تحقیق در مورد زندگی مستوره کردستانی ( اردلان ) + اشعار فارسی و کردی

زندگینامه مستوره کردستانی ( اردلان )

پربازدیدترین این هفته:

دیگران در حال خواندن این صفحات هستند:

اشتراک گذاری این مطلب:

فهرست مطالب:

مستوره کردستانی اردلان، بانوی فرهیخته و شاعری توانا از دیار کردستان در سده‌ی گذشته بود. او در خاندانی اهل دانش و ادب پرورش یافت و از همان کودکی با فرهنگ و شعر آشنا شد.

این بانوی بزرگ، نه تنها در سرودن شعر مهارت داشت، بلکه تاریخ‌نگاری چیره‌دست نیز بود و رویدادهای روزگار خود را به نگارش درمی‌آورد. او در زمانی می‌زیست که فرصت‌های آموزشی برای زنان بسیار محدود بود، اما با اراده‌ای استوار و عشقی ژرف به دانش، توانست به یکی از نامدارترین چهره‌های فرهنگی region خود تبدیل شود.

اشعار مستوره کردستانی، بازتاب‌دهنده‌ی عواطف عمیق انسانی، دلبستگی به سرزمین مادری و مسائل اجتماعی دوران اوست. شعرهایش با زبانی روان و دلنشین سروده شده‌اند و مخاطب را با خود همراه می‌کنند.

او نمادی درخشان از توانایی‌های زنان در عرصه‌ی علم و ادب است و یاد و نامش همچنان در میان مردم کردستان زنده و گرامی است.

زندگینامه مستوره کردستانی ( اردلان )

زندگینامه مستوره کردستانی ( اردلان )

ماه شرف خانم قادری که به نام‌های مستوره، مستوره اردلان و مستوره کردستانی شناخته می‌شود، شاعر، نویسنده و تاریخ‌نگار ایرانی است. او در سال ۱۱۸۴ خورشیدی (۱۲۲۶ قمری و ۱۸۰۵ میلادی) در شهر سنندج در غرب ایران به دنیا آمد. او از خاندان شاهزادگان اردلان بود که مرکز حکومتشان سنندج بود.

خودش به سرعت در میان نویسندگان و شاعران جایگاه ویژه‌ای پیدا کرد. مستوره با استعداد شگفت‌انگیزش در شعر، توانست با سرودن قصیده‌های زیبا و غزل‌های پرمعنا با شاعران بزرگ زمان خود رقابت کند و در زمینه تاریخ‌نویسی نیز هم‌پای تاریخ‌نویسان نامی بدرخشد. میرزا علی‌اکبر منشی تعداد شعرهای مجموعه غزلیات او را حدود بیست هزار بیت ثبت کرده است.

میرزا علی‌اکبر وقایع‌نگار در مورد او می‌نویسد: شایسته است نام مستوره به دلیل دانش فراوان، هنر خوشنویسی، شعر زیبا و مهارتش در تاریخ‌نویسی، در میان زنان برجسته و تاریخ‌نویسان نامدار ثبت شود. ماه شرف در هفده سالگی مجبور شد با خسرو خان، پسر امان‌الله خان بزرگ، ازدواج کند.

میرزا علی‌اکبر منشی در این باره توضیح می‌دهد: «مستوره خود را هم‌تراز مردان زمانه می‌دانست و از این ازدواج خودداری می‌کرد. اما خسروخان پدر و پدربزرگ او را به زندان انداخت و ابوالحسن بیگ را مجبور به پرداخت جریمه سنگین سی‌هزار تومانی کرد و شرط آزادی آنان را، ازدواج با مستوره قرار داد. مستوره ناچار شد برای نجات پدر و پدربزرگش، این ازدواج را بپذیرد.» این در حالی بود که خسروخان پیش از این با حسن‌جهان خانم، یکی از دختران فتحعلی شاه قاجار ازدواج کرده بود و از او سه پسر به نام‌های رضاقلی خان، امان‌الله خان و احمد خان، و سه دختر داشت.

حسن‌جهان خانم زنی بود با دانش، شاعر، سیاستمدار و قدرتمند که بر زندگی خسروخان تسلط داشت. مستوره بیشتر وقت خود را به خواندن کتاب، سرودن شعر و نوشتن تاریخ می‌گذراند. از آنجا که خسروخان نیز شاعر بود، او را در این کار تشویق می‌کرد و به تدریج مستوره به او علاقه‌مند شد.

مستوره با یغمای جندقی، از شاعران فارسی‌زبان، ارتباط ادبی داشت. او با سید عبدالرحیم مولوی، از استادان بزرگ شعر گورانی نیز آشنا بود. هرگاه سید عبدالرحیم برای دیدار با دوستانش به سنندج می‌آمد، با مستوره نیز ملاقات می‌کرد و او را تشویق می‌نمود تا به زبان کردی گورانی شعر بسراید.

دوره شادی و آرامش روحی او — که خودش آن را “روزگار اعتبارش” می‌نامید — زیاد طولانی نبود. خسرو خان اردلان در سال ۱۲۵۰ قمری به بیماری کبد دچار شد و دو ماه بعد، در سن بیست‌ونه سالگی درگذشت. مرگ همسر و همچنین از دست دادن برادر جوانش ابوالمحمد که در بیست‌ودو سالگی فوت کرده بود، علاوه بر گرفتن شادی و نشاط جوانی از مستوره، ضربه‌های روحی سنگینی به او وارد کرد. دو ماه پرستاری سخت از همسر بیمارش نیز بر رنج او افزوده بود. این رویدادهای غم‌انگیز، او را به گوشه‌نشینی، مطالعه کتاب‌های دینی و نوشتن کتابی به نام “عقاید” کشاند.

مستوره سال‌های زیادی را به تنهایی در میان خانواده جانشینان خسروخان سپری کرد. میرزا عبدالله رونق در شرح زندگی او می‌نویسد: «در سال ۱۲۶۳ قمری به دلیل ناامنی در منطقه، به همراه خانواده و خویشاوندانش — که یکی از آنها این حقیر بود — وطن را ترک کرد و در سرزمین بابان و خاک عثمانی ساکن شد. در آنجا بود که زمان مرگش فرا رسید و به سوی بهشت پر کشید و در جوار زهرا آرمید.» در یک کتاب تذکره شعرای کردی که در عراق چاپ شده، آمده است: «پیکر مستوره را از سلیمانیه به نجف منتقل کردند.» ممکن است در نوشته میرزا عبدالله رونق کلمه‌ای جا افتاده باشد و منظور او این بوده است: «در جوار زوج زهرا آرمید.»

مهدی بیانی با استناد به کتاب مجمع‌الفصحا، او را از خوشنویسان ماهر خط نستعلیق دانسته است.

تاریخ وفات

در سال ۱۲۶۴ هجری قمری، که برابر است با سال ۱۲۲۷ خورشیدی و سال ۱۸۴۸ میلادی، در چهل و چهار سالگی.

مجسمه مستوره اردلان

مدفن

قبرستان اصلی شهر سلیمانیه، در نقطه‌ای به نام (گردی سه‌یوان) قرار دارد که در منطقه کردستان عراق واقع شده است.

اشعار فارسی مستوره کردستانی

شعرهای مستوره به خاطر پختگی، استحکام و زیبایی‌شان در منطقه کردستان بابان بین مردم دست به دست می‌گشت. نالی، شاعر شناخته‌شده کرد که به زبان سورانی شعر می‌سرود، در شعرهایش سعی کرد با تعریف و تمجیدهای همراه با کنایه و طنز، از احترام مستوره بکاهد. اما برخلاف خواسته او، این کار باعث شد نام مستوره در زمینه شعر و ادبیات بیشتر شناخته شود و مشهور گردد.

شیر حق، شاه ولایت، علی عالی، کـِشْ
کمترین بنده بـُوَد ننگ، شهنشاهی را
خوش زمانی کـَاسـَدُالله برآرد به قصاص
از پس پرده اسرار، یـَدُاللهی را
**********
تا زمانی که عشق علی در دل و جان من است،
دو جهان در نظر من از یک مشت سفال هم بی‌ارزش‌تر است.
وقتی این حرف را از من شنید، با ناراحتی فریاد کشید
و آهی سوزان از سینه برآورد.
گفت: ای مستوره! اکنون شاد و خندان باش
چونکه از آن شیر خدا، شاه نجف یاری می‌جویی.
**********
تا زمانی که عشق تو در دل بی‌قرار من است،
هیچ صبر و آرامشی ندارم.
در چشم تو آن قدر ارزشمندم که
خاکی که بر آن راه می‌روی، برایم گرانبهاست.
خوشبخت است کسی که از راه راستی
همچون من به عشق تو گرفتار شده است.
ابروی تو یا مانند هلال ماه است، یا مانند کمان،
یا همچون شمشیر ذوالفقار در دست شاه علی است.
شاهی که همواره جبرئیل
پرده‌دار درگاه اوست.
علی، آن شیر نیرومند حق، که توصیف او
فراتر از هر حساب و شمارشی است.
ای مستوره! غم مخور، زیرا
سرور تو، شیر پروردگار است.
**********
دوستان! فصل بهار است، wine و گل بسیار دلپذیر است.
در باغ، نوای نی و نغمه بلبل خوشایندتر است.
به سخنان پندآمیز و بی‌فایده شیخ گوش نده،
از همه این حرف‌ها و افسون‌ها، یک ساغر wine گواراتر است.
دهان و لب یاقوت‌رنگ و چشمان و موی تو برای من
از شیرینی و شکر و گل نرگس و سنبل دلپذیرتر است.
ای مستوره! تا کی از ستم روزگار شکوه می‌کنی؟
در برابر آسمان ستمکار، شکیبایی کردن بهتر است.
**********
من در فراق یار و درگیر ستمم،
دلی پریشان و غم‌زده دارم.
ای سینه! نگو که تو خانه غم هستی،
ای چشم! نگو که تو چاه رنج و بلا هستی.
دل غمگین و رنج‌دیده در پایان
از دوری آن یار زیبارو خون گشت.
پس از مرگ، اگر بر سر خاکم قدم بگذاری،
با وفای تو دوباره زنده خواهم شد.
اگر از (مستوره) جویا می‌شوی:
ذابَ مِن هَجْرِکَ لحمی وَ دَمی

اشعار کوردی مستوره کردستانی

چشمان مست تو مرا اسیر خود کردند
با ناز و اطوار، نگاه مست تو مرا به دام انداخت
دلم زخمی شد از تیرهای تند و تیز زبان دشمنان تو
×
من برای رسیدن به آرزوهایت، از همه هستی خود گذشتم
دلم را، همچون پرنده‌ای، در قفس تنگ سینه‌ات زندانی کردم
×
به قربان! همه عاشقان به سوی تو می‌آیند و می‌روند
من نیز آمده‌ام، فرمان بده تا مرا قربانی تو کنند
×
سزاوار است که من از درد فراق تو، از پا درآیم
به شرط آنکه کفنم را به ریسمان موهای پریشانت ببندند
×
در روز مرگ، آزادم بگذار تا خود بر سر قبرم حاضر شوی
و در روز جمعه، مرا از میان شهیدان راه عشق، برخیزانی
×
اگر کسی را در روز قیامت به خاطر کشتن من عذاب ندهند
پس هیچکس مانند من، در این دنیای سوخته، از هجران تو نخواهد سوخت
×
همیشه سر به سجده گذاشته‌ام بر خاک آستانه درگاه تو
ای رقیب، اگر روزی دستت به دامان او رسید، مغرور مشو

اینجا می تونی سوالاتت رو بپرسی یا نظرت رو با ما در میون بگذاری:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *