خانه تکانی یکی از کارهای زیبا و پرمعنایی است که در آستانه سال نو انجام میدهیم. این کار فقط تمیز کردن خانه نیست، بلکه نمادی از پاکسازی دل و زندگی از کینهها و غمهای گذشته است.
ما با خانه تکانی، گرد و غبار را از روی وسایل برمیداریم و دلهایمان را نیز برای پذیرایی از بهار و روزهای تازه آماده میکنیم. وقتی پردهها را میشوییم، گویی پنجرههای دلمان را نیز به روی نور و تازگی باز میکنیم.
خانه تکانی فقط وظیفه بزرگترها نیست. من به عنوان یک دانشآموز هم در این کار شریک میشوم. مرتب کردن کتابها و لوازم تحریر، کمک در تمیز کردن اتاقم و قرار دادن وسایل در جای خود، بخشی از کمکهای من است.
این کار به من میآموزد که مسئولیتپذیر باشم و در کارهای خانه مشارکت کنم. وقتی همه با هم همکاری میکنیم، خانه تکانی زودتر تمام میشود و لذت آن نیز بیشتر میشود.
در پایان، وقتی خانه تمیز و مرتب میشود، حس خوبی به همه ما دست میدهد. خانهای پاک و آماده، بهترین پذیرایی از بهار و سال نو است.

خانهتکانی، این رسم دیرینه و زیبا، فرصتی است برای زدودن غبار کهنگی از گوشه و کنار زندگی و نو شدن. در این نوشته، با نگاهی ادبی و توصیفی، به استقبال این سنت پاکیزگی میرویم تا دانش آموزان عزیز با شیوهی بیان زیبا و مهارتهای نویسندگی بیشتر آشنا شوند. با ما همراه باشید تا سفری ادبی به دنیای خانهتکانی داشته باشیم.
موضوع انشا خانه تکانی
نشانههای بهار از هر سو به گوش میرسد. زمین در حال دگرگونی است، برفها آب میشوند و به سوی رودها میروند و پرندگان در آسمان شهر، با پروازی چرخان، آمدن فصل تازه را بشارت میدهند. از کوچهها صدای دستفروشان به گوش میرسد که “فرشیه” فریاد میزنند و صدای ضربههای چکش بر فرشهایی که از دیوار آویخته شده، فضای محله را پر کرده است. در خانه نیز مادرم با صدای بلند به ما اخطار میدهد که چون تازه همه چیز را تمیز کرده، اجازه راه رفتن در اتاقها را نداریم. هر کجا بروی، صدایی هست که تو را به یاد بهار و خانهتکانی میاندازد.
برای من بهار، علاوه بر عید نوروز و تعطیلات مدرسه، به معنای استراحت، حل کردن پیکهای نوروزی، خوردن آجیل و میوه، و رفت و آمدهای خانوادگی است. اما یکی از مهمترین خاطرات من مربوط به سنت دیرینه خانهتکانی است. در خانه ما، هنگام خانهتکانی، بچهها هم به نوعی “تکانده” میشدند! اگر من یا برادرم حتی ذرهای آشغال روی زمین میریختیم، مادرم با ما هم مانند فرشهای آویزان از دیوار رفتار میکرد. یادم میآید یک بار برادرم تنگ ماهی را انداخت و آب آن روی زمین پخش شد. مادرم به عنوان تنبیه، او را مجبور کرد دیوارهای خانه خودمان و خانه مادربزرگ را با انواع مواد شوینده چندین بار تمیز کند. اما در نهایت، مادرم با نارضایتی از نتیجه، خودش دوباره همهجا را شست.
خانهتکانی در خانواده ما دستکم یک ماه طول میکشید و به نظر میرسید نیمی از آب پشت سدهای کشور فقط صرف شستوشوهای ما میشود! با این حال، مادرم هرگز کاملاً راضی نبود و همیشه میگفت جاهایی مانده که باید دوباره تمیز شود. تمام کابینتها، به همراه همه چیزهایی که داخلشان بود، به دقت شسته میشد. من همیشه از خودم میپرسیدم: مگر مهمانان عید قرار است داخل کابینتها را نگاه کنند یا پشت کمدها را بررسی نمایند که ما باید همه سوراخها و گوشهها را با وایتکس تمیز کنیم؟ یا مثلاً در یخچال بیچاره ما چه رخ میداد که مادرم با شلنگ و کف به جانش میافتاد؟ بعد از این شستوشوها، برق وسایل تا یک هفته قطع میماند و اگر کسی به ظرفی در آشپزخانه دست میزد، با موهای سیخشده روبرو میشد. البته این کار یک فایده هم داشت: سوسکهایی که به خانه ما وارد میشدند، بیدرنگ خشک میشدند و به سرنوشت تلخی دچار میگشتند!
بعد از پایان خانهتکانی، نوبت به چیدمان جدید و محافظت از وسایل میرسید. روی هر مبل یک رو مبلی، و روی هر رو مبلی یک ملحفه میانداختیم تا هنگام سال نو تمیز بماند. فرشها هم از این قاعده مستثنی نبودند: روی هر فرش، یک روفرشی و روی آن هم یک پارچه پهن میشد. اگر ما با دویدنمان این پارچه را چروک میکردیم، حساب و کتابمان با “کرام الکاتبین” بود.
در یک کلام، هر خانهتکانی برای اعضای خانواده ما به معنای یک هلاکت کوچک بود؛ انگار در این فرآیند شستوشو، یک لایه از پوست خود را از دست میدادیم.
موضوعات پیشنهادی انشاهای دانش آموزی
انشا اختصاصی _ نویسنده: نگین فتحی