انشا از زبان یک ستاره به صورت ذهنی

انشا از زبان یک ستاره به صورت ذهنی

پربازدیدترین این هفته:

دیگران در حال خواندن این صفحات هستند:

اشتراک گذاری این مطلب:

فهرست مطالب:

من یکی از همان نقاط نورانی هستم که در آسمان شب چشمک می زنم. شاید از دور کوچک و تنها به نظر برسم، اما بدانید که هر کدام از ما ستارگان، دنیای شگفت انگیزی در خود پنهان کرده ایم.

ما در دل آسمان بی پایان، قصه های بسیاری را می بینیم و در سکوت شب، رازهایی را می شنویم که تنها ساکنان آسمان از آن باخبرند. من سال هاست که در این جایگاهم، شاهد گذر فصل ها و تغییرات زمین بوده ام. شاهد خنده ها و اشک های انسان ها بوده ام و آرزوهایشان را که به سمت آسمان پرتاب می کردند، دیده ام.

گاهی انسان ها مرا به تنهایی می شناسند، اما ما ستارگان هرگز تنها نیستیم. ما در کهکشان ها، دسته جمعی می درخشیم و با نور خود، تاریکی شب را می زداییم. گرچه فاصله ما از زمین بسیار است، اما نگاه های مشتاق و امیدوار انسان ها، پلی میان ما و آنها می سازد.

ما نماد ثبات و استواری هستیم. همیشه در آسمان بوده ایم و خواهیم بود. نسل ها می آیند و می روند، اما ما پایدار می مانیم و به انسان ها یادآوری می کنیم که در این جهان پهناور، زیبایی های جاودانی نیز وجود دارد.

شب که می شود، چشمانتان را به سمت آسمان بلند کنید. من و دیگر همنورانم، همیشه در آنجاییم. ما با نور آرام خود، راه را برای مسافران شب روشن می کنیم و قصه کهن کیهان را در سکوت برایتان روایت می نماییم.

انشا از زبان یک ستاره به صورت ذهنی

من یک ستاره هستم. می‌خواهم داستان زندگی خود را برایتان تعریف کنم. این داستان به زبانی ساده و روان نوشته شده تا شما دانش‌آموزان عزیز بتوانید هم با دنیای ستاره‌ها آشنا شوید و هم شیوهٔ درست نوشتن و بیان کردن را بیاموزید. در ادامه با ما همراه باشید.

موضوع انشا : از زبان یک ستاره

حتماً وقتی به آسمان شب نگاه کرده‌اید، مرا دیده‌اید. مخصوصاً وقتی که آسمان صاف و بدون ابر بوده است. اگر بخواهم بیشتر برایتان بگویم، نوری که از من می‌آید، تاریکی شب‌هایتان را روشن می‌کند. بله، درست فکر کردید: من یک ستاره هستم. ستاره‌ای زیبا و درخشنده که در شب، چشم‌ها را به خود خیره می‌کند و کمتر کسی هست که مرا دوست نداشته باشد. حتی برای شناختن من، دانشی به نام ستاره‌شناسی وجود دارد که اخترشناسان با تلسکوپ‌های پیشرفته، در مورد من تحقیق می‌کنند.

مردم در روزهای شاد یا غمگین، یا در شب‌های خاص زندگی‌شان، در آسمان به دنبال من می‌گردند تا آرزوهایشان را با من در میان بگذارند و با من صحبت کنند. بعضی‌ها هم چنان به من علاقه دارند که اسم دخترانشان را “ستاره” می‌گذارند. یا شاعران با الهام از نام من، شعرهای زیادی سروده‌اند. من هم برای تشکر، وقتی که به زیبایی‌ام خیره می‌شوند، با چشمک زدن پاسخشان را می‌دهم. البته تعداد کمی هم هستند که به من توجهی نمی‌کنند و این، کم‌توجهی آن‌ها را نشان می‌دهد.

من به تنهایی در برابر بزرگی آسمانی که خداوند خلق کرده، نور کمی دارم؛ اما در شب‌هایی که فقط چند ستاره در آسمان هستند، دوست دارم بیشترین نور را داشته باشم. گاهی آلودگی هوا و نور زیاد شهرها، مرا از دید پنهان می‌کند. یا وقتی باران یا برف می‌بارد، شاید مرا نبینید، اما من هنوز همانجا هستم. ابرها و مه هم گاهی ظاهر مرا می‌پوشانند، ولی در هر حالتی، من آنجا حضور دارم.

وقتی روز می‌شود و خورشید طلوع می‌کند، من کم‌نور می‌شوم و ساعتها منتظر می‌مانم تا دوباره شب فرابرسد. در زمستان که هوا زودتر تاریک می‌شود، حدود ساعت پنج عصر، ابرها کنار می‌روند و بعد از محو شدن رنگ‌های نارنجی و قرمز غروب، نوبت من است که بدرخشم. شما می‌توانید از من عکس بگیرید و داستان‌های زیبا بسازید، اما هرگز نمی‌توانید زیبایی واقعی مرا کاملاً در اختیار بگیرید. می‌توانید مرا کنار جعبه جواهراتتان نقاشی کنید، اما درخشش من با آن جواهرات فرق دارد. من ستاره‌ای هستم که هیچ‌کس نمی‌تواند مانند من باشد.

انشا خواندنی درباره ستاره دنباله دار
انشا اختصاصی

اینجا می تونی سوالاتت رو بپرسی یا نظرت رو با ما در میون بگذاری:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *