با ناصر خسرو و اشعار آن آشنا شوید!

ابومعین ناصر بن خسرو بلخی، که بیشتر با نام ناصرخسرو شناخته میشود، در سال ۳۹۴ هجری قمری در روستای قبادیان در نزدیکی بلخ به دنیا آمد. او یکی از شاعران نامدار ایرانی، فیلسوف و جهانگردی بود که به باورهای مذهب اسماعیلی گرایش داشت.
خانوادهی ناصرخسرو در دستگاه حکومتی کار میکردند، به همین دلیل او نیز از جوانی به کار دبیری در دربار غزنویان — مانند سلطان محمود و پسرش مسعود — مشغول شد. در این دوران، او به دانش روز مسلط شد و حتی کتابهایی مانند تورات و انجیل را نزد دانشمندان یهودی و مسیحی فراگرفت. همچنین با فلسفهی یونان و اندیشههای فیلسوفان اسلامی آشنا شد.
از جوانی، ذهن پرسشگر او همواره درگیر مسائل دینی و اعتقادی بود. در چهل سالگی، خوابی دید که زندگیاش را دگرگون کرد. پس از آن، شغل دیوانی را رها کرد و به سفری طولانی پرداخت که هفت سال به درازا کشید.
او در این سفر به سرزمینهای گوناگون جهان اسلام سفر کرد و با عقاید مختلف آشنا شد. در قاهره، با آموزههای باطنیان (اسماعیلیه) روبرو شد و پاسخ پرسشهای خود را در این مکتب یافت. پس از سه سال تحصیل در قاهره، در سال ۴۴۱ هجری به خراسان بازگشت و مشغول تبلیغ مذهب اسماعیلی شد.
ناصرخسرو داستان سفر هفتسالهی خود را در کتابی به نام “سفرنامه” نوشت. پس از بازگشت به بلخ، با مخالفت عالمان اهل سنت روبرو شد و به کفر و الحاد متهم گردید. به ناچار به مازندران گریخت و در آنجا پیروان زیادی پیدا کرد، اما پس از مدتی به دلایلی نامعلوم، پیش از سال ۴۵۳ هجری، به روستای یمگان پناه برد.
او در یمگان کتاب “زادالمسافرین” را نوشت که از کتابهای مهم اعتقادی اسماعیلیان به زبان فارسی است. در این کتاب به موضوعاتی مانند جسم و حرکت، نفس کلی، رد نظرات محمد زکریای رازی، آفرینش جهان، اثبات خداوند، توحید، نبوت و تناسخ پرداخته است.
ناصرخسرو پانزده سال در یمگان زندگی کرد و در سال ۴۶۲ هجری، کتاب “جامع الحکمتین” را در پاسخ به پرسشهای یکی از دانشمندان زمان نوشت. از دیگر آثار او میتوان به “خوان الاخوان” (خلاصهای از زادالمسافرین)، “وجه دین” (در تفسیر شریعت و فقه)، “گشایش و رهایش” (در باورهای اعتقادی)، “روشنایینامه”، “دیوان اشعار” و “سعادتنامه” اشاره کرد.
این کتابها آثار چاپشده و به جا مانده از ناصرخسرو هستند و برخی از نوشتههای او در طول تاریخ از بین رفتهاند. درباره زندگی و اندیشههای ناصرخسرو کتابها و مقالههای زیادی نوشته شده است. از جمله، محقق روسی به نام “ایوانف” مقالهای با عنوان “ناصرخسرو و اسماعیلیان” دارد که به بررسی زندگی و آثار او پرداخته است.
مرگ و محل دفن ناصر خسرو
ناصر خسرو در سال ۴۸۱ قمری (مصادف با ۱۰۸۸ میلادی و ۴۶۷ خورشیدی) از دنیا رفت. آرامگاه او امروزه در منطقه یمگان قرار دارد و مردم از آن دیدن میکنند. او هیچ همسر و فرزندی از خود به جا نگذاشت، چون در تمام طول زندگی خود ازدواج نکرد.
آثار ناصر خسرو
آثار ناصر خسرو شامل این موارد است:
• دیوان اشعار فارسی
• دیوان اشعار عربی (که اکنون در دسترس نیست). او خود درباره دو دیوان فارسی و عربی گفته:
بخوان هر دو دیوان من تا ببینی / یکی گشته باعنصری، بحتری
یا:
این فخر بس مرا که به هر دو زبان / حکمت همی مرتب و دیوان کنم
• روشنایینامه
• سعادتنامه
• دلیلالمتحرین
• جامعالحکمتین: نوشتهای به فارسی ساده درباره باورهای اسماعیلیان.
• خوانالاخوان: کتابی به نثر درباره اخلاق، حکمت و پندهای اخلاقی.
• زادالمسافرین: کتابی به زبان روان در مورد حکمت و خداشناسی.
• گشایش و رهایش: نوشتهای به فارسی شامل سی پرسش و پاسخ.
• وجه دین: کتابی درباره مسائل اعتقادی، باطن عبادات و احکام دینی.
• بستانالعقول و دلیل المتحرین (که اثری از آنها باقی نمانده است).
• سفرنامه: این کتاب بخشی از مشاهدات او در سفر هفتسالهاش را در بر دارد و از منابع مهم جغرافیای تاریخی محسوب میشود.
• سعادتنامه: شعری است با سیصد بیت.
• روشنایینامه: این اثر نیز به شعر فارسی سروده شده است.
علاوه بر اینها، کتابها و رسالههای دیگری نیز به ناصر خسرو نسبت داده شده که برخی در انتساب آنها تردید دارند. نام این آثار عبارت است از:
اکسیر اعظم، قانون اعظم، المستوفی، دستور اعظم، تفسیر قرآن، رسالهای در علم یونان، کتابی درباره سحر، کنزالحقایق، سرگذشت یا سفرنامه شرق و سرالاسرار.
مهمترین و شناختهشدهترین اثر ناصر خسرو، سفرنامه اوست که خلاصهای از مشاهداتش در سفر هفتساله را بیان میکند و به زبانهای مختلفی ترجمه شده است. او نوشتههای زیادی داشته که متأسفانه برخی از آنها از بین رفته و به دست ما نرسیدهاند.
همانطور که خودش درباره آثارش گفته:
منگر بدین ضعیف تنم زانکه در سخن زین چرخ پر ستاره فزون است اثر مرا
برخی از این کتابها عبارتاند از:
۱. دیوان اشعار فارسی
۲. دیوان اشعار عربی (که اکنون موجود نیست). او درباره این دو دیوان سروده:
بخوان هر دو دیوان من تا ببینی یکی گشته با عنصری بحتری را
یا:
این فخر بس مرا که با هر دو زبان حکمت همی مرتب و دیوان کنم
۳. جامع الحکمتین: نوشتهای به فارسی درباره باورهای اسماعیلی.
۴. خوان الاخوان: کتابی به فارسی درباره اخلاق و حکمت.
۵. زادالمسافرین: کتابی در زمینه حکمت و خداشناسی به زبان فارسی.
۶. گشایش و رهایش: نوشتهای به فارسی شامل سی پرسش و پاسخ.
۷. وجه دین: کتابی به فارسی در مورد مسائل اعتقادی و احکام دینی.
۸. دلیل المتحرین: که مفقود شده است (ابوالمعالی در کتاب بیان الادیان از آن نام برده).
۹. بستان العقول: این اثر نیز از بین رفته است.
سعادتنامه: شعری با سیصد بیت.
روشنایینامه: این اثر نیز به شعر است.
همچنین آثار دیگری نیز به ناصر خسرو منسوب هستند، از جمله:
اکسیر اعظم، قانون اعظم، دستور اعظم، کنزالحقایق، رسالة الندامه الی زادالقیامه و سرالاسرار.
نمونه ای از اشعار ناصر خسرو
از گردش آسمان و ستارگان شکایت نکن و فکرهای پوچ و لجبازی را از سرت بیرون کن. کارهای این جهان بالا را بیعیب و نقص بدان، چون سرزنش کردن آن سزاوار انسان دانا نیست.
اگر خودت بدی برای خودت درست کنی، چطور میتوانی از آسمان توقع خوبی و نیکبختی داشته باشی؟
چگونه میخواهی در ظاهر مانند پری شوی؟ در کردار و رفتارت مانند پریان باش.
درخت نارنج با برگهای رنگارنگ و زیبایش، حکایت تاج پادشاهی را برایمان میگوید.
درخت سپیدار چیزی برای دادن ندارد، زیرا برگهای کمی دارد.
اگر درخت وجود تو میوه دانش به بار آورد، میتوانی حتی آسمان را به زیر پایت بکشی.
ای برادر، گزافه گویی نکن و خودت را فقط یک دبیر یا شاعر ندان.
خط و نوشته تو مانند زنجیر، فکر و مرکب تو را مانند اسب لشکر، در بند میکند.
اگر شاعری پیشه کنی، گویی نوازندگی را هم انتخاب کردهای.
آنجا که تو برمیخیزی و نوازنده مینشیند، سزاست که زبان گستاخ را ببری.
با علم و گوهر وجودت، کسی را ستایش کن که ارزشش را دارد، نه کسی که نماد نادانی و بدی است.
همچنانکه عمار و بوذر با زهدشان پسندیده بودند، عنصری هم مدح سلطان محمود را میکند.
من کسی هستم که این گوهر گرانبهای سخن را زیر پای خوکان نمیریزم.
◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦
آنچه بر ما میگذرد، از خود ماست.
روزی از روی یک سنگ، عقابی به پرواز درآمد و در جستجوی شکار، پر و بالش را آراست.
به پرواز راست و مستقیم خود نگاه کرد و گفت: امروز تمام زمین زیر پرهای من است.
وقتی به اوج آسمان میپرم، با نگاه تیزم حتی ذرهای در ته دریا را میبینم.
اگر روی خاشاک پشهای تکان بخورد، حرکت آن پشه به وضوح در چشمان من است.
خیلی خودستایی کرد و از تقدیر نترسید. ببین که از این آسمان پر از جفا چه بلایی بر سرش آمد.
ناگهان از کمین، تیردازی زبده، تیری از قضا و قدر به سوی او پرتاب کرد.
آن تیر جانکاه به بال عقاب نشست و او را از ابر به سوی زمین فرو انداخت.
بر زمین افتاد و مانند ماهی خود را به این سو و آن سو میکوبید. سپس بالهایش را باز کرد و نگاه کرد.
گفت: عجیب است! این که از چوب و آهن است، این تیزی و تندی و پریدنش از کجا آمده؟
وقتی خوب نگاه کرد و پرهای خود را روی بدنش دید، گفت: از که ناله کنیم که این از خود ماست که بر ما میآید.
◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦
ای که بسیار علم خواندهای و تمام جهان را گشتهای، تو بر زمینی و این آسمان گردان بر تو سایه افکنده.
تا کی میخواهی تنها از نعمتهای دنیا بهره ببری؟ کمی هم از نعمت دانش برای جان خود استفاده کن.
آیا خفته چه میداند از آسمان و ستارگان؟ که خداوند چه بر این گوی غبارآلود رانده است؟
او فقط این خاک تاریک را میبیند و آن دایره سبز را، گاهی روشن و گاهی تاریک، گاهی خشک و گاهی تر.
نعمت را فقط چیزی میداند که از خاک میروید و با خاک میسازد و برای خاک مناسب است.
با گرسنگی و تشنگی رنج میبرد، سیری را خوبی و گرسنگی را بدی میداند.
از خواب شیرین بیدار شو، ای که چهل سال در خوابی. بنگر که از یاران تو کسی اینجا نمانده است.
بدان که خداوند جز حق دستور نداده است. حق بگو، حق اندیش باش، کار را با حق شروع کن و حق را بیاور.
قفل از دل بردار و قرآن را راهنمای خود قرار بده تا راه را بشناسی و درها به رویت گشوده شود.
هرگاه خداوند بخواهد در رحمت را بگشاید، سختی آسان میشود و کارهای مشکل، ممکن.
◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦
دانشمندان را این چرخ پیر و روزگاران مختلف چه میگویند؟
از حرکت خود، با زبان مهر و آبان، از حکمت سخن میگویند.
زمستان با سرمایش همین آهنگ دی و بهمن را میخواند،
و بیشک تابستان با گرمایش ماههای خزان را صدا میزند.
به گفته آسمان گردان، با زبان باد نوروزی،
همه باغها و بیابانها لباس ابریشمی سبز رنگ میپوشند.
به فرمان کیست که این همه ابریشم و دیبای قیمتی را
از درختان بیپول و دشتهای بیچاره، از نهانخانهها بیرون میآورد؟
باغ ویران جز زبان باد بهاری را نمیشناسد،
و به فرمان اوست که اینگونه ویرانهها را آباد میکند.
برای درختان، بهار و تابستان زمان کار و زحمت است،
اما برای آنها تنها آرامش زمستان را دستور میدهند.
◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦
ای که به کارهای بیفایده مشغول شدهای،
تا کی در این دنیا به بیهودهگردی میپردازی؟
چون با خرد، روی نادانی را نمیشویی،
پس چگونه تیرگی اهریمن را از سرت دور میکنی؟
تن تو تنها زره روشن خرد توست،
تو فقط این بدن نیستی، بلکه زرهای بیش نیستی.
چگونه در جستجوی عبادت و نیکی و پرهیزگاری هستی،
در حالی که برای آن تلاش و کوشش نمیکنی؟
مریم عمران از پرهیزگاران نشد، مگر با تلاش و کوشش در راه پرهیز.
بخت و اقبال، مانند خوراکی یا پوشاکی نیست که بتوانی بخوری یا بپوشی.
تلاش کن، حتی اگر پیمان تو را بشکنند،
تا مبادا تو پیمان کسی را بشکنی.
تو بدون خرد و علم و پرهیز،
مانند چراغی بینور درون شیشهای.
رو به دانش بیاور و خود را به رنج مینداز،
دلت را با غم این بدن فرسوده نکن.
تا وقتی جان تو با دانش کامل نشده است،
سزاوار نیست که فخر بفروشی یا ادعا کنی.
آدم خردمند به حکمت شناخته میشود،
تو چه اندازه خردمندی که تنها به یک پیراهن قناعت کردهای؟