انشا در مورد پنجاه سال آینده

انشا پنجاه سال آینده

پربازدیدترین این هفته:

دیگران در حال خواندن این صفحات هستند:

اشتراک گذاری این مطلب:

فهرست مطالب:

در انشای خودم، می‌خواهم درباره دنیایی که در پنجاه سال آینده وجود خواهد داشت، بنویسم. تصور می‌کنم که در آن زمان، فناوری بخش بزرگی از زندگی ما شده باشد. شاید ماشین‌ها بدون راننده در خیابان‌ها حرکت کنند و ربات‌ها در کارهای خانه به ما کمک کنند.

احتمالاً پزشکی آنقدر پیشرفت کرده که بسیاری از بیماری‌های امروزی درمان شده باشند. شاید دانشمندان راهی برای سالم‌تر و طولانی‌تر زندگی کردن مردم پیدا کرده باشند.

اما نگران طبیعت هم هستم. امیدوارم که تا آن زمان، مردم یاد گرفته باشند که چگونه از کره زمین بهتر مراقبت کنند. شاید انرژی‌های پاک، مانند انرژی خورشید و باد، جایگزین سوخت‌های قدیمی شده باشند تا آسمان آبی و هوای پاک داشته باشیم.

مدرسه‌ها هم ممکن است بسیار متفاوت شده باشند. شاید دانش‌آموزان با کمک رایانه و اینترنت در خانه درس بخوانند و معلم‌ها از راه دور تدریس کنند.

با این حال، فکر می‌کنم که برخی چیزها هرگز تغییر نمی‌کنند. مانند اهمیت خانواده، دوستی و محبت میان مردم. این احساسات زیبا، حتی با پیشرفت علم و فناوری، همچنان ارزشمندترین چیز در زندگی خواهند بود.

در پایان، آرزو دارم که در پنجاه سال آینده، دنیا جای صلح‌آمیزتر و شادتری برای همه مردم، در هر کجای این کره خاکی، شده باشد.

انشا پنجاه سال آینده

تصور کنید پنجاه سال دیگر را؛ شهری که در آن خانه‌ها همچون الماس در دل کوه‌ها می‌درخشند، خیابان‌ها با نورهای آرام روشن شده‌اند و ماشین‌ها بی‌صدا و پاک در آسمان حرکت می‌کنند. انسان‌ها با فناوری همگام شده‌اند، بیماری‌های سخت ریشه‌کن شده و آموزش برای همه در هر کجای جهان در دسترس است. در این دنیای نو، طبیعت و تکنولوژی دست در دست هم داده‌اند تا زندگی زیباتر و سالم‌تری برای همه به ارمغان آورند. این تصویر پنجاه سال آینده است؛ آینده‌ای که می‌توانیم با امید و تلاش آن را بسازیم.

موضوع انشا پنجاه سال آینده

دنیای اطراف ما پیوسته در حال تغییر و بهتر شدن است. وقتی ما امشب در خواب هستیم، پژوهشگران زیادی در نقاط دیگر جهان بیدار شده و روی موضوعات تازه‌ای مطالعه و آزمایش می‌کنند.

شبی را به یاد می‌آورم که فیلمی علمی-تخیلی درباره ربات‌ها تماشا می‌کردم. وقتی فیلم تمام شد، مدت‌ها درگیر تصاویر و صحنه‌هایی بودم که دیده بودم.
وقتی خوابیدم، انگار به جای دنیای رویا، وارد سرزمینی شگفت‌انگیز شدم؛ جایی که نه آن را می‌شناختم و نه مردمش را! شهری پر از عجایب که با هر نگاه، موجودات و چیزهای غریب‌تری در آن پیدا می‌کردم. چند دقیقه‌ای از شدت تعجب، بی‌حرکت ایستاده بودم که ناگهان فردی به طرفم آمد و گفت: «به این شهر خوش آمدی!» انگار می‌دانست من اهل آنجا نیستم.

بعد از اینکه خودش را معرفی کرد، تازه فهمیدم که یک ربات است! باور کنید؛ یک ربات شبیه انسان! آنقدر طبیعی بود که حتی پس از سال‌ها هم ممکن نبود متوجه شوم واقعاً ربات است. این شهر، تصویری از شهر خودم در پنجاه سال آینده بود. تغییرات خیره‌کننده‌ای همه جا دیده می‌شد. هر طرف را که نگاه می‌کردم، ربات‌هایی را می‌دیدم که مشغول کارهایی مثل آشپزی در رستوران، نظافت خیابان، نجاری و دیگر شغل‌ها بودند. شاید باور کردنش برایتان دشوار باشد، همان‌طور که در آن لحظه برای من هم غیرقابل تصور بود. ماشین‌هایی که در خیابان حرکت می‌کردند، راننده نداشتند. مردم مقصدشان را روی برنامه‌ای در ماشین مشخص می‌کردند و بدون معطلی، با خودروی بدون راننده به جای مورد نظر می‌رسیدند. فناوری بسیار فراتر از چیزی بود که در زندگی عادی دیده بودم. دیگر کسی برای تلفن همراهش شارژ نمی‌خرید و همه ارتباطات از طریق اینترنت بسیار سریع انجام می‌شد.

در آن دنیای آینده، خبری از ماشین پرنده نبود. البته هواپیماها به شکل‌های مدرن و جالبی درآمده بودند. آنها هم مانند ماشین‌ها، بدون خلبان انسانی و از راه دور کنترل می‌شدند.

نکته نگران‌کننده، تعداد بسیار زیاد ربات‌ها بود. آنها جای انسان‌ها را در همه کارها گرفته بودند و همه جا دیده می‌شدند.

همان‌طور که ناگهانی به آن جهان وارد شدم، ناگهان هم به خانه خودم برگشتم و تمام شب با این فکر سپری شد که در شهری که پر از ربات است، جایگاه واقعی انسان‌ها کجاست؟

انشا در مورد ربات پیشخدمت
انشا اختصاصی _ نویسنده: حدیثه قاسمی

اینجا می تونی سوالاتت رو بپرسی یا نظرت رو با ما در میون بگذاری:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *