توصیف و انشا مورچه‌ای که باری را می‌کشد

توصیف و انشا مورچه ای که باری را می کشد

پربازدیدترین این هفته:

دیگران در حال خواندن این صفحات هستند:

اشتراک گذاری این مطلب:

فهرست مطالب:

یک روز آفتابی، مشغول تماشای زمین بودم که چشمم به یک مورچه کوچک افتاد. او دانه ای بزرگتر از خودش را به تنهایی حمل می‌کرد.

مورچه با وجود کوچکی جثه‌اش، تسلیم سنگینی بار نشده بود. با پشتکار عجیبی دانه را روی زمین می‌کشید. گاهی دانه از چنگش لیز می‌خورد و مورچه به عقب می‌افتاد، اما بلافاصله دوباره بلند می‌شد و تلاشش را از سر می‌گرفت. مسیر برایش دشوار بود، از روی سنگ‌های ریز و برگ‌های خشک عبور می‌کرد، اما هیچ چیز او را از هدفش منصرف نمی‌کرد.

این صحنه مرا به فکر فرو برد. اگر این مورچه کوچک با این همه مشکلات دست از تلاش برمی‌داشت، هرگز به لانه و خانواده‌اش نمی‌رسید. پشتکار او درس بزرگی به من داد: در زندگی، مهم نیست مشکلات چقدر بزرگ باشند، اگر مانند این مورچه کوچک坚持不懈 (پشتکار) داشته باشیم، حتماً به خواسته‌هایمان می‌رسیم.

توصیف و انشا مورچه ای که باری را می کشد

مورچهٔ کوچکی را تصور کن که دانه‌ای بزرگتر از خودش را با تلاش فراوان به سمت لانه می‌کشد. او با پشتکار و صبر، قدم به قدم پیش می‌رود. گاهی دانه از چنگش لیز می‌خورد و به زمین می‌افتد، اما مورچه دوباره آن را برمی‌دارد و راهش را ادامه می‌دهد.

این صحنه، نمادی از اراده و همت است. مورچه به ما می‌آموزد که حتی در برابر مشکلات بزرگ هم نباید ناامید شد. با تلاش و استقامت می‌توان به هدف رسید.

او تنها نیست؛ وقتی به لانه نزدیک می‌شود، دیگر مورچه‌ها به کمکش می‌آیند و با همکاری یکدیگر، دانه را به جای امن می‌رسانند. این همکاری زیبا نشان می‌دهد که وقتی دست‌های یاری‌گر به هم می‌رسند، کارهای سخت، آسان می‌شوند.

انشا مورچه‌ای که باری را می‌کشد

در گذشته باور داشتم که هیچ جاندار کوچک‌تری از مورچه در جهان یافت نمی‌شود. اما بعدها موجودات ریزتر از مورچه را هم مشاهده کردم. با این حال، هنوز هیچ کدام به اندازه مورچه برای من شگفت‌انگیز نیستند. وقتی کوچک بودم، یکی از سرگرمی‌هایم تماشا و بازی با مورچه‌ها بود. همیشه می‌دیدم که چیزی را به دهان گرفته و با خود حمل می‌کنند. با چشم آن‌ها را دنبال می‌کردم. مورچه‌ها آهسته حرکت می‌کردند و گاهی هم کمی توقف می‌کردند و به نظر می‌رسید خسته شده‌اند. برایم جالب بود وقتی می‌دیدم موجودی به آن ریزی، غذایی بزرگ‌تر از جثه خود و حتی سنگین‌تر از وزنش را جابه‌جا می‌کند.

بارها پیش آمده بود که منتظر می‌ماندم تا شاید از سنگینی غذایی که حمل می‌کردند خسته شوند و آن را رها کنند؛ اما آن‌ها با پشتکار عجیبی زیر بار سنگین مقاومت می‌کردند. گاهی هم شیطنت می‌کردم و غذا را از دهانشان می‌قاپیدم. اما مورچه‌ها هرگز ناامید نمی‌شدند. دوباره در اطراف می‌گشتند تا غذایی دیگر پیدا کنند و پس از یافتن، دوباره به مسیر قبلی بازمی‌گشتند.

مدتی برایم سؤال بود که چرا وقتی دو مورچه به هم می‌رسند، لحظه‌ای توقف می‌کنند؟ کسی پاسخ روشنی به من نمی‌داد. بیشتر بزرگ‌ترها می‌گفتند که آن‌ها به هم سلام می‌کنند. این رفتار مورچه‌ها برای ما جنبه آموزشی داشت. بزرگ‌ترها وقتی می‌خواستند به ما ادب و احترام یاد بدهند، می‌گفتند: «از مورچه یاد بگیرید چگونه به هم احترام بگذارید.» بعدها فهمیدم که وقتی مورچه‌ها به هم می‌رسند، در واقع با رد و بدل کردن سیگنال‌هایی مسیر لانه را به یکدیگر نشان می‌دهند تا گم نشوند.

دیدن مورچه‌هایی که گاهی پشت به پشت هم حرکت می‌کنند، صحنه‌ای دیدنی است. به ندرت دیده‌ام مورچه‌ای تنها باشد. هر جا یک مورچه باشد، مطمئناً مورچه‌های دیگری هم هستند. همه آن‌ها هم مشغول جمع‌آوری غذا هستند تا در روزهای سرد زمستان آسوده‌خاطر باشند. بیایید هر وقت صف طولانی مورچه‌ها را دیدیم، به یاد بیاوریم که آن‌ها از سخت‌کوش‌ترین و مقاوم‌ترین موجودات روی زمین هستند.

 

_ دوستان عزیز در صورتی که انشایی با این موضوع نوشته اید می توانید از قسمت نظرات برای ما ارسال کنید.
اختصاصی مدیر تولز _ نویسنده: اصغر فکور

اینجا می تونی سوالاتت رو بپرسی یا نظرت رو با ما در میون بگذاری:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *