دسته: انشا اماده
-

انشا در مورد تابستان فصل گرم و سوزان
تابستان، همان فصل پرحرارت و پرجنبوجوش سال است که با آمدنش، همه چیز را دگرگون میکند. خورشید در این فصل با تمام توان میدرخشد و گرمای نرم و دلچسبش را به زمین میبخشد. روزها بلند و آفتابی میشوند و فرصت زیادی برای بودن در فضای باز به وجود میآید. در این فصل، آسمان اغلب آبیِ…
-

انشا در مورد محیط زیست
محیط زیست، همان خانۀ بزرگ و مشترک همهٔ ماست. این خانه فقط به انسانها تعلق ندارد؛ پرندگان در آسمانش پرواز میکنند، ماهیها در رودخانههایش شنا میکنند و درختان در خاکش ریشه دواندهاند. این جهان زیبا و پیچیده، با همۀ موجوداتش، گنجینهای است که به دست ما سپرده شده است. اما گاهی فراموش میکنیم که این…
-

انشا در مورد جنگل سبز
در انشای امروز میخواهم دربارهٔ جنگل سبز و زیبا بنویسم. جنگل مانند یک فرش بزرگ و سبز رنگ است که زمین را پوشانده. وقتی به جنگل نگاه میکنی، درختان بلند و سرسبز را میبینی که شاخههایشان را به سوی آسمان دراز کردهاند. هوای جنگل پاک و خنک است و بوی خوش خاک و گیاهان در…
-

انشا در مورد مدرسه رویایی من
مدرسه رویایی من در مدرسه رویایی من، همه چیز زیبا و دوستداشتنی است. مدرسهای که دوست دارم، ساختمانی بزرگ و رنگارنگ دارد و حیاط آن پر از درختان سبز و گلهای خوشبو است. در این حیاط، فضاهایی مخصوص بازی و ورزش وجود دارد تا ما بچهها بتوانیم در زنگ تفریح، با انرژی بدویم و خوش…
-

انشا در مورد تخیلی ترین خوابی که دیدم
رویایی که هرگز فراموشش نمیکنم، شبیه یک فیلم فانتزی بود. در این خواب، دنیای واقعی کاملاً تغییر کرده بود. رنگها زندهتر و درخشانتر از همیشه بودند و قوانین فیزیک دیگر کار نمیکردند. میتوانستم با فکر کردن پرواز کنم. فقط کافی بود آرزو کنم تا از زمین بلند شوم و مانند یک پرنده در آسمان شناور…
-

انشا در مورد تلاش مهم تر است یا استعداد؟
همه ما در زندگی با افراد بااستعدادی روبرو شدهایم که کارها را به راحتی و سریع یاد میگیرند. شاید در نگاه اول به نظر برسد که این افراد حتماً در آینده موفق خواهند شد. اما اگر دقیقتر نگاه کنیم، میبینیم که استعداد به تنهایی کافی نیست. تصور کنید دو جوان را در نظر بگیرید. یکی…
-

انشا در مورد توصیف غروب خورشید
غروب خورشید، صحنهای است که گویی نقاشی چیرهدست، قلموی جادویی خود را بر بوم آسمان کشیده است. خورشید، آن گوی آتشین، آرامآرام از اوج آسمان پایین میآید و خود را برای خفتن پشت کوهها آماده میکند. نخست، پرتوهای طلاییاش با ابرهای پنبهای درمیآمیزد و پردهای از رنگهای زرد، نارنجی و سرخ بر پهنهٔ آسمان پهن…
-

انشا در مورد پدر و توصیف شخصیت او
پدرم، قوی و مهربان است. او مانند کوهی استوار در زندگی ما ایستاده است. وقتی به چهرهاش نگاه می کنم، چین و چروکهای روی پیشانیاش حکایت از روزهای سخت و تجربههای فراوان دارد. دستانش با آن پوست زبر و پینه بسته، گواه سالها کار و تلاش برای خانواده است. نگاه پدرم همیشه عمیق و پر…
-

انشا با توصیف ادبی در مورد تنهایی
تنهایی، گاهی مثل یک باغ پنهان در دل کوهستان است. باغی که کسی از وجودش خبر ندارد، تنها نسیمی که با درختان نجوا میکند و آواز پرندگان که در سکوت طنین میاندازد. در این باغ پنهان، آدمی تنها با خودش روبرو میشود؛ با رؤیاهایش، با خاطرههایش و با سکوت عمیقی که گاهی ترسناک و گاهی…
-

انشا از زبان میز و نیمکت مدرسه به صورت ذهنی
من یک میز ساده چوبی هستم که در کلاس درس ایستادهام. سالهاست که در اینجا قرار دارم و شاهد لحظات زیادی از زندگی دانشآموزان بودهام. هر روز صبح، وقتی زنگ مدرسه به صدا درمیآید، دانشآموزان با شور و هیوان وارد کلاس میشوند و وسایلشان را روی من میگذارند. من دوست دارم وقتی کتاب و دفترهایشان…
