معنی ضرب المثل ” آش نخورده و دهان سوخته ” + داستان

آش نخورده و دهان سوخته

پربازدیدترین این هفته:

دیگران در حال خواندن این صفحات هستند:

اشتراک گذاری این مطلب:

فهرست مطالب:

حتماً تا به حال شنیده‌اید که در مورد کسی می‌گویند: “آش نخورده و دهان سوخته”! این ضرب‌المثل برای توصیف افرادی به کار می‌رود که قبل از رسیدن نتیجه یا اتفاقی، خیلی هیجان‌زده می‌شوند و درباره آن صحبت می‌کنند.

داستان پشت این مثل از یک مهمانی می‌آید. در گذشته، وقتی آش می‌پختند، معمولاً داغ بود و باید صبر می‌کردند تا خنک شود. فرض کنید کسی با عجله و بی‌حواسی، قبل از اینکه حتی آش را بخورد، به خاطر دیدنش آنقدر ذوق‌زده شود که قاشق بردارد و با عجله بخواهد بخورد، اما در همین حین، به خاطر داغ بودن آش، زبانش بسوزد.

این شخص نه تنها طعم آش را نچشیده، بلکه به خاطر شتاب و بی‌صبری، ضرر هم دیده است. در زندگی هم گاهی بعضی افراد درباره موفقیت‌ها یا اتفاقات آینده، آنقدر زود شادی می‌کنند و حرف می‌زنند که اگر نتیجه مطابق میلشان پیش نرود، شرمنده یا ناامید می‌شوند.

پس این ضرب‌المثل به ما یادآوری می‌کند: بهتر است قبل از اطمینان از نتیجه کار، خیلی هیجان‌زده نشویم و برای چیزی که هنوز قطعی نشده، جشن نگیریم.

آش نخورده و دهان سوخته

در این نوشته، داستان و مفهوم ضرب‌المثل ایرانی «آش نخورده و دهان سوخته» را می‌خوانید. امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید. همچنان با مدیر تولز همراه باشید.

معنی ضرب المثل آش نخورده و دهان سوخته

۱. این ضرب‌المثل برای کسانی به کار می‌رود که بی‌گناه هستند، اما دیگران به اشتباه آن‌ها را مقصر می‌دانند.
۲. وقتی فردی کاری ناشایست انجام نداده، اما دیگران به او تهمت می‌زنند، از این مثل استفاده می‌شود.
۳. منظور این است که شخصی مرتکب خطایی نشده، اما دیگران به دروغ او را متهم می‌کنند.

داستان ضرب المثل آش نخورده و دهان سوخته

در یک شهر بزرگ، مردی زندگی می‌کرد که ثروت زیادی داشت. روزی، او یکی از دوستانش را به منزل خود دعوت کرد. دلیل این دعوت این بود که می‌خواست وسایل تازه و لواسی که برای خانه خریده بود را به رخ دوستش بکشد. مرد ثروتمند به همسرش گفت: مهمان من آدم پولداری است. دوست دارم بهترین غذاها را در ظرف‌های بسیار گران قیمت برایش سرو کنی تا ببیند چقدر ترقی کرده‌ام و زندگی‌ام چقدر مجلل شده است.

همسرش که از خودنمایی‌های شوهرش ناراحت بود، گفت: ما این وسایل را برای راحتی خودمان خریده‌ایم، نه برای فخر فروختن به دیگران. اما با اصرار و غرولندهای شوهرش روبرو شد و در نهایت تسلیم شد و قبول کرد طبق خواسته او غذا بپزد.

مهمان به خانه آمد. خیلی زود متوجه شد که هدف میزبان از این دعوت، خودنمایی و نشان دادن دارایی‌هایش است. بنابراین تصمیم گرفت به هیچ یک از غذاهایی که برای فخرفروشی آماده شده، دست نزند. وقتی زمان ناهار رسید، مرد ثروتمند غذای اول را آورد و گفت: «بفرمایید، از این آش میل کنید.» سپس برای آوردن پلو از اتاق خارج شد، اما فراموش کرده بود قاشق بیاورد.

وقتی برگشت، دید مهمان دستش را روی دهانش گذاشته است. با تعجب پرسید: «چه اتفاقی افتاده؟ دهانت سوخته؟» در همین لحظه، همسرش با قاشق‌ها و یک لیوان آب وارد اتاق شد و گفت: «او هنوز چیزی نخورده، من تازه قاشق‌ها را آوردم.»

مهمان با آرامش گفت: «آش نخورده، دهان سوخته!»

در حقیقت، مرد خانه چنان غرق خودنمایی و نشان دادن ظرف‌ها و غذاهایش بود که حتی متوجه نشد مهمانش هنوز آش نخورده تا دهانش بسوزد.

[منبع داستان: مجموعه هزار سال داستان]
اختصاصی-مدیر تولز
بیشتر بخوانید: ضرب المثل‌های ایرانی

اینجا می تونی سوالاتت رو بپرسی یا نظرت رو با ما در میون بگذاری:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *