن همه جذبهٔ کلیم این همه سحر و سامری
آن به نگاه می کشد این به سپاه می کشد
آن همه صلح و آشتی این همه جنگ و داوری
هر دو جهان گشاستند هر دو دوام خواستند
این به دلیل قاهری ، آن به دلیل دلبری
ضرب قلندری بیار سد سکندری شکن
رسم کلیم تازه کن رونق ساحری شکن
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
زندگی در صدف خویش گهر ساختن است
در دل شعله فرو رفتن و نگداختن است
عشق ازین گنبد در بسته برون تاختن است
شیشهٔ ماه ز طاق فلک انداختن است
سلطنت نقد دل و دین ز کف انداختن است
به یکی داد جهان بردن و جان باختن است
حکمت و فلسفه را همت مردی باید
تیغ اندیشه بروی دو جهان آختن است
مذهب زنده دلان خواب پریشانی نیست
از همین خاک جهان دگری ساختن است