انشا از زبان ظروف داخل کابینت

انشا از زبان ظروف داخل کابینت

پربازدیدترین این هفته:

دیگران در حال خواندن این صفحات هستند:

اشتراک گذاری این مطلب:

فهرست مطالب:

از زبان ظرف‌های آشپزخانه

ما اینجا در دل کابینت آشپزخانه، خانواده‌ای بزرگ و پرجمعیت هستیم. هر کدام از ما شکل و شمایل و کاربرد خاص خودمان را داریم. بعضی از ما از جنس شیشه هستیم، شفاف و ظریف، بعضی دیگر از سفال ساخته شده‌ایم، محکم و اصیل، و برخی از فلزیم، درخشان و بادوام.

روزهای ما معمولاً در سکوت و تاریکی کابینت می‌گذرد. اما وقتی در آشپزخانه باز می‌شود، نوری به داخل می‌تابد و ما را بیدار می‌کند. این شروع ماجراجویی ماست. هر کدام از ما برای کاری ساخته شده‌ایم. لیوان‌ها و فنجان‌ها برای نوشیدنی‌های گرم و سرد، بشقاب‌ها برای چیدن غذاهای خوشمزه، و قابلمه‌ها و تابه‌ها برای پختن و جوشاندن.

وقتی نوبت به کارمان می‌رسد، هر کدام از ما داستان خودمان را داریم. بعضی از ما پر از چای داغ یا قهوه خوشبو می‌شویم تا صبحی پرانرژی را برای صاحبمان بسازیم. بعضی دیگر، میزبان برنج و خورش یا سالادی رنگارنگ می‌شویم تا یک خانواده دور هم جمع شوند و با هم غذا بخورند و خاطره بسازند. گاهی هم کیک یا شیرینی‌های خوشمزه درونمان قرار می‌گیرد و شادی را به خانه می‌آوریم.

ما شاهد تمام لحظات زندگی شما هستیم؛ از صبحانه‌های عجولانه گرفته تا شام‌های آرام و دوستانه. ما خستگی شما را بعد از یک روز کاری سخت می‌بینیم و شادی شما را در مهمانی‌ها و جشن‌ها حس می‌کنیم. ما دوست داریم که در شادی‌ها و غم‌های شما شریک باشیم.

تنها آرزوی ما این است که همیشه تمیز و مرتب باشیم و بتوانیم به بهترین شکل به شما خدمت کنیم. پس لطفاً بعد از استفاده، ما را خوب بشویید و در جای خودمان قرار دهید تا دوباره آماده خدمت‌رسانی باشیم. ما اینجا، در سکوت کابینت، همیشه منتظر شما هستیم تا دوباره زندگی را به آشپزخانه بیاورید.

انشا از زبان ظروف داخل کابینت

امروز می‌خواهم از دل کابینت آشپزخانه برایتان بگویم. از دنیای پشت آن درب بسته. ما، ظرف‌های آشپزخانه، هر کدام داستان خودمان را داریم. روزها و شب‌ها در کنار هم هستیم و هر یک منتظر نوبت خودیم تا بیرون بیاییم و نقشی در زندگی شما ایفا کنیم.

این متن برای دانش‌آموزان عزیز نوشته شده تا با شیوه‌ی نوشتن و تقویت مهارت نویسندگی بیشتر آشنا شوند. با ما همراه باشید.

انشا ادبی از زبان ظروف داخل کابینت

خانواده قصد سفر داشتند. توی کابینت آشپزخانه، هر کدام از ظرف‌ها خود را مهم‌تر از بقیه می‌دانست و فکر می‌کرد فقط او به مسافرت برده خواهد شد. هر کدام از کارهایی که انجام می‌دادند حرف می‌زدند و جنگ و جدال بین آن‌ها شروع شده بود.

بشقاب با اطمینان گفت: “مطمئنم مرا به عنوان رئیس ظرف‌ها همراه خود می‌برند. بدون بشقاب که نمی‌توانند غذا بخورند!”

قابلمه که ته کابینت بود، با صدای بلند گفت: “ببخشید آقای بشقاب، ولی اگر غذایی در کار نباشد، چه نیازی به بشقاب است؟ اول باید غذا را در قابلمه پخت. پس من حتماً به سفر می‌روم.”

کفگیر هم به نمایندگی از قاشق و چنگال بلند شد و گفت: “حرف قابلمه درست است. البته من هم دست راست او هستم و برای پختن غذا لازمم.”

همه ظرف‌ها حرف‌های خودشان را می‌زدند و کابینت پر از سر و صدا شده بود. فلاسک که عمر بیشتری داشت و گرم و سرد روزگار را چشیده بود، با صدای محکمی گفت: “دیگر بس است! چرا با هم دعوا می‌کنید؟ مگر نمی‌دانید همه شما به یک اندازه مهم هستید؟ اگر بشقاب باشد، قاشق و چنگال هم لازم است. ما همه به هم وابسته‌ایم و باید کنار هم به خانواده خدمت کنیم. هیچ‌کدام به تنهایی نمی‌توانیم کار بزرگی انجام دهیم. ما مثل قطعه‌های پازل هستیم که اگر یکی کم باشد، تصویر کامل نمی‌شود.

هیچ‌کس رئیس دیگری نیست. مطمئن باشید برای سفر به همه ما نیاز دارند. پس دعوا را تمام کنید و آماده سفر باشید.”

بعد از حرف‌های فلاسک، سکوت و آرامش به کابینت بازگشت. کمی بعد، خانواده از خرید به خانه برگشتند. آن‌ها یک دست ظرف سفر جدید خریده بودند و فقط فلاسک را از داخل کابینت برداشتند. ظرف‌ها با نگاه‌های تعجب‌زده به هم نگاه کردند و از اینکه باز هم فرصت سفر را از دست داده بودند، پیش خودشان احساس پشیمانی کردند.

موضوعات پیشنهادی انشاهای دانش آموزی
انشا اختصاصی _ نویسنده: حدیثه قاسمی

اینجا می تونی سوالاتت رو بپرسی یا نظرت رو با ما در میون بگذاری:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *