انشا از زبان لامپ

انشا از زبان لامپ

پربازدیدترین این هفته:

دیگران در حال خواندن این صفحات هستند:

اشتراک گذاری این مطلب:

فهرست مطالب:

من یک لامپ کوچک و ساده هستم که در گوشه‌ای از این اتاق نشسته‌ام. روزی، صاحبم مرا از فروشگاه خرید و با خوشحالی به خانه آورد. از آن روز، من هر شب روشن می‌شوم و نورم را به همه‌ی اتاق می‌پاشم.

وقتی روشن می‌شوم، می‌بینم که صاحبم مشغول درس خواندن است. کتاب‌ها را ورق می‌زند و با دقت تمرین‌هایش را حل می‌کند. گاهی هم که خسته می‌شود، سرش را روی میز می‌گذارد و چرت می‌زند. من در آن لحظات سعی می‌کنم نورم را کم‌کنم تا خوابش سبک باشد.

بعضی شب‌ها هم که مهمان به خانه می‌آید، من روشن می‌مانم و به همه کمک می‌کنم تا راحت بنشینند و با هم صحبت کنند. آن وقت‌ها، صدای خنده و گفت‌وگو، فضای اتاق را پر می‌کند و من از این که بخشی از این لحظات خوب هستم، خوشحال می‌شوم.

اما بهترین لحظه‌های من، وقتی است که صاحبم کنارم می‌نشیند و برایم از آرزوهایش می‌گوید. دوست دارد در آینده پزشک شود و به مردم کمک کند. من در سکوت به حرف‌هایش گوش می‌دهم و برایش آرزوهای خوب می‌کنم.

شاید من فقط یک لامپ کوچک باشم، اما با نورم تاریکی را از بین می‌برم و روشنایی را به خانه می‌آورم. این را دوست دارم.

انشا از زبان لامپ

من یک لامپ هستم. شاید از دیدن من که دارم با شما حرف می‌زنم تعجب کنید، اما راستش را بخواهید، من هم مثل شما زندگی و داستان خودم را دارم.

بدن من از شیشه‌ای صاف و محکم ساخته شده و یک کلاهک فلزی در پایین دارم که مرا به منبع نور وصل می‌کند. کار من این است که تاریکی را از بین ببرم و فضای اطرافم را روشن و زیبا کنم.

وقتی کسی کلید برق را می‌زند، جریان الکتریسیته به درون من راه پیدا می‌کند و من با گرمایی که درونم ایجاد می‌شود، شروع به درخشیدن می‌کنم. از روشن شدنم، سایه‌ها ناپدید می‌شوند و همه چیز واضح و آشکار می‌گردد.

من در خانه‌ها، کلاس‌های درس، کتابخانه‌ها و خیابان‌ها حضور دارم. دوست دارم وقتی روشنم، دانش‌آموزان بتوانند به راحتی درس بخوانند و مادری بتواند برای فرزندش کتاب داستان بخواند.

هر چند عمر من محدود است و یک روز نورم برای همیشه خاموش می‌شود، اما از اینکه در طول زندگانی‌ام باعث روشنایی و شادی دیگران بوده‌ام، بسیار خوشحالم.

انشا ادبی از زبان لامپ

من یک لامپ هستم، یک وسیله شگفت‌انگیز که توماس ادیسون در سال‌های خیلی دور آن را ساخت. کار من راحت و روشن است: با برق روشن می‌شوم و فضای خانه، خیابان و محل کار را روشن می‌کنم.

اگر من نباشم، هرجا که نور آفتاب نباشد، تاریکی همه جا را می‌گیرد و زندگی سخت می‌شود. در آن صورت مجبورید از چراغ‌های نفتی یا شمع استفاده کنید که هم خطرناک است و هم دردسر زیاد دارد.

پس حالا می‌فهمید که اگر من در زندگی شما نباشم، کارهای روزمره چقدر مشکل می‌شود. برای اینکه عمر من بیشتر شود و انرژی کمتری هدر برود، وقتی نیازی به نور ندارید، مرا خاموش کنید.

همچنین لطفاً بچه‌ها نزدیک من توپ بازی نکنند یا چیزی به سمت من پرتاب نکنند، چون حباب شیشه‌ای من می‌شکند و برای همیشه از کار می‌افتم.

مرا ارزش بگذارید. من نماد پیشرفت و آسایش در زندگی شما هستم. وقتی شب‌ها در نور من درس می‌خوانید و چیزهای جدید یاد می‌گیرید، من به شما افتخار می‌کنم و خوشحال می‌شوم که نور من کمکتان می‌کند. وقتی مسئله‌های ریاضی را حل می‌کنید یا مشق می‌نویسید، من ذوق می‌کنم.

چه زیباست که ما هم در زندگی دیگران، نور باشیم 🙂

اینجا می تونی سوالاتت رو بپرسی یا نظرت رو با ما در میون بگذاری:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *