معنی ضرب المثل ” جوینده، یابنده است ” + داستان

جوینده یابنده است

پربازدیدترین این هفته:

دیگران در حال خواندن این صفحات هستند:

اشتراک گذاری این مطلب:

فهرست مطالب:

جوینده، یابنده است

این ضرب‌المثل ساده، یک حقیقت بزرگ را بیان می‌کند: اگر برای چیزی واقعاً تلاش کنی و دنبالش بگردی، در نهایت آن را پیدا خواهی کرد.

این جمله فقط در مورد پیدا کردن چیزهای گمشده نیست. بلکه در تمام جنبه‌های زندگی کاربرد دارد.

• اگر به دنبال دانش و یادگیری باشی، چیزهای جدیدی یاد می‌گیری.
• اگر برای حل یک مشکل تلاش کنی، راه‌حل را پیدا می‌کنی.
• اگر در زندگی به دنبال فرصت‌ها بگردی، آنها را کشف خواهی کرد.

این مثل به ما می‌گوید که نباید منتظر بمانیم تا چیزها خودشان به سراغمان بیایند. باید فعال باشیم و برای رسیدن به خواسته‌هایمان تلاش کنیم. کسی که دست روی دست می‌گذارد و فقط آرزو می‌کند، به جایی نمی‌رسد.

پس اگر به دنبال موفقیت، شادی یا هر چیز باارزش دیگری در زندگی هستی، به یاد داشته باش که باید جوینده باشی. چون تنها در این صورت است که یابنده خواهی بود.

جوینده یابنده است

در این نوشته به سراغ مفهوم و داستان پشت ضرب‌المثل معروف ایرانی «جوینده یابنده است» می‌رویم که در کتاب فارسی پایه پنجم نیز آمده است. در ادامه با ما همراه باشید.

معانی ضرب المثل جوینده یابنده است

اگر فردی با پشتکار و عزم راسخ برای رسیدن به هدفی تلاش کند، بی‌تردید روزی به خواسته‌اش خواهد رسید.
تلاش انسان حتی غیرممکن‌ها را ممکن می‌سازد.
هرکس در پی چیزی برآید، با کوشش آن را به دست خواهد آورد.
برای دستیابی به آرزوهای بزرگ نباید از سرزنش دیگران هراسید و نباید گذاشت موانع، ما را از مسیرمان منحرف کنند.
کلید رسیدن به مقصود، تلاش بی‌وقفه و مداوم است.
ضرب‌المثل “جوینده یابنده است” در چه مواقعی به کار می‌رود؟
از این ضرب‌المثل زمانی استفاده می‌شود که فردی برای رسیدن به هدفی در تلاش است.
با بیان این جمله، به او دلگرمی داده و تشویقش می‌کنند تا راهش را ادامه دهد و از ناکامی‌ها دلسرد نشود.

ایموجی این ضرب المثل 🕵️‍♂️⛏🕳⬅🥇

هر که جستجو کند، بی‌شک خواهد یافت.

2 داستان کوتاه در مورد ضرب المثل جوینده یابنده است

برای آشنایی با داستان‌های جذاب مربوط به این ضرب‌المثل، در ادامه با ما همراه باشید.

معنی ضرب المثل جوینده، یابنده است

داستان شماره 1- دانشجوی پر تلاش

دانشجویی بود که همزمان هم کار می‌کرد و هم تحصیل. به خاطر خستگی زیاد، گاهی در کلاس چرت می‌زد. یک روز که در کلاس خوابش برده بود، با سروصدای همکلاسی‌ها بیدار شد و با عجله دو مسئله‌ای را که استاد روی تخته نوشته بود، یادداشت کرد. فکر می‌کرد این دو سؤال، تکلیف درسی است.

بنابراین تمام آن روز و شب را برای حل آن‌ها تلاش کرد، اما موفق نشد. با این حال، ناامید نشد و یک هفتهٔ کامل، بی‌وقفه کوشید تا اینکه بالاخره توانست یکی از آن مسائل را حل کند. وقتی در کلاس حاضر شد و پاسخ را ارائه داد، استاد شگفت‌زده شد. چون آن دو مسئله، در واقع از جمله مسائل حل‌نشدهٔ ریاضی به شمار می‌رفتند و آن دانشجو با پشتکارش توانسته بود یکی را حل کند.

در مثنوی مولوی در این باره آمده است:
کان جوان در جست و جو بد هفت سال
از خیال وصل گشته چون خیال
سایه حق برسر بنده بود
عاقبت جوینده یابنده بود
گفت پیغامبر که چون کوبی دری
عاقبت زان در برون آید سری
چون نشینی برسر کوی کسی
عاقبت تو هم روی کسی
چون زچاهی می کنی هر روز خاک
عاقبت اندر رسی در آب پاک
جمله دانند این اگر تو نگروی
هر چه می کاریش روزی بدروی
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

داستان شماره 2- فقیر تنبل

در دوران حضرت داوود (علیه‌السلام)، مردی فقیر و بسیار تنبل زندگی می‌کرد. هر روز از خدا می‌خواست که بدون هیچ تلاش و زحمتی، روزی او را برساند. او در دعاهایش می‌گفت: “خدایا، چون مرا تنبل آفریده‌ای، پس خودت روزی‌ام را بده. من مثل آن الاغی هستم که پشتش زخم است و نباید بار سنگین روی دوشش گذاشت.”

روزیی خواهم به ناگه بی تعب           كه ندارم من ز كوشش جز طلب

سال‌های زیادی به همین شکل گذشت و او هرگز به دنبال کار نرفت. همسایه‌ها وقتی رفتارش را می‌دیدند، با تمسخر به او می‌گفتند: “مگر می‌شود بدون رنج و زحمت، گنج به دست آورد؟” آن‌ها سعی می‌کردند به مرد فقیر بفهمانند که راهش اشتباه است و برای همین به او می‌گفتند: “به حضرت داوود نگاه کن؛ او با آن همه مقام و معجزه، باز هم دست از کار نمی‌کشد و با بافتن زره، زندگی خود را می‌گرداند.”

با همه تمكین، خدا روزی او           كرده باشد بسته اندر جستجو

بی زره بافی و رنجی روزیش            می نباید با همه پیروزیش

اما آن مرد همچنان تنبلی می‌کرد و با اصرار زیاد از خدا روزیِ بدون رنج می‌خواست.

تا كه شد در شهر، معروف و شهیر              كو زانبان تهی جوید پنیر

مرد فقیر در شهر به این دلیل معروف شد که می‌خواست بدون هیچ تلاشی، به خواسته‌هایش برسد. اما از آنجا که می‌گویند جوینده یابنده است، در نهایت دعاهای او به نتیجه رسید و اتفاقی غیرمنتظره رخ داد. یک روز صبح، در حالی که مثل همیشه مشغول ناله و شکایت بود، ناگهان گاوی با سرعت به در خانه‌اش حمله کرد و با شاخ‌هایش قفل در را شکست و به داخل آمد. مرد فقیر بلافاصله بلند شد، پاهای گاو را بست، گلویش را برید و سریع خودش را به قصاب رساند تا آن را بفروشد.

كم نمی كرد از ادعا و ابتهال          كرد اجابت مستعان ذوالجلال

گرگران و گرشتابنده بود                عاقبت جوینده یابنده بود

اینجا می تونی سوالاتت رو بپرسی یا نظرت رو با ما در میون بگذاری:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *