داستان و مفهوم ضربالمثل «شتر دیدی ندیدی»
در زمانهای قدیم، مردی شتر خود را گم کرد. او با نگرانی به همهجا سر میزد و از مردم میپرسید: “شترم را ندیدهاید؟” پس از چند روز، شترش پیدا شد. اما کمی بعد، دوباره همان شتر ناپدید شد. اینبار وقتی مرد از افراد مختلف پرسوجو میکرد، برخی از ترس اینکه مبادا به دزدیدن شتر شک کنند، با بیمیلی و بیعلاقگی پاسخ میدادند و حتی بعضی میگفتند: “شتر دیدی؟ ندیدی!” یعنی انگار نه انگار که چیزی دیدهاند.
این رفتار باعث شد تا این عبارت به یک ضربالمثل تبدیل شود.
**معنی ضربالمثل:**
این مثل زمانی به کار میرود که فردی چیزی را به وضوح میبیند یا حقیقتی را میداند، اما به دلایلی مانند ترس، مصلحتاندیشی، بیعلاقگی یا فراموشکاری، تظاهر میکند که چیزی ندیده و هیچ چیز نمیداند. در واقع، این شخص خود را به نادانی میزند.
**شعر مربوط به این ضربالمثل:**
شاعر معروف، پروین اعتصامی، در شعری زیبا این مفهوم را اینگونه بیان کرده است:
> دیدم که بر شتر دگرش زانوی بست
> گفتم: مگر شتر دگریت هست؟ گفت:
> “شتر که دیدم از کفم رفت و ندیدم
> این را به چشم خویشتم هست، ندیدم!”

در این نوشته، شما با یکی از ضربالمثلهای کهن و پرکاربرد ایرانی آشنا خواهید شد. همچنان همراه مدیر تولز بمانید.
ضرب المثل شتر دیدی ندیدی یعنی چه؟
اگر فردی از یک راز مطلع شود و احساس کند که فاش کردن آن به ضرر خودش تمام خواهد شد، معمولاً با اشاره به این ضربالمثل میگوید: شتر دیدی، ندیدی.
آنچه را که با چشمان خود دیدهای یا با گوشهای خود شنیدهای، برای دیگران تعریف نکن.
منظور اصلی این ضربالمثل این است که اگر رازدار باشی و بتوانی سکوت کنی، از بسیاری از مشکلات در امان میمانی؛ در غیر اینصورت، ممکن است به دردسر بیفتی.
به دیگران سفارش کن که رازدار باشند و چشمشان را بر روی چیزهای بیمورد ببندند.
ساکت باش و چیزی نگو!
داستان شتر دیدی ندیدی
مردی در بیابان دنبال شتر گمشدهاش میگشت که به پسر باهوشی برخورد. از او پرسید: «شتر مرا ندیدی؟»
پسر جواب داد: «شترت آیا یک چشمش نابینا بود؟»
مرد با تعجب گفت: «آری.»
پسر پرسید: «آیا بارش در یک طرف شیرینی و در طرف دیگر ترشی بود؟»
مرد گفت: «درست است. حالا بگو شتر کجاست؟»
پسر گفت: «من که شتری ندیدم!»
مرد ناراحت شد و گمان کرد پسر شترش را برداشته است. بنابراین او را نزد قاضی برد و ماجرا را تعریف کرد.
قاضی از پسر پرسید: «اگر شتر را ندیدی، چطور همهی مشخصاتش را درست گفتی؟»
پسر توضیح داد: «روی زمین، رد پای شتری را دیدم که فقط علفهای یک سمت راه را خورده بود. فهمیدم احتمالاً یک چشمش نابیناست.
همچنین دیدم که در یک طرف مسیر مگس زیاد است و در طرف دیگر پشه. از آنجا که مگس به شیرینی و پشه به ترشی جلب میشود، حدس زدم یک طرف بار شتر شیرینی و طرف دیگرش ترشی بوده.»
قاضی از هوش و ذکاوت پسر خوشش آمد و گفت: «درست است که تو بیگناهی، اما یادت باشد: زبان سرخ، سر سبز میدهد بر باد. از این به بعد، شتر دیدی، ندیدی!»
شعر این ضرب المثل
از همان روزی که ما انسانها را خلق کردی،
چیزی جز گناه و نافرمانی از ما ندیدی.
پروردگارا، به بزرگی و عظمت هشت بهشت و هفت آسمانت،
از خطاهای ما درگذر؛ چنانکه گاهی میبینیم و گاهی نمیبینیم.
(باباطاهر)