تحقیق در مورد زندگی ارنستو چگوارا

زندگی نامه ارنستو چگوارا

پربازدیدترین این هفته:

دیگران در حال خواندن این صفحات هستند:

اشتراک گذاری این مطلب:

فهرست مطالب:

ارنستو چه‌گوارا که بیشتر با نام ساده «چه» شناخته می‌شود، پزشک، نویسنده و مبارز انقلابی اهل آرژانتین بود. او که در یک خانواده نسبتاً مرفه به دنیا آمده بود، در جوانی با موتورسیکلت به سفر در سراسر آمریکای لاتین پرداخت. در طول این سفرها بود که با چشمان خود فقر شدید و بی‌عدالتی‌هایی را دید که مردم عادی تحمل می‌کردند. این مشاهدات، احساسات انقلابی را در او بیدار کرد.

چه‌گوارا عمیقاً معتقد بود که تنها راه پایان دادن به این ستم‌ها، قیام مسلحانه است. او به فیدل کاسترو پیوست و نقش کلیدی در انقلاب کوبا ایفا کرد. پس از پیروزی انقلاب، او در دولت جدید کوبا مسئولیت‌های مهمی بر عهده گرفت.

اما روح بی‌قرار چه‌گوارا او را در کوبا نگه نداشت. او عمیقاً به گسترش ایده‌های انقلابی در سراسر جهان باور داشت. بنابراین کوبا را ترک کرد تا در مبارزات مردمان دیگر کشورها نیز شرکت کند. سرانجام، در هنگام تلاش برای برانگیختن یک انقلاب در بولیوی، دستگیر و کشته شد.

امروز، تصویر چه‌گوارا به یک نماد جهانی تبدیل شده است. برای برخی، او نماد مبارزه بی‌امان با ظلم و آرمان‌خواهی است و برای برخی دیگر، فردی است که روش‌های خشن او قابل قبول نیست. اما بدون شک، او یکی از تاثیرگذارترین چهره‌های تاریخ معاصر به شمار می‌آید.

زندگی نامه ارنستو چگوارا

اگر به تاریخ قیام‌ها و جنبش‌های آزادی‌بخش در جهان نگاهی بیندازید، بی‌تردید نام ارنستو چگوارا یکی از نخستین نام‌هایی است که توجه شما را جلب می‌کند. او پزشک بود، استراتژیست مبارزات مسلحانه و چهره‌ای فراموش‌نشدنی در عرصه نبرد برای آزادی. تصویر چهره‌اش به نمادی جهانی برای مبارزه‌های مردمی تبدیل شده است. مشارکت چشمگیر او در انقلاب کوبا، کنگو و بولیوی از او یک اسطوره بی‌همتا در تاریخ مبارزات ساخته است. در ادامه این نوشتار، با زندگی، اندیشه‌ها، باورها و نبردهای ارنستو چگوارا بیشتر آشنا خواهیم شد.

زندگی نامه ارنستو چگوارا

ارنستو چه گوارا در ۱۴ ژوئن سال ۱۹۲۸ در شهر روساریو در کشور آرژانتین به دنیا آمد. خانواده‌اش از نظر مالی در وضعیت مناسبی به سر می‌بردند. پدرش اصالتی ایرلندی داشت و مادرش نیز اهل اسپانیا بود.
در دوران کودکی، چه گوارا به بیماری آسم دچار شد و به همین دلیل، دیرتر از بقیه بچه‌های همسن خود وارد مدرسه شد.
در دوران دانشجویی، به همراه یکی از دوستانش تصمیم به یک سفر گرفت. این سفر که در ابتدا تنها برای سرگرمی و ماجراجویی برنامه‌ریزی شده بود، باعث شد نگاهش به زندگی و باورهایش به طور کامل دگرگون شود. او در طول این سفر با فقر و بی‌عدالتی زیادی روبرو شد و همین موضوع، انگیزه‌ای در او ایجاد کرد تا برای مبارزه با فقر و سلطه استعمار در آمریکای جنوبی تلاش کند.
پس از بازگشت از این سفر، تحصیلات خود را در رشته پزشکی به پایان رساند و از دانشگاه بوینس آیرس فارغ‌التحصیل شد.

آغاز فعالیت‌های سیاسی

ارنستو چگوارا پس از اتمام تحصیلات پزشکی، برای کمک به نیازمندان به گواتمالا رفت و در یک مرکز درمان جذامی‌ها مشغول کار شد. در سال ۱۹۵۶ در مکزیک با فیدل کاسترو، رهبر مبارزان کوبایی، و چند انقلابی دیگر آشنا شد.
این دیدار باعث شد چگوارا برای موفقیت انقلاب کوبا وارد میدان نبرد شود. در جنگ‌های چریکی که پس از آن رخ داد، او به عنوان فرمانده و استراتژیست نظامی، نقش بسیار مهمی در پیروزی انقلاب کوبا ایفا کرد. سرانجام در سال ۱۹۵۹، چگوارا و کاسترو توانستند حکومت دیکتاتوری باتیستا را شکست دهند و به قدرت برسند.
پس از به قدرت رسیدن فیدل کاسترو، چگوارا ابتدا ریاست بانک مرکزی و سپس وزارت صنایع را بر عهده گرفت. او با وجود داشتن مقام‌های مهم، همچنان داوطلبانه در کنار مردم عادی در مزارع نیشکر کار می‌کرد و به همین دلیل در میان مردم کوبا بسیار محبوب و تأثیرگذار بود.
چگوارا در این سال‌ها به نوشتن کتاب روی آورد. از جمله آثار او می‌توان به «راهنمای جنگ چریکی» و «خاطرات موتورسیکلت» اشاره کرد. مطالعات او در زمینه مارکسیسم، باعث شد به این باور برسد که فقر و ناآگاهی، زمینه‌ساز استثمار و سلطه‌جویی کشورهای قدرتمند می‌شوند. به عقیده او، برای پایان دادن به این چرخه، ابتدا باید آگاهی مردم را بالا برد و سپس با یک انقلاب، با نظام سرمایه‌داری مبارزه کرد.
او از سوی کوبا برای سخنرانی در سازمان ملل دعوت شد. در نیویورک دو بار به جان او سوءقصد شد، اما هر دو بار جان سالم به در برد. در همین سفر با مکارتی و برخی از همراهان مالکوم ایکس، رهبر مبارزات سیاهپوستان، نیز دیدار کرد.
پس از حدود ۹ سال، چگوارا از تمام سمت‌های خود در دولت کوبا کناره‌گیری کرد و این کشور را ترک کرد تا به مبارزه علیه سرمایه‌داری و پشتیبانی از جنبش‌های آزادی‌بخش در آمریکای جنوبی ادامه دهد.

مبارزات مسلحانه ارنستو چگوارا در کنگو

در سال ۱۹۶۵، ارنستو چگوارا به آفریقا رفت. او به عنوان یک فرمانده چریک، برای کمک به مبارزان شورشی سیمبا در کنگو به آن منطقه رفت.
چگوارا تلاش کرد تا روش‌های جنگ چریکی را به این مبارزان آموزش دهد، اما به دلیل مدیریت ضعیف لوران کابیلا و همچنین کشته شدن پاتریس لومومبا، این تلاش‌ها ناکام ماند. از سوی دیگر، سازمان سیا از حضور او در کنگو باخبر شده بود و به همین دلیل، جان او همواره در خطر بود.

پس از هفت ماه تلاش بی‌وقفه، چگوارا در اواخر سال ۱۹۶۵ به این نتیجه رسید که رهبر شورشیان کنگو فردی فاسد است. او فهمید که حتی با وجود تلاش انسان‌هایی که برای پیروزی می‌جنگیدند، بی‌ارادگی رهبران باعث شکست آن‌ها شده است.

پس از این اتفاقات، او به صورت پنهانی به کوبا بازگشت تا همسر و پنج فرزندش را ببیند. در مدت زمانی که در کوبا بود، دو کتاب درباره تجربیاتش در کنگو نوشت. یک سال بعد، وصیت‌نامه خود را به همسرش سپرد و در روز ۲۱ ژوئیه ۱۹۶۶ به سمت بولیوی حرکت کرد.

مبارزات بولیوی، دستگیری و اعدام

چه گوارا برای سفر به بولیوی، قیافه‌اش را عوض کرد. او ریش‌هایش را تراشید و موهایش را کوتاه کرد و با یک اسم ساختگی وارد بولیوی شد.

با این‌که در بولیوی جنگ‌های مسلحانه زیادی انجام شد، اما حزب کمونیست بولیوی که با رئیس جمهور و دولت آن زمان مخالف بود، حاضر نشد از چه گوارا پشتیبانی کند. همین همکاری نکردن آن‌ها باعث شد او نتواند مانند مبارزاتش در کوبا، کارها را به نفع آزادی‌خواهان پیش ببرد.

نداشتن امکانات کافی و نیروهای آموزش‌ندیده، شرایط را برایش سخت و سخت‌تر می‌کرد. از سوی دیگر، نیروهای ویژه سیا هم مدام در تعقیب او بودند.

سرانجام در هفتم اکتبر ۱۹۶۷، یک خبرچین، محل اختفای چه گوارا را به سیا و ارتش بولیوی لو داد. صبح روز بعد، ۱۸۰ سرباز دره‌ای که انقلابیون در آن پنهان شده بودند را محاصره کردند. پس از درگیری، چه گوارا زخمی و دستگیر شد. او را با دست‌های بسته به یک مدرسه قدیمی در لا ایگرا بردند. پس از شکنجه‌های بسیار، او جز درخواست یک پاکت سیگار چیزی نگفت و آن‌ها نتوانستند اعترافی از او بگیرند.

رنه بارنیتوس، رئیس جمهور بولیوی، دستور داد چه گوارا سریع اعدام شود و تأکید کرد که به سرش شلیک نکنند؛ چون می‌خواستند اعلام کنند او در درگیری کشته شده تا از اعتراضات برای آزادی یا تبعیدش جلوگیری شود. فیلیپس رودریگز مأمور اعدام چه گوارا شد.

رودریگز او را در حیاط مدرسه نگه داشت و با او عکس دسته‌جمعی گرفتند. در آخرین لحظات، از چه گوارا خواست آخرین حرفش را بزند. چه گوارا گفت: «شلیک کن بزدل، تو فقط یک نفر را می‌کشی.»
رودریگز نه بار به چه گوارا شلیک کرد: پنج بار به پاهایش، یک بار به شانه و بازویش، یک بار به سینه‌اش و یک بار به گلویش.

ارنستو چگوارا پس از اعدام

برای تأیید هویت چه‌گوارا، او را در میان شاهدانی قرار دادند. از پیکر او عکس‌برداری کردند و سپس یک پزشک نظامی دست‌هایش را از بدن جدا کرد. پس از آن، جسد او را به مکانی ناشناس برای خاکسپاری بردند. دست‌های بریده‌شده‌ی او ابتدا به آرژانتین و بعد به کوبا فرستاده شد.

با اعلام خبر درگذشت چه‌گوارا در کوبا، سه روز عزای عمومی برقرار شد. تقریباً ۲۵ سال پس از مرگ او، یک ژنرال بازنشسته‌ی بولیویایی که در آستانه‌ی مرگ قرار داشت، محل دفن جسد چه‌گوارا را آشکار کرد. گروه‌های جستجو به منطقه‌ی «وال گرانده» رفتند و کنار باند فرودگاه به کاوش پرداختند.

این جستجو یک سال طول کشید و در پایان، بقایای هفت نفر در دو گروه پیدا شد. یکی از اجساد، مربوط به مردی بود که دست‌هایش وجود نداشت. برای تشخیص هویت، از قالب دندان‌های جسد استفاده کردند و در نهایت تأیید شد که این پیکر، متعلق به ارنستو چه‌گوارا است. بقایای جسد او به همراه شش همرزم مبارزش، با تشریفات رسمی و نظامی به شهر سانتا کلارا در کوبا منتقل و در آنجا به خاک سپرده شد.

**کلام پایانی**
با وجود دوگانگی‌هایی که در شخصیت چه‌گوارا دیده می‌شود، او تا آخرین لحظه‌ی زندگی، فردی بااراده، جنگجو و آزادی‌طلب بود و در کنار یارانش برای رهایی انسان‌های تحت ستم و استعمار کوشید. چه‌گوارا نماد آزادی‌خواهی و ایستادگی برای آرمان‌هایش تا پای جان است.

اینجا می تونی سوالاتت رو بپرسی یا نظرت رو با ما در میون بگذاری:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *