هر فردی با استعداد و توانایی خاصی به دنیا آمده است. همانطور که هر وسیلهای برای کار مشخصی ساخته شده، انسانها نیز هر کدام برای انجام کار بخصوصی ساخته و پرداخته شدهاند.
هیچکس در این جهان بیاستعداد و بیفایده نیست. هر انسانی گوهری یگانه است که در جایگاه خود میدرخشد. اگر کسی در کاری ناموفق است، دلیل بر ناتوانی او نیست، بلکه فقط نشان میدهد که باید مسیر و زمینه استعداد واقعی خود را پیدا کند.
وقتی هر کس در جایگاه درست خود قرار گیرد، هم خودش به آرامش میرسد و هم مانند چرخدندههایی که به خوبی در کنار هم کار میکنند، جامعه به شکلی هماهنگ پیش میرود.

در این نوشته به سراغ مفهوم و داستان پشت ضربالمثل ایرانی «هر کسی را بهر کاری ساختند» میرویم که در کتاب فارسی پایهٔ پنجم آمده است. با ما در مدیرتولز همراه باشید.
معنی ضرب المثل هر کسی را بهر کاری ساختند
هیچ کس نمیتواند همه کارها را به خوبی انجام دهد. هر فردی استعداد و علاقه خاص خودش را دارد و به سمت همان کارها جذب میشود. اگر کسی در زمینهای که به آن علاقه دارد تلاش کند، قطعاً در آن موفق خواهد شد.
هر انسانی تواناییهای ویژهای دارد. اول باید این استعدادها را در خودش کشف کند و بعد برای پرورش آنها اقدام نماید. وقتی افراد استعدادهای خود را شکوفا کنند، هم خودشان پیشرفت میکنند و هم جامعه به رشد و ترقی میرسد.
اگر کسی در رشته خاصی تحصیل کرده یا مهارتی آموخته، بهتر است در همان زمینه فعالیت کند. این کار باعث میشود هم تخصص به کار گرفته شود، هم زحمات قبلی فرد به هدر نرود و هم نتیجه کار با کیفیت و قابل اطمینان باشد.
بهتر است از انجام کارهایی که در آنها مهارت نداریم، پرهیز کنیم.
هر فردی برای شغل خاصی مناسب است؛ شغلی که با ویژگیهای درونی و تواناییهایش هماهنگ باشد. اگر کسی در کاری نامناسب فعالیت کند، با مشکلات و عواقب ناخوشایندی روبرو خواهد شد.
انسان باید از انجام کارهایی که بلد نیست و ممکن است برای خودش یا دیگران مشکل ایجاد کند، دوری کند.
شعر ضرب المثل هر کسی را بهر کاری ساختند
درویشی تنها در کوهستان زندگی میکرد و در تنهایی خویش، تنها خواب و خیالش همنشین او بودند. هنگامی که حالت روحانی و نزدیکی به خدا به او دست میداد، از نفس و حضور مردان و زنان معمولی بیزار و ناراحت میشد. همانطور که رسیدن به پیشگاه حق برای ما آسان شد، سفر برای دیگران نیز آسان گشت. همانطور که یک عاشق، شیفتهی معشوقی بزرگوار میشود، آن بزرگوار (خواجه) نیز عاشق یک آهنگر بود. خداوند هر کسی را برای کاری خاص آفریده و میل و اشتیاق آن کار را در دلش قرار داده است. دست و پا بدون میل و رغبت چگونه حرکت کند؟ خار و خاشاک بدون آب و باد چگونه از جایی بروند؟ اگر میل و اشتیاق تو را به سوی آسمان ببینی، مانند مرغ فرخندهی هما، پرهای بخت و سعادتت را بگشا. اما اگر میل خود را به سوی زمین (امور پست) ببینی، نوحه و زاری کن و از ناله و حسرت باز ننشین. خردمندان، نوحه و پشیمانی را از پیش (قبل از انجام کار) انجام میدهند، اما نادانان در پایان (پس از زیان) بر سر خود میزنند. از همان آغاز کار، پایان آن را در نظر بگیر تا در روز جزا (قیامت) پشیمان نشوی.
**پیشنهادی:**
ضربالمثل: عاقلان گران جانی کنند **//** نادانان پس پشیمانی کنند.
داستان کوتاه ضرب المثل هر کسی را بهر کاری ساختند – شماره 1
یک الاغ در چمنزار مشغول خوردن علف بود که ناگهان متوجه شد گرگی به سویش میآید. الاغ فهمید که راه فراری ندارد، بنابراین تصمیم گرفت خودش را به لنگیدن بزند. وقتی گرگ به او نزدیک شد، پرسید: “چرا میلنگی؟”
الاغ در پاسخ گفت: “موقع پریدن از روی یک حصار، خاری به پایم فرو رفته.” بعد با حیله گفت: “اگر قصد خوردن من را داری، بهتر است اول این خار را از پام دربیاوری، چون ممکن است موقع خوردن، به گلویت فرو برود و اذیتت کند.”
گرگ که فریب خورده بود، موافقت کرد. وقتی سرش را پایین آورده بود تا خار را بررسی کند، الاغ با تمام نیرو لگدی محکم به دهان او زد، طوری که دندانهای گرگ پراکنده شد.
گرگ، در حالی که از درد به خود میپیچید، با حسرت گفت: “حقم بود! پدرم همیشه میگفت کارت قصابی است، نه پزشکی. چرا سراغ کاری رفتم که بلد نبودم؟”
نکته: وقتی کسی در کاری که مهارت ندارد دخالت کند، باید منتظر عواقب ناخوشایند آن هم باشد.
داستان شماره 2
کشاورزی بود که میتوانست حرف حیوانات را بفهمد. هر شب در حیاط مزرعه میایستاد و به گفتگوی آنها گوش میداد. یک شب، گاو نر نزد اسب از زحمتهایش شکایت کرد و گفت:
“من از صبح تا غروب مشغول شخم زدن زمین هستم. هیچوقت مهم نیست چقدر هوا گرم است، یا پاهایم چقدر خسته شده، یا گردنم درد میکند. باز هم باید کار کنم. اما تو که بیشتر اوقات استراحت میکنی و فقط وقتی ارباب میخواهد به شهر برود، او را جابهجا میکنی. حتی وقتی ارباب کاری ندارد، تو تمام روز را استراحت میکنی و میخوابی.”
اسب با وجود شیطنتهایش، دل مهربانی داشت و با دلسوزی به گاو گفت:
“دوست عزیز، تو واقعاً سخت کار میکنی. اگر بخواهی، راهی به تو یاد میدهم که بتوانی یک روز کامل استراحت کنی. فردا صبح، به محض اینکه ارباب خیش را به گردنت انداخت، خودت را به مریضی بزن. آنوقت او فکر میکند بیمار شدهای و تو را به کار نمیگیرد.”
گاو این پیشنهاد را پذیرفت. فردای آن روز، وقتی کشاورز دید گاو نر به نظر مریض میرسد و نمیتواند زمین را شخم بزند، خیش را به اسب بست و او مجبور شد تمام روز را به جای گاو کار کند. عصر که اسب آزاد شد، با پاهای خسته، گردنی زخمی و دل شکسته به طویله برگشت. کشاورز دوباره برای شنیدن حرف حیوانات به حیاط آمد.
گاو صحبت را شروع کرد: “چه دوست خوبی هستی! به خاطر توصیه هوشمندانهات، توانستم امروز را در آرامش بگذرانم.”
اسب با خشم پاسخ داد: “و من مثل یک احمق، با کمک به تو، کارت را انجام دادم! از این به بعد، خودت باید شخم بزنی، چون شنیدم کشاورز به همسرش گفت اگر گاو دوباره مریض شود، او را برای کشتار میفرستد!”
نتیجه: وقتی میخواهید به کسی کمک کنید، مراقب باشید که بار مسئولیت او را کاملاً به دوش نکشید، چون ممکن است این بار برای شما سنگین باشد.
پیشنهادی: کار هر بز نیست خرمن کوفتن.