انشای ذهنی در مورد سنجش و مقایسه

انشای سنجش و مقایسه

پربازدیدترین این هفته:

دیگران در حال خواندن این صفحات هستند:

اشتراک گذاری این مطلب:

فهرست مطالب:

در زندگی روزمره، ما مدام در حال سنجش و مقایسه هستیم. مقایسه کردن، یک ابزار ذهنی است که به ما کمک می کند چیزهای مختلف را درک کرده و برایشان ارزش قائل شویم. ما قدمان را با دیگران می‌سنجیم، نمره‌هایمان را در مدرسه مقایسه می‌کنیم و حتی طعم غذاهای مختلف را با هم مقایسه می‌کنیم تا ببینیم کدام یک را بیشتر دوست داریم.

این مقایسه‌ها فقط به چیزهای مادی محدود نمی‌شود. گاهی اوقات ما آدم‌ها، رفتارها و حتی احساساتمان را نیز با یکدیگر مقایسه می‌کنیم. این کار می‌تواند مفید باشد؛ مثلاً وقتی با دیدن مهربانیِ یک نفر، ما هم تشویق می‌شویم که مهربان‌تر باشیم. اما گاهی هم مقایسه می‌تواند باعث ناراحتی ما شود، مخصوصاً وقتی که خودمان را با کسانی مقایسه می‌کنیم که در شرایط بسیار بهتری قرار دارند و این موضوع باعث حسادت یا ناامیدی در ما می‌شود.

پس نکته مهم این است که بدانیم چطور و چه وقت مقایسه کنیم. مقایسه باید مانند یک راهنما باشد، نه یک قاضی سختگیر. باید از آن برای پیشرفت و یادگیری استفاده کنیم، نه برای سرزنش کردن خودمان. وقتی یاد بگیریم که مقایسه را به شکل درستی به کار ببریم، می‌تواند چراغی برای راهمان باشد و به ما کمک کند تا انسان‌های بهتری شویم.

انشای سنجش و مقایسه

انشایی ادبی و ساده با موضوع ”سنجش و مقایسه“ برای دانش‌آموزان تهیه شده است تا با شیوه‌ی نگارش و تقویت مهارت نوشتاری آشنا شوند. در ادامه با مدیر تولز همراه باشید.

انشای سنجش و مقایسه

همه ما از هر داستان دیگری، بیشتر درباره زندگی افراد ثروتمند و نیازمند شنیده‌ایم. در نگاه اول، ثروتمندان کسانی هستند که از زندگی لذت می‌برند و افراد کم‌بضاعت تنها نظاره‌گر هستند. اما این تمام ماجرا نیست.

کمبود مالی هم مانند ثروت، انرژی ویژه‌ای به افراد می‌دهد. شاید عجیب به نظر برسد، اما خاطرات کسانی که امکانات کمتری داشته‌اند، اغلب پر از انگیزه‌های بزرگ است. یکی از همکلاسی‌های دوران مدرسه‌ام پسری به نام شاهرخ بود. او دانش‌آموز باهوش و کوشایی بود و مانند برخی دیگر از بچه‌های کلاس، در خانواده‌ای کم‌درآمد زندگی می‌کرد.

در آن سال‌ها، ما هنوز به تأثیر پول روی زندگی فکر نمی‌کردیم. شاهرخ هم با وجود شرایط سخت، هرگز درباره دارایی‌ها و نداشته‌هایش صحبت نمی‌کرد. در عوض، با تلاش در درس و کسب نمرات عالی، راهی را برای موفقیت آینده‌اش هموار می‌کرد.

او پول تو جیبی کمی که از پدرش می‌گرفت، پس‌انداز می‌کرد و هر هفته مجله‌ای را که دوست داشت، می‌خرید. اما برخلاف دیگران، فقط به تصاویر آن نگاه نمی‌کرد. تمام مطالب را با دقت می‌خواند و در ذهنش نگه می‌داشت.

بعدها متوجه شدم که او در حال جمع‌آوری گنجی ارزشمند بود؛ گنجی که از پول باارزش‌تر بود. زیرا او در ذهنش ترازویی داشت که با سنجش درست موقعیت‌ها و مقایسه هوشمندانه مسائل، قطعات گمشده زندگی را پیدا و کنار هم می‌چید تا پازل درهم‌ریخته‌اش را کامل کند.

در میان همکلاسی‌ها، چند نفر هم بودند که از نظر مالی در شرایط بهتری قرار داشتند. آن‌ها دنیایی متفاوت با بچه‌های کم‌بضاعت داشتند. حداقل در آن زمان، ترازوی سنجش و مقایسه در ذهن آن‌ها هنوز به کار نیفتاده بود.

سال‌ها بعد، بسیاری از آن‌ها را دیدم که با پشتوانه مالی خانواده، همچنان ثروتمند بودند. اما تنها پول داشتند، نه چیزهای مهم‌تر و ارزش‌های اجتماعی. شاهرخ را نیز پس از سال‌ها دوری ملاقات کردم. او حالا یک پزشک متخصص و شناخته‌شده بود که هم ثروت داشت و هم اعتبار اجتماعی. اما باز هم مانند گذشته، نه از پول و دارایی‌هایش حرف می‌زد و نه از تخصص و مهارتش.

در آن لحظه فهمیدم که او هنوز با نگاهی دقیق به شرایط زمانه، در پی آن است تا چیزهایی را که بسیاری قادر به دیدن آن نیستند، با سنجش و مقایسه‌ای هوشمندانه ارزیابی کند.

_ دوستان عزیز در صورتی که انشایی با این موضوع نوشته اید می توانید از قسمت نظرات برای ما ارسال کنید.
 
اختصاصی مدیر تولز _ نویسنده: اصغر فکور

اینجا می تونی سوالاتت رو بپرسی یا نظرت رو با ما در میون بگذاری:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *