گسترش، معنی و داستان ضربالمثل «زبان سرخ، سر سبز میدهد بر باد»
این ضربالمثل هشداری است دربارهٔ قدرت زبان و نتیجهٔ حرفهای نسنجیده. معنی اصلی آن این است که حرفِ نادرست و بیجا میتواند جانِ یک نفر را به خطر بیندازد و زندگی او را نابود کند. “زبان سرخ” در اینجا کنایه از حرفهای تند، دروغ، غیبت یا سخنچینی است و “سر سبز” نماد زندگی، جوانی و موفقیت است. پس معنای کلی این میشود که یک زبانِ تند و خطرناک، میتواند یک زندگیِ سرسبز و پربرکت را نابود کند.
**داستان پشت ضربالمثل:**
روزی بازرگان ثروتمندی زندگی میکرد که پسر جوان و خوشاخلاقی داشت. این پسر با همه با مهربانی و احترام رفتار میکرد و محبوبِ همه بود.
یک روز، مردی حسود که از محبوبیت و ثروت آن پسر جوان رنج میبرد، نزد پادشاه رفت و به دروغ ادعا کرد که این جوان قصد دارد علیه حکومت شورش کند و برای خود لشکری جمع کرده است. پادشاه، که فرد زودباوری بود، بدون آنکه درستی این حرف را بررسی کند، دستور داد تا آن پسر بیگناه را دستگیر کرده و اعدام کنند.
وقتی خانوادهٔ جوان در غم و اندوه بزرگی فرو رفته بودند، آن مرد حسود با خوشحالی نزد دوستش رفت و ماجرا را تعریف کرد و گفت: «دیدى چگونه با یک حرف، آن سرسبز را بر باد دادم؟»
از آن روز به بعد، این جمله تبدیل به ضربالمثلی شد که به همه یادآوری میکند قبل از حرف زدن خوب فکر کنیم، زیرا یک سخن نابجا و نادرست میتواند عواقب بسیار سنگین و جبرانناپذیری داشته باشد.

در این مطلب، داستان و مفهوم ضربالمثل ایرانی «زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد» را از کتاب نگارش پایهٔ هشتم گردآوری کردهایم. در ادامه با ما همراه باشید.
معنی ضرب المثل زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد
اگر حرف ناشایستی بزنیم، ممکن است به دردسر بیفتیم. همانطور که شاعر میگوید:
هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد.
خاموش ماندن و کنترل زبان، کاری بسیار دشوار است. یعنی اگر انسان قبل از حرف زدن، کمی فکر کند و عاقبت سخنش را در نظر بگیرد، میفهمد که آیا حرفش مفید است یا مشکلساز.
این ضربالمثل برای افرادی به کار میرود که به دیگران تهمت میزنند، بین آدمها اختلاف میاندازند، راز دیگران را فاش میکنند، بدون فکر حرف میزنند، دروغ میگویند یا حرفی میزنند که باعث بدگمانی دیگران میشود.
عبارت “سر سبز بر باد دادن” کنایه از کسی است که به خاطر حرف نابجا، جان خود را به خطر میاندازد.
یعنی اگر زبانت را کنترل کنی، آرامش پیدا میکنی.
این ضربالمثل همچنین سرنوشت کسانی را نشان میدهد که زیاد و بیمحتوا حرف میزنند.
معنای ضربالمثل “زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد” این است:
باید مراقب حرفهایی که میزنیم باشیم، چون ممکن است برایمان دردسر ایجاد کند یا حتی جانمان را به خطر بیندازد. پس بهتر است هنگام حرف زدن دقت کنیم و از گفتن کلمات تند خودداری کنیم تا خود و دیگران را دچار مشکل نکنیم.
| ایموجی این ضرب المثل | 👅 👦 🟢 🌪 |
زبان ما مانند یک اسب سرکش است که اگر مهار نشود، میتواند تمام وجودمان را به خطر بیندازد.
همانطور که یک آتش کوچک میتواند یک جنگل بزرگ را بسوزاند، یک سخن نسنجیده نیز میتواند زندگی ما را نابود کند. اگر نتوانیم زبان خود را کنترل کنیم، آرامش و آبروی خود را از دست میدهیم.
پس باید مراقب حرفهایی که میزنیم باشیم. قبل از صحبت کردن فکر کنیم و عواقب کلام خود را در نظر بگیریم. با کنترل زبان، در واقع از تمام وجود خود محافظت کردهایم.
The Unruly Tongue Endanger Whole Body
داستان ضرب المثل زبان سرخ، سر سبز میدهد بر باد
یک دزد، نیمهشب قصد کرد به کارگاه حریربافی یک مرد نفوذ کند تا مقداری پارچه ابریشمی بدزدد و برای فروش به شهری دیگر ببرد. وقتی نزدیک کارگاه رسید، متوجه شد چراغ داخل روشن است. از دیوار بالا رفت و خود را به پشتبام رساند. از طریق دریچهٔ هواکش، نگاهی به داخل انداخت و دید که حریرباف تنهاست و کارگران دیگر به خانه رفتهاند.
مرد به تنهایی مشغول بافتن بود و زیر لب زمزمه میکرد:
«ای زبان سرخ! خواهش میکنم فردا مواظب من باش تا سر سبز من بر باد نرود!»
دزد با شنیدن این سخنان عجیب، کنجکاو شد. ساکت ماند و منتظر شد تا بفهمد حریرباف چه میکند. از طرفی، حریری که مرد در دست داشت و آخرین تکهٔ آن را میبافت، بسیار زیبا و چشمگیر بود. دزد تا صبح روی پشت بام ماند تا وقتی دید بافت حریر تمام شد. مرد، پارچه را در پارچهای زیبا پیچید، لباس خوبی پوشید و آمادهٔ ترک کارگاه شد.
دزد هم به سرعت خود را به کوچه رساند، لباسش را مرتب کرد و در مسیر حریرباف منتظر او ایستاد. وقتی مرد را در کوچه دید، به پیشواز رفت، سلام کرد و صحبت را آغاز کرد. پس از احوالپرسی متوجه شد حریرباف قصد دارد به دربار برود. از او خواست اجازه دهد همراهیاش کند تا شاه را از نزدیک ببیند. حریرباف که کمی مردد بود، موافقت کرد و دو نفری به راه افتادند.
در راه، دزد پرسید: «برای چه کاری به دربار میروی؟»
حریرباف پاسخ داد: «میدانی که شغل من حریربافی است. چند روز است یک قطعه حریر ابریشمی با طرحی ویژه بافتهام و میخواهم آن را به پادشاه تقدیم کنم و در ازایش دستمزدی دریافت کنم. فقط میترسم این زبان سرخم بیموقع در حضور شاه حرفی بزند و سرم را به باد دهد.»
وقتی به دربار رسیدند، به نگهبانان گفتند هدیهای برای پادشاه آوردهاند. خیلی زود پذیرفته شدند و به حضور شاه رفتند. هر دو وارد شدند و تعظیم کردند. دزد کمی عقب ایستاد و حریرباف با بستهای که در دست داشت نزد پادشاه رفت. حریر زیبا را از پارچه بیرون آورد و به دست شاه داد.
پادشاه که تا آن زمان چنین حریر زیبایی ندیده بود، رو به حریرباف کرد و پرسید: «این پارچهٔ چشمنواز چه کاربردی دارد؟»
حریرباف گفت: «زیبا نیست اگر این حریر را برش دهی و لباس از آن بدوزی. بهتر است از آن به عنوان روکش تابوت شما استفاده شود تا هر کس تابوت پادشاه را ببیند، محو زیبایی پارچهٔ روی آن شود.»
پادشاه خشمگین شد و با فریاد به نگهبانان دستور داد: «این نادان را ببرید و سرش را از تن جدا کنید. پارچه حریرش را هم بسوزانید.»
حریرباف بیچاره که بسیار ترسیده بود، تمام وجودش میلرزید و مرگ را نزدیک میدید.
در این آشفتگی، دزد که شاهد ماجرا بود، فهمید اگر کاری نکند، حریرباف کشته خواهد شد. اجازه خواست و به شاه نزدیکتر شد و گفت: «فرمان، فرمان حاکم است! اما اجازه میخواهم چند کلمه درباره این مرد حریرباف صحبت کنم.»
وقتی شاه با حرکت دست اجازه داد، دزد گفت: «من یک دزد هستم! دیشب قصد داشتم به کارگاه این مرد وارد شوم، اما دیدم مشغول کار است و با خود زمزمه میکند. گوش دادم و شنیدم که از زبان سرخش میخواهد مراقب باشد تا سر سبزش بر باد نرود. حالا تقصیر زبانش است که به حرف او گوش نکرده و حرفی زده که سرش را به خطر انداخته است.»
با صحبتهای دزد و پادرمیانی اطرافیان، شاه پذیرفت که از کشتن حریرباف چشمپوشی کند، به شرطی که او دو قطعه حریر دیگر مانند آن یکی ببافد تا برای تزیین قصر استفاده شود. بعدها شاه پول خوبی به حریرباف داد. در عوض، حریرباف قبول کرد که شغل حریربافی را به دزد بیاموزد و سرمایهای در اختیارش بگذارد تا کسبوکاری برای خود راه بیندازد. از آن پس، دزد حریرهای بافتهشده در کارگاه را به شهرهای اطراف میبرد و میفروخت.

بدون شک زبان یکی از بزرگترین نعمتهایی است که خداوند به انسان داده است. این وسیله کوچک در عین حال که میتواند باعث خیر و برکت شود، اگر بیجا و نابجا به کار رود، ممکن است عواقب بسیار بدی به دنبال داشته باشد.
ضربالمثل “لعنت بر دهانی که بی موقع باز شود” به خوبی نشاندهنده این خطر است. این مثل به ما هشدار میدهد که هر سخنی را نباید در هر زمانی بیان کرد. گاهی سکوت، بسیار بهتر از حرف زدن بیمورد است. کسانی که بدون فکر و در زمان نامناسب صحبت میکنند، نه تنها ممکن است خود را به دردسر بیندازند، بلکه باعث رنجش دیگران نیز میشوند.
در ادامه این مفهوم، ضربالمثل “زبان سرخ، سر سبز میدهد بر باد” نیز همین معنا را میرساند. این یعنی حرف نسنجیده و بیجا میتواند باعث از بین رفتن تمام دارایی و آبروی یک نفر شود، همانطور که باد یک گیاه تازه روئیده را از بین میبرد.