دندان درد یکی از سختترین دردهایی است که ممکن است برای هر کسی پیش بیاید. وقتی دندان درد میگیرد، انگار تمام آرامش آدم از بین میرود. حتی انجام سادهترین کارها مثل خوردن یا نوشیدن هم سخت میشود.
این درد معمولاً با یک تیر کشیدن کوچک شروع میشود و اگر به آن توجه نکنیم، کمکم شدیدتر میشود تا جایی که حتی فکر کردن را هم سخت میکند. بعضی وقتها دندان به خاطر پوسیدگی درد میگیرد و گاهی هم به خاطر خوردن چیزهای سرد یا گرم.
بهترین راه برای جلوگیری از دندان درد، مراقبت همیشگی از دندانهاست. مسواک زدن روزی دو بار، استفاده از نخ دندان و مراجعهٔ منظم به دندانپزشک میتواند از خیلی از این دردها جلوگیری کند. اگر دندان درد بگیرد، باید هرچه زودتر به دکتر مراجعه کنیم تا مشکل برطرف شود.
یادمان باشد که دندانها فقط برای زیبایی نیستند؛ آنها برای جویدن غذا و صحبت کردن هم خیلی مهم هستند. پس مراقبت از آنها را جدی بگیریم تا همیشه سالم و تندرست بمانیم.

درد دندان، یکی از سختترین دردهایی است که هر کسی ممکن است در زندگی تجربه کند. این درد گاهی آنقدر شدید است که نمیتوانی فکر کنی، بخوابی یا حتی آرام باشی. انگار یک میخ کوچک اما تیز، بیوقفه در لثهات فرو میرود و هر ثانیه را به کامت تلخ میکند.
وقتی دندانت درد میگیرد، تمام وجودت متوجه آن میشود. حتی صدای ضربان قلبت را در عمق فک خود حس میکنی. گاهی درد آنقدر زیاد است که تمام سرت را فرا میگیرد و گویی تمام بدنت از این درد کوچک اما قدرتمند، آگاه میشود.
اما در میان این همه ناراحتی، یادآوری این نکته لازم است که دندان، نعمت بزرگی است و باید از آن به خوبی مراقبت کنیم. مسواک زدن و رسیدگی به دندانها، نه تنها باعث سلامتی میشود، بلکه از این دردهای بیامان نیز جلوگیری میکند. پس بیاییم قدر این نعمت را بدانیم و با رعایت بهداشت، از دندانهای خود محافظت کنیم.
انشا در مورد دندان درد
آیا میدانستید که کرمها موجودات ترسناکی هستند؟ آنها کوچک و ریز به نظر میرسند، اما کارهای عجیبی انجام میدهند. من هم تا پارسال این را نمیدانستم، اما وقتی یک شب به خاطر دندان دردی شدید از خواب پریدم، فهمیدم که کرمها چقدر میتوانند خطرناک باشند. مادرم گفت دندانم را کرم سوراخ کرده و برای همین درد میکند. تصورش را بکنید؛ یک کرم داخل دهانتان باشد و شما خبر نداشته باشید. در حالی که شما خواب شیرین میبینید، آن کرم دارد دندانتان را میجود! به نظر اتفاق وحشتناکی میرسد.
حالا بهتر است بروم سراغ موضوع اصلی که برایش دست به قلم شدهام. به نظر من دندان درد یکی از بدترین دردهای دنیاست. همه چیز خوب است که ناگهان یک تیر کوچک و تیز درد حس میکنی؛ انگار کرم دندان دارد کار خودش را میکند. بعضی وقتها فکر میکنم حتی نیش مار هم به اندازه دندان درد آزاردهنده نیست.
وقتی دندان درد مثل یک مهمان ناخوانده سر میرسد، سعی میکنی با بیتوجهی از شرش خلاص شوی. اما بعضی وقتها این مهمان آنقدر سمج است که با یک بیاعتنایی نمیرود و آنقدر میماند که انگار صاحب خانه شده. درد کمکم بیشتر میشود و مثل یک بچه بازیگوش شروع به جستوخیز میکند. تا به حال روی ترامپولین پریدهاید؟ دندان درد فکر میکند دندانهای شما ترامپولین هستند و آنقدر روی آنها بالا و پایین میپرد که کمکم همه دندانها درد میگیرند و دیگر نمیدانی درد از کجا شروع شده.
راستی، یک خاطره بامزه هم برایتان بگویم. مدتی پیش دندانم خیلی درد گرفت. اولش دردش کم بود، برای همین رفتم مدرسه تا بعد از تعطیلی بروم دندانپزشک. تا نصف روز مدرسه گذشت، که یکدفعه لپم ورم کرد. معلم داشت درس میداد که نزدیکم آمد و پرسید: مگر زنگ تفریح نداشتی که الآن خوراکی میخوری؟ من با تعجب گفتم که لپم به خاطر دندان درد ورم کرده. او هم فهمید و به درس دادن ادامه داد.
حالا من تصمیم گرفتهام بیشتر مراقب دندانهایم باشم تا بتوانم با خیال راحت هر خوراکی که دوست دارم بخورم.
موضوع انشا دندان درد
در هفت یا هشت ماهگی بود که برای اولین بار یک درد تیز و عمیق در لثههایم حس کردم. انگشتم را داخل دهانم بردم و برآمدگیهای سفت و ریزی را زیر پوست لثه پیدا کردم که داشتند به آرامی راه خود را به سمت بیرون باز میکردند. بعدها، همه آنها تبدیل به دندانهای سفید و محکمی شدند و من کمکم به حضورشان در دهانم عادت کردم.
وقتی بزرگتر شدم، یک روز در حال گاز زدن ساندویچی که مادرم برایم درست کرده بود، دردی تیز مثل سوزن در لثهام احساس کردم. ساندویچ را از دهانم درآوردم و دندانهایم را با انگشت چک کردم. همه سر جای خود بودند، اما یکی از آنها لق شده بود و با کوچکترین فشار تکان میخورد. انگار نمیخواست از جایش جدا شود، اما دیگر زمانش رسیده بود. کمکم همه دندانهای شیری من افتادند و من با هر بار نگاه کردن به آینه، جای خالی آنها را میدیدم. با از دست دادن هر کدام، یک حس عجیب از دست دادن چیزی که بخشی از وجودم بود به من دست میداد.
بعد از آن، دوباره همان تجربه دوران کودکی تکرار شد و دندانهای جدیدی جای آنها را گرفتند. همه چیز خوب پیش میرفت تا اینکه یک لکه سیاه روی یکی از دندانهایم ظاهر شد. این لکه آنقدر دور بود که فقط با خندیدن پهن در آینه میتوانستم آن را ببینم، برای همین به آن توجهی نکردم. اما لکه روز به روز بزرگتر میشد و انگار میخواست به من بگوید که وجود دارد. وقتی نادیده گرفته شد، مثل یک کودک ناراحت شروع به درد کردن کرد.
درد از دندانم شروع شد و کمکم به چشم، گوش و سرم سرایت کرد. صورتم ورم کرد و انگار یک گردو در لپم پنهان کرده باشم. در نهایت، درد آنقدر شدید شد که مجبور شدم به دندانپزشک مراجعه کنم. او با وسایل مخصوص، دندانم را درمان کرد و من را از شر آن لکه سیاه نجات داد.
بعد از چند روز، درد دندانم کاملاً از بین رفت و همه چیز به حالت عادی برگشت. اما ماجرا به همین جا ختم نشد. چند دندان دیگر شروع به رشد کردند و میخواستند در ردیف دندانهایم جای بگیرند. آنها به بقیه دندانها فشار میآوردند و دندانپزشک گفت باید کشیده شوند. این دندانها محکم به لثههایم چسبیده بودند و بیرون آوردن آنها سخت بود. برای مدتی، جای خالی آنها مثل یک فرورفتگی قرمز در دهانم باقی ماند، اما درد فک و صورتم به مرور کمتر شد.
امروز وقتی به دندانهایم نگاه میکنم، میبینم که جای بعضی از لکههای سیاه پر شده، اما برخی از آنها دندانهایم را از بین بردهاند و نظم قبلی را به هم زدهاند. فردا میخواهم جای دندانهای از دست رفته را با پایههای مصنوعی پر کنم. مطمئناً این کار هم درد دارد، اما این درد شبیه درد دوران کودکی است؛ دردی برای به وجود آوردن چیزی جدید، نه دردی برای از دست دادن بخشی از وجودم.
دوستان انشاهای خود را در قسمت نظرات برای ما ارسال کنید تا در سایت قرار دهیم.
انشا بخوانید از زبان یک دندان
انشا اختصاصی _ نویسنده: فرنوش کوچالی
انشا دندان درد