در زندگی مواقعی پیش میآید که فرد با تصمیمگیری نادرست و بیدقتی، خودش باعث ایجاد مشکل میشود. در چنین شرایطی معمولاً دیگران میگویند: “خود کرده را تدبیر نیست”. این ضربالمثل در واقع میخواهد بگوید وقتی کابوسی که با دست خود ساختهای به سراغت میآید، دیگر چارهای برایش وجود ندارد.
این مثل زمانی به کار میرود که شخصی با انتخاب نادرست یا عمل نسنجیده، خود را در دردسری بزرگ میاندازد و بعد از وقوع حادثه، دیگر نمیتواند کاری برایش بکند. در این حالت، راه فراری نیست و فرد باید نتیجه کار خود را بپذیرد.
مفهوم اصلی این ضربالمثل این است که هر کس مسئول پیامدهای کارهای خود است. اگر از ابتدا با فکر و دقت عمل میکرد، حالا مجبور نبود تاوان بیفکری خود را بدهد. این جمله یادآور میکند که در قبال هر انتخابی، نتیجهای وجود دارد و اگر انتخاب ما نادرست باشد، نمیتوان از نتیجه آن فرار کرد.
این مثل بار اخلاقی مهمی دارد و به ما هشدار میدهد که قبل از هر کاری، خوب فکر کنیم تا بعداً پشیمان نشویم و گرفتار عواقب کار خود نگردیم.

در این مطلب، داستان و مفهوم ضربالمثل ایرانی «خود کرده را تدبیر نیست» را بررسی میکنیم. با ما در مدیر تولز همراه باشید تا این عبارت پرمعنی را بهتر درک کنید.
معنی ضرب المثل خود کرده را تدبیر نیست
هر کس که با دست خودش برای خود مشکل و دردسر درست کند، تنها خودش مسئول نتیجه کارهایش خواهد بود.
وقتی فردی با رفتار و انتخابهای نادرست، زندگی را به کام خود و اطرافیان تلخ میکند، معمولاً به او میگویند: «خود کرده را تدبیر نیست.» این مثل قدیمی به این معناست که هر مشکلی که برایت پیش آمده، حاصل رفتار و تصمیم خودت است.
این عبارت معمولاً در مورد افرادی به کار میرود که به دلیل نادانی یا بیفکری، باعث میشوند بلاها و سختیهای زیادی سرشان بیاید.
گسترش ضرب المثل خود کرده را تدبیر نیست با طرح یک داستان
در یک پرواز، یکی از مسافران به همسفرش گفت: “دوست دارید با هم بازی کنیم؟” مسافر دوم ве вежانه عذرخواهی کرد و سرش را به سمت پنجره چرخاند. مرد اول توضیح داد: “قاعده بازی این است: اول من از شما سوالی میپرسم. اگر نتوانستید جواب بدهید، ۵ دلار به من میدهید. بعد نوبت شماست که از من بپرسید؛ اگر من نتوانستم جواب دهم، ۵ دلار به شما پرداخت میکنم.” مسافر دوم دوباره معذرت خواست، پتو را روی خود کشید و چشمانش را بست.
چند دقیقه بعد، مرد اول دوباره پیشنهادش را تکرار کرد، اما این بار شرط را عوض کرد: “اگر شما جواب ندهید، ۵ دلار به من میدهید؛ اما اگر من جواب نداشتم، ۵۰ دلار به شما میدهم.” این بار مسافر دوم قبول کرد. مرد اول پرسید: “فاصله زمین تا ماه چقدر است؟” مسافر دوم بدون حرفی، ۵ دلار از جیبش درآورد و به او داد. حالا نوبت او بود که سوال بپرسد. پرسید: “چه چیزی است که وقتی از تپه بالا میرود سه پا دارد، و وقتی پایین میآید چهار پا؟”
مرد اول مدتی فکر کرد. بعد لپتاپش را روشن کرد و شروع به جستجو کرد، اما چیزی پیدا نکرد. سپس به اینترنت وصل شد و در منابع چند دانشگاه جستجو کرد، اما باز هم به نتیجه نرسید. بعد برای چند نفر از دوستانش ایمیل فرستاد و با بعضی چت کرد، اما هیچ کدام کمکی نکردند.
بالاخره پس از سه ساعت، همسفرش را از خواب بیدار کرد و ۵۰ دلار به او پرداخت کرد. مسافر دوم پول را گرفت، تشکر کرد و دوباره خواست که بخوابد. مرد اول پرسید: “خب، جواب سوال تو چه بود؟” مسافر دوم بدون اینکه حرفی بزند، دست در جیبش کرد، ۵ دلار به او برگرداند و خوابید.
هر کی خربزه بخوره پای لرزش میشینه