انشا در مورد پرواز بدون بال

پربازدیدترین این هفته:

دیگران در حال خواندن این صفحات هستند:

اشتراک گذاری این مطلب:

فهرست مطالب:

گاهی فکر می‌کنم که پرواز فقط برای پرندگان است؛ آن‌ها با بال‌هایشان در آسمان شناور می‌شوند. اما اگر خوب دقت کنیم، می‌بینیم که انسان‌ها هم راهی برای پرواز پیدا کرده‌اند.

ما با دانش و تلاش، هواپیما ساختیم تا مانند پرندگان در آسمان سفر کنیم. اما پرواز واقعی فقط این نیست. گاهی یک فکر زیبا، یک رویای بزرگ یا یک امید قوی، می‌تواند روح ما را به پرواز درآورد.

وقتی به چیزهای خوب فکر می‌کنیم، وقتی برای رسیدن به آرزوهایمان تلاش می‌کنیم، در واقع در حال پرواز بدون بال هستیم. این پرواز، پرواز روح و فکر ماست که هیچ مرزی نمی‌شناسد.

پس بیاییم با افکار بلند و دل‌های پرامید، پرواز را تجربه کنیم، حتی اگر بال فیزیکی نداشته باشیم.

انشا در مورد پرواز بدون بال

پرنده‌ای را تصور کن که در آسمان بی‌کران پرواز می‌کند. چه کسی گفته برای اوج گرفتن حتماً به بال نیاز است؟ گاهی می‌شود بر زمین ایستاده و چشمانت را به افق دوخت، آنگاه خواهی دید که روح انسان می‌تواند از هر مرزی فراتر برود.

گاهی پرواز، در سکوت یک نگاه معنا می‌یابد و گاهی در آوای یک دلنشین. می‌توانی با خواندن کتابی تازه، به سرزمین‌های ناشناخته سفر کنی یا با یک نوازش، گرمای محبت را به قلب کسی برسانی. این‌ها همه شکلی از پروازند؛ پرواز بی‌بال.

انسان با امید و آرزو می‌تواند از بلندای کوه‌ها بالاتر رود و با عشق، از ژرفای دریاها عمیق‌تر شود. پس بی‌جهت نیست که می‌گویند: بزرگ‌ترین پروازها، آن است که در جان آدمی رخ می‌دهد.

این متن ادبی و توصیفی برای دانش‌آموزان عزیز تهیه شده است تا با شیوه‌ی نگارش و هنر نوشتن بیشتر آشنا شوند. با مدیر تولز همراه باشید.

موضوع انشا پرواز بدون بال

در کودکی، آرزوی پرواز در آسمان را داشتم. هر وقت پرنده‌ها را می‌دیدم، هم از دیدن حرکتشان لذت می‌بردم و هم آرزو می‌کردم کاش می‌توانستم حتی برای یک بار هم که شده، مثل آن‌ها در آسمان باشم. فکر می‌کردم پرواز کردن بین ابرها چقدر باید احساس خوبی داشته باشد. اما مشکل اینجا بود که من بال نداشتم.

گاهی در حیاط خانه، دست‌هایم را مثل بال پرنده باز می‌کردم و دور حوض می‌دویدم، شاید می‌خواستم پاهایم از روی زمین بلند شود و پرواز کنم. چه فکرهای کودکانه و قشنگی داشتیم آن زمان! یک بار با هواپیما مسافرت کردیم. وقتی از زمین بلند شد، احساس کردم واقعاً دارم پرواز می‌کنم. آنقدر خوشحال بودم که نمی‌توانستم باور کنم. از پنجره به بال‌های هواپیما نگاه کردم و یاد پرنده‌ها افتادم. با خود گفتم: این بال‌ها هم شبیه بال پرنده‌هاست. انگار من سوار یک پرنده بزرگ مصنوعی شده‌ام!

از بالا، ابرها را نگاه می‌کردم. آسمان از آن بالا واقعاً زیبا بود. وقتی بزرگ‌تر شدم، به این فکر کردم که چطور می‌شود بدون داشتن بال، پرواز کرد. حتی گاهی تصور می‌کردم اگر چشمانم را ببندم، شاید بتوانم خودم را در آسمان ببینم.

اما یک روز جواب این سوال را پیدا کردم. فهمیدم که اگر آدم بتواند دل از دنیا بکند و فکر و ذهنش را از چیزهای بیهوده خالی کند، آن وقت می‌تواند حتی بدون بال هم پرواز کند. پروازی به سوی خدا؛ مثل شهیدان…

تازه فهمیدم که همه شهدا، وابستگی‌های دنیا را رها کرده بودند تا بتوانند بدون بال پرواز کنند. این جسم خاکی، اگر به دنیا وابسته نباشد و به ارزش‌های بلند فکر کند، حتماً خودش را در آسمان معرفت خدا می‌بیند. این بود انشای من.

پیشنهادی: انشا در مورد اگر میتوانستم پرواز کنم
انشا پرواز بدون بال _ اختصاصی _ مدیر تولز

اینجا می تونی سوالاتت رو بپرسی یا نظرت رو با ما در میون بگذاری:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *