گاهی در درون ما یک گفتگوی پنهان جریان دارد. گویندگان این گفتگو، دو فرمانده اصلی بدن ما هستند: قلب و مغز.
مغز ما مانند یک کامپیوتر بسیار پیشرفته عمل میکند. کارش این است که اطلاعات را با دقت بررسی کند، منطق را به کار بگیرد و بر اساس حقایق و مدارک، بهترین تصمیمها را بگیرد. مغز همیشه محتاط است و سعی میکند ما را از خطرات دور نگه دارد. او دنیا را با اعداد، احتمالات و استدلالهای سرد میبیند.
اما قلب، قانون دیگری دارد. قلب بر پایه احساسات استوار است. او بدون آنکه نیاز به دلیل و برهان داشته باشد، دوست میدارد، امیدوار میشود و گاهی هم میترسد. قلب، دنیا را از پشت عینک مهربانی، عشق و علاقه نگاه میکند و گاهی ما را به سمت کارهایی میکشاند که از نظر منطقی ممکن است عاقلانه به نظر نرسند.
این دو، زبان یکدیگر را به خوبی متوجه نمیشوند. مغز، قلب را احساساتی و غیرمنطقی میداند و قلب، مغز را خشک و بیاحساس.
با این حال، زیبایی زندگی انسان در همین است که ما میتوانیم بین این دو قدرت درونی، آشتی برقرار کنیم. بهترین تصمیمات زمانی گرفته میشوند که از منطق قوی مغز و احساس عمیق قلب با هم استفاده کنیم. مانند یک کشتی که برای حرکت به هر دو بادبان نیاز دارد، ما نیز برای زندگی بهتر به هدایت هر دوی آنها محتاجیم.

در این نوشته، به تضاد جالبی که میان قلب و مغز وجود دارد میپردازیم. این متن به شیوهای ادبی و تصویری نوشته شده تا برای دانشآموزان عزیز مفید باشد و آنها را با روشهای مختلف نوشتن و تقویت مهارتهای نویسندگی آشنا کند. در ادامه با ما همراه باشید.
انشا تضاد معنایی قلب و مغز
قلب و مغز، دو عضو حیاتی و بسیار مهم در بدن هر جاندار، اعم از انسان یا حیوان، هستند. به طوری که نبود هر یک از آنها به معنای پایان زندگی است.
این دو بخش، با وجود مکمل بودن، اغلب در مقابل هم قرار میگیرند و شاید یکی از دشوارترین کارهای جهان، ایجاد تعادل میان آنها باشد.
مغز، در واقع مسئول محاسبه و تحلیل است. سود و زیان را میسنجد و همه چیز را با منطق و استدلال بررسی میکند.
منشأ تفکر و خرد است و تمام قوانین زندگی بر اساس آن شکل میگیرد.
مغز انعطاف ندارد، مدام در حال فکر کردن است و ذهن را مشغول نگه میدارد.
مانند یک علامت “ورود ممنوع” عمل میکند و سعی دارد از اشتباه جلوگیری کند.
اما چیزی که به مغز قدرت تصمیمگیری درست میدهد، مطالعه و آموزش است. اگر به خوبی پرورش نیابد، ممکن است تبدیل به عاملی برای وسوسه و ستمگری شود و تصمیمات ویرانگر بگیرد.
در مقابل مغز، قلب قرار دارد؛ جایگاه عشق و مهربانی و منبع نرمش و عطوفت.
گاهی اوقات، قلب است که احساسات را هدایت میکند و از شما میخواهد تا بدون محاسبه، تنها از روی حس درونی عمل کنید.
قلب سود و زیان نمیفهمد و به وجدان انسان گره خورده است.
در شرایط سخت، ممکن است شما را وادار کند که از خودگذشتگی کنید و برای نجات دیگران، خطر را به جان بخرید.
در مسائل عاطفی، گاهی چشمتان را بر منطق میبندد و اجازه نمیدهد صدای عاقلانه مغزتان را بشنوید.
گاهی نیز چنین ایثارهایی در روابطی مانند مادر و فرزند دیده میشود.
مثلاً وقتی کسی را در حال غرق شدن یا سوختن میبینید، بدون در نظر گرفتن سن و شرایط، برای نجاتش اقدام میکنید.
در چنین مواقعی، محاسبه را کنار میگذارید و آنچه دارید با نیازمندان تقسیم میکنید.
هر انسانی در طول زندگی بارها کشمکش بین قلب و مغز را تجربه میکند. گاهی از این نبرد خسته و افسرده میشود و نمیداند چگونه خود را از این جنگ نجات دهد. گاهی موفق میشود و گاهی آنقدر درگیر میماند که آرامش روحش را از دست میدهد و ممکن است تا سالها یا حتی تا پایان عمر، پیامد تصمیماتی را بپردازد که تحت تأثیر یکی از این دو گرفته است. در نهایت، منطق و احساس، با وجود تضاد، مکمل یکدیگرند.
بیشتر بخوانید: لیست انشاهای تضاد معنایی
_ دوستان عزیز در صورتی که انشایی با این موضوع نوشته اید می توانید از قسمت نظرات برای ما ارسال کنید.
انشا اختصاصی _ نویسنده: مهتا قیدی