غم و شادی دو حس کاملاً متفاوت هستند که همه ما در زندگی آنها را تجربه میکنیم. گاهی اوقات احساس ناراحتی و اندوه میکنیم و گاهی هم از ته دل میخندیم و شادیم. این دو حس، مثل دو روی یک سکه، با هم تفاوت دارند ولی هر دو بخشی از وجود ما هستند.
غم معمولاً با اتفاقات ناخوشایند همراه است؛ مثل وقتی که چیزی را از دست میدهیم یا با مشکل روبهرو میشویم. در این مواقع، دلمان میگیرد و اشک میریزیم. اما شادی در لحظات زیبا و خوشایند به سراغمان میآید؛ مثل وقتی که به موفقیتی میرسیم یا در کنار عزیزانمان هستیم.
با این حال، این دو احساس با هم در ارتباطند. گاهی پس از یک دوره غم و ناراحتی، شادی عمیقتری را حس میکنیم. حتی ممکن است در دل یک روز غمگین، لحظههای کوچک شادی هم پیدا شود. به همین دلیل است که میگوییم غم و شادی از هم جدا نیستند و هر کدام به زندگی معنا میبخشند.

در این نوشته، به دو حس متضادِ غم و شادی میپردازیم. این دو احساس، همچون شب و روز، همواره در زندگی ما حضور دارند و هر یک به نوبت، فضای دل ما را تغییر میدهند.
غم، گاهی همچون ابری تیره بر آسمانِ روحمان سایه میافکند و همه چیز را آرام و سنگین میکند. در این لحظات، دنیا رنگ و بوی دیگری دارد و گاهی احساس تنهایی به سراغمان میآید. اما در سوی دیگر، شادی مانند خورشیدی است که پس از آن ابرهای تیره، نمایان میشود و گرمایش را به دل ما میبخشد. شادی، زندگی را سبک و زیبا میکند و لبخند را بر لبانمان میآورد.
این دو حس، اگرچه در ظاهر مخالف یکدیگرند، اما هر دو بخشی از وجود ما هستند و به زندگی معنا میبخشند. گاهی یک غم کوچک، ارزش یک شادی بزرگ را به ما نشان میدهد. پس بهتر است هر دو را بپذیریم و بدانیم که گذراست و هر حالی، روزی تغییر خواهد کرد.
موضوع انشا تضاد معنایی غم و شادی
غم و شادی دو بخش مهم از زندگی هر انسانی هستند. شاید این دو احساس فقط ویژه انسان نباشند و دیگر موجودات زنده مانند گیاهان و حیوانات نیز آنها را تجربه کنند. اما چطور میتوان این حسها را توصیف کرد؟ شاید حالتهای صورت ما انسانها باشد که به این احساسات معنی میدهد.
وقتی سرشار از شادی هستیم، لبخند میزنیم، به دیگران محبت میکنیم، برای همه آرزوی خوبی داریم و هیچ کینهای در دل نگه نمیداریم. در این لحظات، احساس میکنیم همه دنیا به ما لبخند میزند. وقتی شادیم، چیزهای ناخوشایند را کمتر میبینیم و حتی ممکن است وجود آنها را فراموش کنیم. در چنین زمانی، نه تنها چهره، بلکه قلب و روح ما نیز شادمان است.
اما غم، احساس ناخوشایندی است که گاهی بیاختیار به سراغمان میآید. وقتی غمگینیم، دنیا در نظرمان تیره و تار میشود. هیچ چیز ما را خوشحال نمیکند، بیحوصله و ناراحتیم و تنها به دنبال جایی دنج میگردیم تا شاید با گریه کردن، کمی از بار غممان کم شود.
انسان سرشار از این احساسات گوناگون است. یک روز پرانرژی و خوشحال است و روز دیگر بیحوصله و ناراحت. در این میان، کسی موفق است که بتواند میان شادی و غم خود تعادل برقرار کند. نه در زمان شادی آنقدر بلند بخندد که دیگران را ناراحت کند، و نه در زمان غم چنان گریه کند که همه بترسند. این، رمز زندگی آرام است.
اما فراموش نکنیم که فقط انسانها نیستند که چنین احساساتی دارند. من مطمئنم گیاهان و حیوانات نیز هر روز با شادی و غم دست و پنجه نرم میکنند.
مثلاً آیا تا به حال درخت غمگینی دیدهاید؟ من دیدهام. درختی که روی تنهاش یادگاری نوشتهاند یا شاخههایش را شکستهاند، غمگین به نظر میرسد. پژمردگی برگهایش غم او را نشان میدهد. یا درختی که میوههای فراوانی داده و باغبان با مهربانی از او مراقبت میکند، شادمان است و این شادی را در طعم شیرین میوههایش میتوان چشید.
آیا تا به حال اشک یک پرنده را دیدهاید؟ پرندههایی که زخمی میشوند یا به دام میافتند، گاهی از شدت ناراحتی اشک میریزند. از طرفی، وقتی پرندهها شاد هستند، چنان آواز زیبایی میخوانند که ساعتها گوش کردن به آن لذتبخش است.
شادی و غم فقط دو کلمه ساده نیستند؛ دنیایی از احساس در آنها پنهان است و همه موجودات زنده نمایشدهنده این احساسات روی زمین هستند.
بیشتر بخوانید: لیست انشاهای تضاد معنایی
انشا اختصاصی _ نویسنده: محیا بخشی فرد