در یک روز گرم تابستان، خیاطی از کنار رودخانه عبور میکرد. تشنگی شدیدی داشت و تصمیم گرفت با کوزهای که همراه داشت، از رودخانه آب بردارد. وقتی خم شد تا کوزه را پر کند، ناگهان تعادلش را از دست داد و داخل رودخانه افتاد.
او که نمیتوانست شنا کند، شروع به دست و پا زدن کرد و فریاد کشید: “نجاتم بدید! غرق میشوم!” اما هرچه بیشتر تقلا میکرد، بیشتر در آب فرو میرفت.
این ضربالمثل به ما یادآوری میکند که گاهی اوقات، درست وقتی فکر میکنیم مشکل بزرگی داریم، خودمان با رفتار نادرست و عجولانه، شرایط را بدتر میکنیم. مانند خیاطی که اگر آرام میایستاد و فکر میکرد، شاید میتوانست خود را نجات دهد، اما با عجله و ترس، وضعیت را بحرانیتر کرد.

در این نوشته، به سراغ مفهوم و داستان پشت یک ضربالمثل معروف ایرانی میرویم. این حکایت قدیمی از میان داستانهای کهن سندبادنامه و قابوسنامه انتخاب شده و در کتاب نگارش کلاس هفتم نیز آمده است. در ادامه با ما همراه باشید.
معنی ضرب المثل خیاط هم در کوزه افتاد
بر اساس داستانی که در این مطلب نقل شده: وقتی کسی همیشه در مورد مشکلات دیگران حرف میزند و با این کار سعی میکند توجه اطرافیان را جلب کند، اما بعداً خودش دقیقاً به همان مشکل دچار میشود، دیگران این ضربالمثل را برایش به کار میبرند.
وقتی فردی به مصیبتی گرفتار میشود که قبلاً از آن سخن میگفته، میگویند: “خیاط در کوزه افتاد”.
حکایت (داستان) خیاط هم در کوزه افتاد
در گذشتههای دور، در یک شهر، مرد خیاطی زندگی میکرد که مغازهاش در مسیر قبرستان قرار داشت. هر زمان کسی از دنیا میرفت و جنازهاش را برای خاکسپاری به قبرستان میبردند، از مقابل مغازه او رد میشدند.
یک روز خیاط به این فکر افتاد که تعداد مردگان هر ماه را بشمارد. از آنجا که سواد خواندن و نوشتن نداشت، یک کوزه به دیوار آویزان کرد و مشتی سنگ ریزه کنار آن گذاشت.
هر بار که جنازهای از جلوی مغازهاش عبور میکرد، یک سنگ داخل کوزه میانداخت. آخر ماه هم سنگها را از کوزه درمیآورد و میشمرد.
به تدریج دوستانش از این کار باخبر شدند و برایشان به یک موضوع جالب تبدیل شد. هر وقت خیاط را میدیدند، میپرسیدند: «چه خبر؟» و او جواب میداد: «امروز پنج نفر توی کوزه افتادند.»
روزها گذشت تا این که خیاط هم از دنیا رفت. روزی مردی که از فوت خیاط خبر نداشت، به مغازه او رفت و آن را بسته دید. از همسایه پرسید: «خیاط کجاست؟»
همسایه پاسخ داد: «خیاط هم توی کوزه افتاد.»
از آن زمان به بعد، این ضربالمثل میان مردم رایج شد.