انشا اگر من رفتگر بودم

اگر من یک رفتگر بودم

پربازدیدترین این هفته:

دیگران در حال خواندن این صفحات هستند:

اشتراک گذاری این مطلب:

فهرست مطالب:

اگر من یک رفتگر بودم

اگر من یک رفتگر بودم، هر روز صبح زود بیدار می‌شدم، لباس کارم را می‌پوشیدم و با افتخار به سر کار می‌رفتم. کار من پاکیزه نگه داشتن کوچه‌ها و خیابان‌های شهر بود.

من با جارویم آشغال‌ها را جمع می‌کردم و با خاک‌اندازم همه چیز را تمیز می‌کردم. وقتی مردم را می‌دیدم که در شهری تمیز و پاکیزه راه می‌روند، قلبم پر از خوشحالی می‌شد.

شاید بعضی‌ها فکر کنند کار رفتگری سخت است، اما من می‌دانستم که کارم بسیار ارزشمند است. من مانند دکتری بودم که شهر را از بیماری‌ها نجات می‌دادم. شهر تمیز یعنی مردم سالم.

اگر من رفتگر بودم، به کارم عشق می‌ورزیدم. می‌دانستم که اگر من و همکارانم یک روز کار نکنیم، شهر پر از زباله می‌شود و زندگی برای همه سخت می‌گردد.

من با دیدن هر کوچه تمیز، احساس غرور می‌کردم. انگار یک نقاش هستم و شهر بوم نقاشی من است. من با کار خودم باعث می‌شدم مردم در محیطی پاک زندگی کنند و کودکان در هوایی سالم بازی کنند.

کار رفتگری شغلی شرافتمندانه است. رفتگران قهرمانان گمنام شهر هستند که در سحرگاهان، وقتی همه خوابند، مشغول خدمت به مردم هستند. اگر من رفتگر بودم، سعی می‌کردم بهترین رفتگر باشم و شهرم را به تمیزترین شهر دنیا تبدیل کنم.

اگر من یک رفتگر بودم

اگر قرار بود من یک رفتگر باشم، نقشی را در جامعه بر عهده می‌گرفتم که گرچه در نگاه برخی کوچک می‌نماید، اما در واقعیت بسیار ارزشمند و تاثیرگذار است. من هر صبح، پیش از طلوع آفتاب، وقتی که شهر هنوز در خوابی آرام فرورفته است، کار خود را آغاز می‌کردم. با جارویم در دست و اراده‌ای محکم، پا به خیابان‌ها می‌گذاشتم تا شهری که در آن زندگی می‌کنیم را پاکیزه و زیبا کنم.

کار من فقط جارو زدن و جمع‌آوری زباله نبود. من با هر جارو زدنی، گامی برمی‌داشتم برای ساختن محیطی سالم‌تر. وجود من به دیگران یادآوری می‌کرد که پاکیزگی، احترام به خود و به دیگران است. نگاه‌های مردم، گاهی از سر تحسین و گاهی از روی بی‌توجهی بود، اما من به کار خود ادامه می‌دادم چون می‌دانستم این خیابان‌های تمیز، نفس‌های تازه‌ای به شهر می‌دهند.

اگر من رفتگر بودم، در سکوت سپیده‌دم، وقتی که باد ملایمی می‌وزید و پرنده‌ها آواز می‌خواندند، احساس غرور می‌کردم. غرور از اینکه بدون ادعا، خدمتی کوچک و صادقانه انجام می‌دهم. من نگهبان پاکی شهر بودم، کسی که بدون او، زندگی روزمره با دشواری روبرو می‌شد. این کار به من می‌آموخت که هیچ شغلی کوچک نیست؛ هر کاری که با وجدان و عشق انجام شود، بزرگ و قابل احترام است.

موضوع انشا اگر من رفتگر بودم

اگر من رفتگر بودم، هر روز با طلوع آفتاب، کارم را شروع می‌کردم. به آسمان نگاه می‌کردم تا نخستین پرتوهای خورشید، انرژی و امید را به قلبم بیاورند. با این انرژی تازه، برای تمیز کردن شهر به خیابان‌ها می‌رفتم.

شاید جارو زدن کار ساده‌ای به نظر برسد، اما برای من معنای عمیق‌تری داشت. با هر حرکت جارو، نه تنها آشغال‌ها را جمع می‌کردم، بلکه قدمی برای سلامت و آسایش مردم برمی‌داشتم. با هر قدمی که برمی‌داشتم، به ارزش کارم و تأثیر خوبی که روی محیط و آدم‌ها می‌گذارم، فکر می‌کردم.

وقتی روز به پایان می‌رسید، خیابان‌ها تمیز و پاکیزه می‌شد. دست‌هایم با خاک و زمین آشنا بود و در دل، احساس آرامش می‌کردم. با دستانی که کار کرده بود و قلبی که پاک بود، به خانه بازمی‌گشتم.

اگر چه شاید خیلی‌ها به من توجه نمی‌کردند، اما من برای خودم ارزش قائل بودم. چون می‌دانستم در پاکیزگی و زیبایی شهر نقش دارم. در هر شرایطی ـ چه در روزهای گرم تابستان، چه در شب‌های سرد ـ با عشق به کارم ادامه می‌دادم. برایم بهترین پاداش این بود که وقتی به پشت سر نگاه می‌کردم، خیابان‌های تمیز و زیبا را می‌دیدم.

تا وقتی توان داشتم، رفتگر می‌ماندم؛ نه فقط با دست، بلکه با دل. سعی می‌کردم غم و ناراحتی را از دل مردم هم پاک کنم. از دیدن لبخند بچه‌ها و همکاری شهروندان خوشحال می‌شدم.

انشا اگر من قانونگذار بودم
اختصاصی-مدیر تولز

اینجا می تونی سوالاتت رو بپرسی یا نظرت رو با ما در میون بگذاری:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *