طعم مهربانی مثل یک نوشیدنی گرم و شیرین است که وقتی جرعهای از آن را مینوشی، وجودت را نوازش میکند. این طعم خوب، در کوچکترین کارها خودش را نشان میدهد. وقتی کسی در خیابان به تو لبخند میزند، وقتی دوستت در ساعت سختی کنارت میماند، یا وقتی مادرت پس از یک روز خستهکننده، با عشق برایت غذایی آماده میکند.
مهربانی گاهی یک تشکر ساده است و گاهی یک دست کمککننده که وقتی زمین خوردهای، تو را بلند میکند. این احساس، قلب را سبک میکند و امید را در وجود آدم زنده نگه میدارد. مهربانی زبان خاص خودش را دارد؛ همه مردم جهان، با هر فرهنگ و زبانی، آن را درک میکنند.
وقتی مهربانی میکنی، نه تنها طرف مقابلت، بلکه خودت هم احساس آرامش و شادی میکنی. انگار نوری در درونت روشن میشود. مهربانی یک هدیه ارزشمند است که هر کس میتواند آن را به دیگران تقدیم کند. پس بیاییم بیشتر ببخشیم و دنیا را با طعم شیرین مهربانی، زیباتر کنیم.

یک انشای زیبا و توصیفی با موضوع “طعم مهربانی” برای شما دانشآموزان عزیز آماده کردهایم. این متن به شما کمک میکند تا با شیوهی درست نوشتن و تقویت مهارتهای نویسندگی بیشتر آشنا شوید. در ادامه با ما همراه باشید.
موضوع انشا طعم مهربانی انسان ها
مهربانی یک ویژگی درونی زیباست که همه آدمها آن را دوست دارند، اما ممکن است در وجود هر کسی به یک اندازه نباشد. شاید هر کسی کمی از این خصلت داشته باشد، اما در بعضی افراد آنقدر زیاد است که مهربانی دیگران در برابرشان کم به نظر میرسد. همه انسانها تشنه محبت هستند و به آن نیاز دارند.
مهربانی همیشه با عشق همراه است. نمیتوان کسی را پیدا کرد که به دیگران مهربان باشد، اما به آنها عشق نورزد. آیا شما هم تا به حال طعم شیرین مهربانی دیگران را چشیدهاید؟ طعمی که هرگز از آن سیر نمیشوی و همیشه دلت برایش تنگ میشود. گاهی اوقات مهربانی مانند یک سرمشق عمل میکند؛ بعضی آدمها آنقدر پاک و مهربانند که دیگران را هم به مهربان شدن تشویق میکنند و محبتشان را جبران میکنند.
یادم میآید معلم کلاس اولم بسیار مهربان بود. برای من، این اولین بار بعد از خانواده بود که محبت یک نفر غریبه را احساس میکردم. او با تمام وجود به بچهها درس میداد و مثل یک مادر دلسوز از همه ما مراقبت میکرد. مهر او آنقدر زیاد بود که جدا شدن از او برایمان سخت شده بود. روز آخر مدرسه، همه بچهها با چشمهای گریان به خانه رفتند و نمیخواستند از معلمی خداحافظی کنند که برایشان مثل مادر دوم بود.
بعد از آن، در زندگیام با افراد دیگری هم روبرو شدم که بیچشمداشت به دیگران محبت میکردند. انگار هر کدام از آنها قطرهای از محبت را در دل من میریختند. یک روز که خوب نگاه کردم، دیدم رفتار من هم شبیه همان معلم دبستانی شده است. محبت اطرافیانم به من سرایت کرده بود و من دیگر نمیتوانستم نسبت به کسی سرد یا بیتفاوت باشم.
حالا من هم آن ذرههای محبتی که دیگران در وجودم کاشتهاند، به اطرافیانم هدیه میدهم و سعی میکنم اثری از مهربانی در دل آنها به جا بگذارم. یک شهر پر از آدمهای مهربان را تصور کنید. مطمئنم در چنین شهری همه شاد هستند و لبخند بر لب دارند. چون هیچکس تنها نیست و اگر کسی مشکلی داشته باشد، بقیه بیمنت به کمکش میآیند.
گاهی یک مشکل آنقدر بزرگ میشود که تمام فکر و ذهن ما را اشغال میکند. آنقدر ناراحت میشویم که حتی خواب و آرامش از ما گرفته میشود. اما ناگهان کسی پیدا میشود که با تمام توان سعی میکند مشکل ما را حل کند. شاید حتی نتواند کار زیادی انجام دهد، اما همین که میدانی کسی هست که به فکرت است و برای خوشحالی تو تلاش میکند، آرامش عمیقی به دلت میآید. این همان طعم بینظیر مهربانی است.
انشا درباره محبت
انشا اختصاصی – نویسنده: محیا بخشی فرد