آریو برزن، یکی از سرداران شجاع و میهنپرست ایران در زمان حمله اسکندر مقدونی بود. او در سرزمینی به نام پارس زندگی میکرد و فرماندهی منطقهای مهم به نام دربند پارس را بر عهده داشت.
وقتی اسکندر به ایران حمله کرد، بسیاری از مناطق به سرعت تسلیم شدند. اما آریو برزن حاضر نشد در برابر سپاه دشمن زانو بزند. او به همراه گروهی از جنگجویان وفادارش، در یک گذرگاه کوهستانی سنگر گرفت و با وجود شمار کمتر نیروهایش، مقاومتی جانانه و بیمانند از خود نشان داد.
او و یارانش weeksها در برابر لشکر قدرتمند اسکندر ایستادگی کردند و اجازه ندادند به راحتی از آن منطقه عبور کنند. این نبرد، نمادی از شجاعت و عشق به وطن شد. در نهایت، آریو برزن در میدان نبرد جان خود را از دست داد، اما داستان پایداری او برای همیشه در تاریخ ایران ماندگار شد. از او به عنوان قهرمانی یاد میشود که آزادی و عزت میهنش را تا آخرین نفس گرامی داشت.

چو اسکندر آمد به ملک کیان، یکی گرد فرمانده قهرمان
به ایرانیان داد درس وطن، در این ره گذشت از سر و جان و تن
آریو برزن، یکی از سرداران شجاع دوران هخامنشی بود که در زمان پادشاهی داریوش سوم زندگی میکرد. هنگامی که اسکندر به ایران حمله کرد، او با شجاعت بسیار در برابر این حمله ایستاد. آریو برزن آنقدر پایدار و وفادار به مردم و سرزمینش بود که تا آخرین لحظهٔ زندگی برای محافظت از آنها جنگید و در این راه جان خود را از دست داد.
زندگی نامه آریو برزن
او در حدود سال ۳۶۸ قبل از میلاد به دنیا آمد. برخی او را از مردم لر و برخی دیگر از اقوام کرد میدانند. او یک خواهر به نام یوتاب (به معنای درخشان و بیهمتا) داشت که در جنگ با اسکندر، در کنار آریوبرزن، فرماندهی بخشی از سپاه را بر عهده داشت.
در سال ۳۳۵ پیش از میلاد، داریوش سوم، آریوبرزن را به عنوان حاکم استان پارسیس برگزید. ساتراپی یک واژه یونانی است که از کلمه باستانی “خشتر پاون” گرفته شده و به معنای استاندار یا حاکم یک منطقه است.
آخرین نبرد (بند پارس)
در سال ۳۳۱ قبل از میلاد، اسکندر مقدونی پس از پیروزی در نبرد آربل (که به نبرد گوگامل نیز معروف است) و تسلط بر شهرهای بابل، شوش و استخر، راهی پایتخت ایران شد. او قصد داشت به منطقه پارس برسد. اسکندر نیروهای خود را به دو گروه تقسیم کرد: گروه اول به فرماندهی پارمنیون، از مسیر دشتهای رامهرمز و بهبهان به سمت پارس حرکت کردند و گروه دوم به رهبری خود اسکندر، از مسیرهای کوهستانی کهگیلویه به سوی پایتخت به راه افتادند. نیروهای اسکندر که دهها هزار نفر بودند، در میانه راه و در منطقهای به نام «بند پارس» با آخرین مدافعان ایران به فرماندهی آریوبرزن روبرو شدند.
آریوبرزن به همراه خواهرش یوتاب و با سپاهی کوچک شامل ۴۰ سوار و ۵۰۰۰ پیاده، راه اسکندر را بست. او با اطلاع از این که اسکندر با مسیرهای کوهستانی آشنایی ندارد، تصمیم گرفت در منطقهای کوهستانی و پوشیده از درختان انبوه، به سپاه دشمن حمله کند.
در این میان، یک چوپان به نام لیبانی (که اسیر اسکندر بود) راه عبور از کوهستان را به مقدونیها نشان داد. به این ترتیب، اسکندر توانست با تقلید از تاکتیکی که ایرانیان در جنگ ترموپیل به کار برده بودند، از راههای دور و گذرگاههای سخت، خود را به پشت سپاه آریوبرزن برساند و آنها را محاصره کند.
سربازان ایران با شجاعت بسیار جنگیدند و با وارد کردن تلفات سنگین به دشمن، توانستند حلقه محاصره را بشکنند و به سوی پایتخت حرکت کنند؛ شهری که پیش از آن توسط بخش دیگری از سپاه اسکندر تصرف شده بود. آریوبرزن تحت تعقیب سپاه مقدونیه قرار گرفت و در مسیر پایتخت، آنقدر با تیر و نیزه زخمی شد که دیگر جایی در بدنش سالم نماند. او به عنوان آخرین سرباز سپاه خود، بر خاک افتاد.
گفته میشود پس از شکست محاصره، اسکندر که تحت تأثیر شجاعت آریوبرزن قرار گرفته بود، از او خواست تسلیم شود و به سپاه مقدونیه بپیوندد و در عوض، اسکندر حکومت ایران را به او بسپارد. اما پاسخ آریوبرزن این بود: “فرمانروای ایران دفاع از این سرزمین را به من سپرده است و من تا آخرین قطره خون و تا زمانی که زندهام، از آن محافظت خواهم کرد.”
حتی وقتی اسکندر به او گفت که پادشاهش فرار کرده، باز هم آریوبرزن درخواست او را نپذیرفت و ترجیح داد در راه میهن خود فدا شود، نه این که با تسلیم، زندگی خفتباری را انتخاب کند. پس از مرگ، او را در همان محل به خاک سپردند و روی قبرش نوشتند: “به یاد لئونیداس”. همچنین گفته شده اسکندر پس از مرگ آریوبرزن، چوپان خائن را به جرم خیانت کشت.
مقایسه لئونیداس با آریو برزن
لئونیداس، فرمانده سپاه یونان بود که وقتی خشایارشا به سرزمینش حمله کرد، در نبرد ترموپیل مقاومتی شجاعانه و فداکارانه از خود نشان داد. دقیقاً نود سال بعد، آریوبرزن در حماسهای همانند، از خاک ایران همانند او دفاع کرد. هر دو این سرداران در راه محافظت از میهن خود، پس از آنکه به دام افتادند و محاصره شدند، با تیر و نیزه از فاصله دور به شهادت رسیدند؛ زیرا در نبرد رو در رو هیچکس یارای مقابله با آنان را نداشت. هر دو با از خودگذشتگی بینظیر، جان خود را برای کشورشان فدا کردند.
در حالی که از آریوبرزن جز چند سطر ترجمهشده — که منبع دیگری هم ندارد — چیزی باقی نمانده، یونانیان در محل کشته شدن لئونیداس، پارک و بنای یادبودی ساختند و او امروزه میلیونها بازدیدکننده دارد که داستان مقاومتش را میشنوند و پیامش را با خود به سراسر جهان میبرند. او در آخرین لحظات زندگی گفته بود: “رهگذر، به مردم اسپارت بگو که ما در اینجا خفتهایم تا وفاداری خود را به قوانین میهن ثابت کنیم.”
اما متأسفانه مردم ما نه تنها روز ایستادگی آریوبرزن — دوازدهم اوت، برابر با بیست و یکم مرداد — را نمیشناسند، بلکه حتی آگاهی چندانی از داستان پایداری او ندارند.
باشد که هر یک از ما در راه زنده نگاه داشتن نام و شجاعت این قهرمان ایرانی بکوشیم.
اگر چند آن آریا مرد گرد، پی پاس ایران زمین جان سپرد
ولی داد درسی به ایرانیان، که در راه ایران چه سهل است جان