انشا در مورد اگر من یک کتاب بودم

انشا در مورد اگر من یک کتاب بودم

پربازدیدترین این هفته:

دیگران در حال خواندن این صفحات هستند:

اشتراک گذاری این مطلب:

فهرست مطالب:

اگر من به جای یک دانش‌آموز، یک کتاب می‌بودم، دوست داشتم کتابی باشم که در دستان هر کودکی در دورترین و محروم‌ترین روستاها قرار بگیرم. دوست داشتم قصه‌هایم پر از امید و رویا باشد و به بچه‌ها یاد بدهم که حتی در سخت‌ترین شرایط هم می‌توانند به آینده‌ای روشن فکر کنند.

دوست داشتم جلد من ساده و بی‌آلایش باشد، اما صفحاتم مملو از داستان‌هایی باشد که مهربانی، دوستی و کمک به دیگران را آموزش می‌دهد. دوست داشتم مرا بارها و بارها بخوانند و هر بار نکته‌ای تازه از من بیاموزند.

دوست داشتم دست به دست بچرخم و کهنه و فرسوده شوم، اما هرگز بوی کهنگی نگیرم، چون عطر علم و دانش همیشه تازه است. و در پایان، وقتی که کاملاً فرسوده شدم، دوست داشتم از صفحاتم برای روشن کردن آتش اجاق خانوادۀ نیازمندی استفاده شود، یا به کودکی کمک کنم که هواپیماهای کاغذی درست می‌کند و به پرواز در می‌آورد.

این‌گونه، حتی وقتی دیگر کتاب کاملی نباشم، باز هم می‌توانم بخشی از زندگی کسی باشم و گرمابخش و الهام‌بخش باقی بمانم.

انشا در مورد اگر من یک کتاب بودم

اگر من یک کتاب بودم، دوست داشتنی‌ترین همراه برای تو می‌شدم. صفحات من پر از داستان‌هایی بود که هر کدام دریایی از تجربه در خود داشتند. من همیشه در کنار تو بودم، در سکوت شب‌های درسی، در آرامش بعدازظهرهای بهاری و در هیجان روزهای جدید. با ورق زدن هر صفحه از من، رازی را می‌یافتی و با هر بار خواندنم، دنیای تازه‌ای پیش چشمانت گشوده می‌شد.

اگر من یک کتاب بودم، دوست داشتم دست‌های تو ورق‌هایم را لمس کند و چشمانت خط به خط مرا دنبال کند. بوی کهنگی کاغذهایم، تو را به گذشته‌های دور می‌برد و واژه‌هایم، تو را به آینده‌هایی روشن می‌رساند. من قصه‌ی زندگی بودم، قصه‌ی آرزوها، شکست‌ها و پیروزی‌ها.

اگر من یک کتاب بودم، بهترین هدیه برای تو می‌شدم؛ هدیه‌ای که هیچ‌گاه کهنه نمی‌شد و همیشه چیزی تازه برای گفتن داشت.

انشا اگر من یک کتاب بودم

از زمانی که انسان توانست بنویسد، اتفاقات بزرگی را رقم زد. پیش از اختراع خط، مردم برای بیان افکار خود، شکل‌هایی روی دیوار غارها رسم می‌کردند. این نقاشی‌ها مانند پیام‌های رمزی بودند که معانی خاصی داشتند. باستان‌شناسان امروز سعی می‌کنند این آثار به جا مانده از انسان‌های گذشته را درک کنند.

به مرور زمان، به جای کشیدن تصویر، خط اختراع شد و حروف شکل گرفتند. کم‌کم نوشته‌ها شبیه خطوط امروزی شدند. وقتی انسان توانست بنویسد، نامه‌نگاری نیز گسترش یافت و مردم فهمیدند می‌توانند اندیشه‌های خود را کنار هم بگذارند و به این ترتیب، کتاب‌ها به وجود آمدند.

بعضی کتاب‌ها بسیار قدیمی هستند و ارزش مادی و معنوی بالایی دارند. کتاب‌ها در زمینه‌های مختلفی نوشته شده‌اند: تاریخ، سیاست، داستان، آموزش، مسائل مذهبی، سرگرمی، فلسفه، روانشناسی، منطق، مجموعه‌های شعر و…

کتاب، فروتنانه و بی‌صدا، راهنمای انسان است. فقط سود می‌رساند و هیچ آسیبی ندارد. اما امروز چقدر برای کتاب خواندن وقت می‌گذاریم؟ آیا تا به حال فکر کرده‌اید اگر شما یک کتاب بودید، چه احساسی داشتید؟!

اگر من کتاب بودم، قطعاً به خودم می‌بالم چون گنجینه‌ای از دانش در درونم دارم.
دوست داشتم برایم ارزش قائل باشند.
مرا تمیز و مرتب نگه دارند.
دوست داشتم پس از خوانده شدن، باعث تغییر فکری در کسی شوم.
باعث کنار گذاشتن یک عادت یا رفتار نادرست شوم.
دوست داشتم تغییرات مثبت و پایداری در خوانندگانم ایجاد کنم.
دوست داشتم اگر محتوایم مفید است، به دیگران معرفی شوم تا آن‌ها هم بیاموزند.
دوست داشتم به کسانی که توانایی خرید کتاب را ندارند، قرض داده شوم تا آن‌ها هم از محتوایم استفاده کنند.
دوست داشتم در کنار همه هزینه‌هایی که برای تجملات و سرمایه‌گذاری می‌شود، حتی مقدار کمی پول برای خریدن من کنار گذاشته شود، چون می‌دانم جامعه‌ای که کتاب بخواند، آگاه‌تر و فرهیخته‌تر می‌شود. پیشرفت می‌کند و هر چه بیشتر بیندیشد، از خرافات و حرف‌های بی‌اساس رها می‌شود.

در پایان، بیایید با خودمان پیمان ببندیم که مطالعه روزانه را – هرچند کم – در برنامه زندگی خود قرار دهیم.

انشا اختصاصی – نویسنده: مهتا قیدی

انشا در مورد اگر من یک کتاب بودم

انشا ساده و ادبی درباره اگر من یک کتاب بودم

اگر کتاب بودم، تمام تلاشم را می‌کردم که محتوای ذهن و درونم آنقدر زیبا و پربار باشد که کلماتم نیز زیبا و گیرا شوند؛ تا هر کسی که مرا می‌خواند، مجذوب من شود.
همیشه به چیزهای خوب فکر می‌کردم: به خدا، به زیبایی‌های آفرینش، به محبت و دوستی و شادی. این افکار زیبا، برگ‌های مرا هم نورانی و دلنشین می‌کرد.
با نوشته‌هایم به دیگران امید می‌دادم و نمی‌گذاشتم ناامیدی به دلشان راه پیدا کند. آنقدر شادشان می‌کردم که غم‌هایشان را فراموش کنند و هرگز با حرف‌هایم باعث رنجش کسی نمی‌شدم.

اگر کتاب بودم، به انسان‌ها یاد می‌دادم که هر کدام استعدادهای ویژه‌ای دارند و باید برای رشد آن تلاش کنند. همچنین به آنان می‌آموختم که حتی برای یک لحظه هم وجود خود را در این دنیا بی‌ارزش نپندارند، زیرا همه چیز در این جهان به دست خدا آفریده شده و هیچ یک از کارهای او بی‌حکمت نیست.

اگر کتاب بودم، سخنانم به گونه‌ای بود که برای همهٔ سنین قابل درک باشد، تا افراد از همان کودکی با من ارتباط برقرار کنند و دوست شوند. زیرا دوست شدن با کسی که تا شصت سالگی با من آشنا نبوده، کار دشواری است. البته من برای همه هستم، اما این انسان‌ها هستند که باید مرا به عنوان دوستی همیشگی برگزینند.

آری، هر چیزی در این دنیا باید مفید باشد، از انسان‌ها گرفته تا کتاب‌ها.
این بود انشای من.

اختصاصی-مدیر تولز

دوستان عزیز، اگر شما هم انشایی با موضوع «اگر من یک کتاب بودم» نوشته‌اید، می‌توانید از طریق بخش نظرات برای ما ارسال کنید تا با قرار دادن آن در سایت، به دیگر دانش‌آموزان کمک کنید.
با سپاس.

اینجا می تونی سوالاتت رو بپرسی یا نظرت رو با ما در میون بگذاری:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *