انشا در مورد سیل و سیل زدگان

انشا در مورد سیل

پربازدیدترین این هفته:

دیگران در حال خواندن این صفحات هستند:

اشتراک گذاری این مطلب:

فهرست مطالب:

سیل، یکی از پدیده‌های شگفت‌انگیز و گاه ترسناک طبیعت است. گاهی ابرهای باران‌زای آسمان، چنان می‌گرند که گویی دل آسمان برای زمین تنگ شده است. قطرات ریز و درشت، یکی پس از دیگری، مانند مرواریدهایی از آسمان فرومی‌ریزند و با زمین دیدار می‌کنند.

این بارانِ بی‌امان، آنقدر ادامه پیدا می‌کند که زمین از پذیرش آن ناتوان می‌شود. نهرهای کوچک به هم می‌پیوندند و رودخانه‌هایی خروشان تشکیل می‌دهند. آبی که دیروز آرام در بستر رودخانه جاری بود، امروز مانند اسبی سرکش شده که هیچ‌کس توان مهار کردنش را ندارد.

سیل، از کوهستان به سوی دشت سرازیر می‌شود. در مسیر خود، هرچه را که سست و بی‌اساس باشد، با خود می‌برد. درختان کهن، سنگ‌های بزرگ و حتی خانه‌هایی که در مسیرش باشند، هیچ‌کدام در امان نیستند. صدای غرش آب، چنان بلند است که گویی غولی از اعماق زمین بیدار شده و فریاد می‌کشد.

اما سیل فقط ویرانی به همراه ندارد. پس از آن که خشم آب فروکش می‌کند و رودخانه دوباره به آرامش می‌رسد، زمینی که زیر پای سیل رفته، حاصلخیزتر از قبل می‌شود. گویی طبیعت با این همه‌گیری، زمین را برای رویش دوباره آماده می‌کند.

سیل به ما می‌آموزد که در برابر قدرت بی‌کران طبیعت، انسان موجودی کوچک و ناتوان است. باید به قوانین طبیعت احترام بگذاریم و در کنار رودخانه‌ها و در دشت‌های سیل‌گیر، خانه نسازیم. باید یاد بگیریم که چگونه با طبیعت مهربان باشیم تا او نیز با ما مهربانی کند.

انشا در مورد سیل

داستانی درباره سیل و آسیب‌های آن برای دانش‌آموزان نوشته‌ایم تا با شیوه نوشتن و تقویت مهارت نویسندگی آشنا شوند. در ادامه با ما همراه باشید.

انشا در مورد سیل به صورت داستانی

از نزدیک، رودخانه‌های خروشان را دیده‌ام. دریا را هم زمانی که طوفانی است و کف بر لب دارد، تماشا کرده‌ام. با این که به خوبی با فنون شنا آشنا هستم و چندین بار هم در مسابقات اول شده‌ام، اما وقتی رودخانه غرش می‌کشد و موج‌های دریا بزرگ می‌شوند، ترسیده‌ام.

اما تا آن روز، هرگز قدرت واقعی سیل را درک نکرده بودم؛ روزی که ناگهان مانند یک پر کاه روی آب شناور شدیم.

یادم می‌آید تازه به دروازه قرآن شیراز رسیده بودیم. فقط چند روزی از عید نوروز گذشته بود. همه خوشحال بودیم. شیشه‌های ماشین را پایین کشیده بودیم تا باران نم‌نم را ببینیم. هوا نه سرد بود و نه گرم، دقیقاً همان طور که انتظار داشتیم. خواهر کوچکم با عروسکش بازی می‌کرد. مادرم خم شد تا فلاسک را از کنار پایش بردارد و برای من و خودش چای بریزد. پدرم به جاده نگاه می‌کرد، به ماشین‌هایی که ناگهان ایستاده بودند. حتی فرصت نکرد تعجب کند. من عروسک خواهرم را دیدم که به سمت شیشه جلو پرتاب شد.

مادرم جیغ کشید. فقط صدای پدرم را شنیدم که گفت: شیشه‌ها را بالا بکش. بعد، مانند قایقی که در طوفان اسیر شده باشد، روی موجی به رنگ خاک شناور شدیم. موج ما را با خود می‌برد و گاهی به ماشین‌های دیگری که روی آب شناور بودند، برخورد می‌کرد. انگار خواب می‌دیدم. سیلاب غرش می‌کرد و ما را همراه خود می‌کشید. حتی یک کلمه از دهانمان بیرون نمی‌آمد. هیچ راه فراری هم نبود. نه می‌جنگیدیم و نه تسلیم شده بودیم. با صدای غرش دیگری، ناگهان در آسمان به پرواز درآمدیم. شدت سیل، ماشین ما را روی کوهی از ماشین‌های دیگر انداخته بود. ما نجات پیدا کرده بودیم.

بیشتر بخوانید: در مورد سیل و علت ایجاد آن
_ دوستان عزیز در صورتی که انشایی با این موضوع نوشته‌اید می‌توانید از قسمت نظرات برای ما ارسال کنید.
اختصاصی مدیر تولز _ نویسنده: اصغر فکور

اینجا می تونی سوالاتت رو بپرسی یا نظرت رو با ما در میون بگذاری:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *