تحقیق در مورد زندگی محمود شبستری

پربازدیدترین این هفته:

دیگران در حال خواندن این صفحات هستند:

اشتراک گذاری این مطلب:

فهرست مطالب:

زندگینامه محمود شبستری، عارف و شاعر ایرانی

تحقیق در مورد زندگی محمود شبستری

محمود شبستری، که با نام شیخ محمود شبستری شناخته می‌شود، از عارفان و شاعران نامدار ایران در سده هشتم هجری است. شهرت اصلی او به خاطر کتاب معروفش، “گلشن راز”، می‌باشد.

اطلاعات دقیقی از زندگی او در دست نیست. او در شهر شبستر به دنیا آمد. لقب او سعدالدین بود. برخی با محاسبه اشتباه از روی منابع قدیمی، سال تولد او را ۶۸۷ هجری قمری نوشته‌اند. بر اساس این محاسبات، اگر سن او در زمان وفات ۳۳ سال بوده و سال درگذشتش ۷۲۰ هجری قمری ثبت شده، پس تولد او در ۶۸۷ هجری قمری بوده است.

گفته می‌شود او به کشورها و مناطق زیادی از جمله مصر، شام، حجاز، بغداد، یمن، اندلس و قفقاز سفر کرده است. همچنین در کتاب “ریاض‌السیاحة” آمده که او به کرمان رفت، در آنجا ازدواج کرد و صاحب فرزند شد. نوادگان او اهل علم بودند و به “خواجگان” معروف شدند.

اکثر تاریخ‌نویسان، زمان درگذشت او را بین سال‌های ۷۱۸ تا ۷۲۰ هجری قمری می‌دانند. سال ۷۲۰ که بر روی سنگ قبرش نیز حک شده، مشهورتر است. اما شواهد دیگری وجود دارد که نشان می‌دهد او حداقل تا سال ۷۲۵ هجری قمری زنده بوده است، زیرا در کتاب “سفینه تبریز” که مربوط به آن سال است، از او با عبارتی یاد شده که برای افراد زنده به کار می‌رود. حتی برخی منابع اشاره کرده‌اند که او تا حدود سال ۷۳۷ هجری قمری نیز حیات داشته است.

در کتاب “سعادت نامه” که به شبستری نسبت داده می‌شود، از شخصی به نام امین‌الدین به عنوان استاد او یاد شده است. صوفی شناخته‌شده‌ای در آن دوره با این نام، “امین‌الدین حاج بُلَه” بوده است. برخی پژوهشگران نیز احتمال داده‌اند که این استاد، “حاجی امین‌الدین عبدالسلام بن سهلان خُنجی” باشد.

شیخ محمود شبستری در سال ۶۸۷ هجری، در دوران پادشاهی کیخاتوخان، در شبستر متولد شد و در دوره سلطان محمد خدابنده و ابوسعید بهادرخان، در تبریز به مقامی والا among علما و دانشمندان رسید. او پس از فراگیری دانش در تبریز، به سفرهای گسترده‌ای پرداخت و در مصر، شام و حجاز، از علمای آن دیار، دانش توحید را آموخت. شیخ محمود خود در این باره می‌گوید:
مدتی من زعمر خویش مدید صرف کردم به دانش توحید
در سفرها به مصر و شام و حجاز کردم ای دوست روز و شب تک و تاز
سال و مه هم چو دهر میگشتم ده ده و شهر شهر می گشتم
گاهی از مه چراغ می کردم گاه دور چراغ می خوردم
علما و مشایخ این من بس که دیدم به هر نواحی من
جمع کردم بسی کلام غریب کردم آنگه مصنفات عجیب

شبستری پسری به نام عبدالله داشت که فردی فرهیخته و skilled در علوم مختلف، به ویژه ریاضیات بود. او در سال ۹۲۶ هجری از سمرقند به دربار عثمانی رفت و سلطان سلیم از او استقبال باشکوهی به عمل آورد. شیخ عبدالله مثنوی‌ای به نام “شمع و پروانه” برای سلطان سلیم سرود و همچنین رساله‌ای به زبان فارسی در زمینه قواعد معما به نام همان سلطان نوشت.

استادان

به باور برخی، بهاءالدین یعقوب تبریزی از جمله استادان شبستری محسوب می‌شده است. همچنین از شخصی به نام امین‌الدین نام برده شده که هم شاگرد شبستری بوده و هم شرحی بر کتاب گلشن‌راز نوشته است. زرین‌کوب این احتمال را مطرح کرده که شاید نام این شاگرد با نام استادش اشتباه گرفته شده باشد.

مذهب

در کتاب سعادت‌نامه که به شبستری نسبت داده می‌شود، به اهل سنت بودن او و پیروی‌اش در مسائل فقهی از اشعری اشاره شده است. اما به نظر می‌رسد هیچ منبع دیگری درباره مذهب شبستری سخنی نگفته است. با این حال، حاجی خلیفه با استناد به کتاب مرآت‌المحققین، که آن هم منسوب به شبستری است، نوشته که او شیعه بوده است. هانری کوربن نیز دلیل شکل‌گیری این دیدگاه را وجود تفسیرهای فراوان شیعیان، به ویژه اسماعیلیان، بر کتاب گلشن‌راز او می‌داند.

آثار شیخ محمود شبستری

شبستری در نوشته‌های خود اشاره کرده که پیش از خلق کتاب گلشن راز، آثاری دیگر نیز نوشته است. اما اطلاعات دقیق و کاملی از آن آثار در دسترس نیست.

به طور کلی، می‌توان نوشته‌های منسوب به او را در سه گروه دسته‌بندی کرد:
♦ کتاب **گلشن‌راز** که بدون تردید از آثار خود اوست.
♦ آثاری که احتمال می‌رود از او باشند، اما در این باره قطعیت وجود ندارد؛ مانند کتاب‌های **سعادت‌نامه**، **حق‌الیقین** و **مرآت‌المحققین**.
♦ آثاری که قطعاً و مطمئناً از او نیستند و عبارتند از: مراتب‌العارفین، ترجمهٔ منهاج العابدین غزالی، رسالهٔ شاهد، کنزالحقایق، انسان کامل، تفسیر سورهٔ فاتحة، رسالهٔ معراجیه، غایةالامکان فی معرفة الزمان و المکان، جام‌جهان‌نما، رسالهٔ احدیت، و نیز شرح و تفسیر اسماءالله.

سعادت نامه

ابن کربلایی، هدایت و بغدادی، کتابی به نام سعادت‌نامه را در فهرست آثار شبستری ثبت کرده‌اند. این کتاب که به شعر سروده شده، در حوزه اندیشه دینی و عرفان قرار می‌گیرد و شامل چهار بخش اصلی است. این بخش‌ها به شناخت ذات خداوند، ویژگی‌ها، نام‌ها و کارهای او می‌پردازند.

نکته جالب اینجاست که سبک و محتوای سعادت‌نامه تفاوت زیادی با کتاب گلشن‌رازِ شبستری دارد. سعادت‌نامه نگاهی کاملاً مطابق با قوانین شرع به یکتاپرستی دارد و نویسنده در آن، با دیدگاهی سخت‌گیرانه، به نقد گروه‌ها و روش‌های انحرافی پرداخته است. در مقابل، گلشن‌راز بر اساس احساس و تجربه‌های درونی سروده شده است.

حتی اگر authorship سعادت‌نامه را به طور قطع از آن شبستری بدانیم، به نظر می‌رسد بیت‌های ۳۳۴ تا ۳۵۱ بعداً به کتاب اضافه شده‌اند. این ۱۸ بیت که حال‌وهوای شاعر را توصیف می‌کنند، با محتوای دیگر بخش‌های کتاب همخوانی ندارند. همچنین، اگر شاعر قصد داشت شرح حال خود را بنویسد، چرا آن را در بخش دوم کتاب که درباره توحید است قرار داده، نه در مقدمه؟ از آنجا که شاعر در این ابیات به شاگردی خود در مکتب ابن‌عربی اشاره کرده، اگر ثابت شود که سعادت‌نامه واقعاً از شبستری است، مشخص می‌شود که او از آموزه‌های ابن‌عربی تأثیر پذیرفته و با همان نگاه، گلشن‌راز را سروده است.

حق الیقین

رضاقلی خان هدایت و اسماعیل پاشا بغدادی نیز کتاب “حق‌الیقین” را از آثار شبستری می‌دانند. این کتاب هشت بخش دارد و موضوع آن عرفان نظری است. قدیمی‌ترین نسخه‌های این کتاب به سده یازدهم هجری بازمی‌گردد. در آغاز و پایان نسخه‌های اصلی، نام نویسنده ذکر نشده است و تنها کاتب در مقدمه کتاب، آن را از نوشته‌های شبستری معرفی کرده است. با این حال، پژوهشگرانی مانند زرین‌کوب و لویزن باور دارند که این کتاب هم در سبک نوشتار و هم در محتوا به کتاب گلشن‌راز شباهت دارد و نویسنده آن قطعاً شبستری است.

مرآت المحققین

حاجی خلیفه و دکتر نفیسی، کتاب مرآت المحققین را از آثار شیخ محمود شبستری دانسته‌اند. این کتاب شامل هفت بخش است و موضوع آن شناخت نفس و شناخت خداوند می‌باشد. با این حال، برخی این اثر را به بزرگانی چون ابن سینا، نجم‌الدین شیرازی، خواجه نصیرالدین طوسی و شیخ احمد جامی نیز نسبت داده‌اند. علاوه بر این، نویسنده در هیچ قسمت از کتاب—نه در آغاز و نه در پایان—نام خود را نیاورده و تنها کاتب کتاب در پایان نسخه، آن را به شبستری نسبت داده است. با این وجود، دکتر زرین‌کوب با اطمینان معتقد است که این کتاب واقعاً از شبستری است.

گلشن راز

“گلشن راز” سرودهٔ شیخ محمود شبستری، مهم‌ترین و شناخته‌شده‌ترین شعر عرفانی اوست که اندیشه‌های بلند معنوی او را در خود جای داده است. این کتاب با اینکه حجم کمی دارد، یکی از آثار گران‌قدر و نام‌آور عرفان فارسی به شمار می‌رود. در این کتاب، مفاهیم عمیق عرفانی با زبانی پرشور، دلنشین و روان به تصویر کشیده شده است. همان‌گونه که عطار و مولانا از داستان‌ها و مثال‌ها برای رساندن پیام خود استفاده می‌کردند، شبستری نیز در این اثر از حکایت‌های پندآموز برای بیان معانی عرفانی و اخلاقی سود جسته است.

شبستری این مثنوی را در ۹۹۳ بیت، برای پاسخگویی به هفده پرسش امیر سید حسین حسینی هروی – که از صوفیان نامدار بود – در مورد مسائل عرفانی سرود. پرسش‌های هروی به جلسهٔ درس شیخ یعقوب تبریزی می‌رسید و شاگردان به دستور استاد، پاسخ آن‌ها را در همان مجلس می‌نوشتند و برای هروی می‌فرستادند. این کتاب تا به امروز به زبان‌های ترکی، آلمانی، انگلیسی و اردو نیز ترجمه شده است.

سایر آثار

♦ گنجینه حقایق
♦ گل‌های باغستان
♦ برگردان کتاب راه عبادتکنندگان (امام محمد غزالی)
♦ آیینه تمام‌نمای جهان
♦ نوشتار یگانگی
♦ توضیح و بیان نام‌های خداوند متعال

اشعار شیخ محمود شبستری

از دنیا و وابستگان آن فاصله بگیر
خود را برای به دست آوردن دنیا به رنج زیاد نینداز
چرا که دنیا مانند یک کاروانسرا در این مسیر است
و روزی باید از این مکان به ناگاه کوچ کن
هر چه مردم از خوب و بد درباره تو می‌گویند
اگر کسی جامه‌ات را می‌شوید، از او سپاسگزار باش
اما بدان اگر کسی لباس تن تو را پاک می‌کند
یقین داشته باش که از تو طلبی دارد
اما اگر کسی جامهٔ جان تو را پاک می‌کند
باید بسیار سپاسگزار او باشی
بدان که بدن تو لباس روح توست، ای دوست
ولی تنها زمانی ارزش دارد که پاک باشد
غبار روی لباس تن، کثیفی ظاهری است
اما آلودگی روح از کفر و شرک است
لباس بدن را با آب جویبار می‌شویی
اما پاکی روح را از آب دانش و دین بجوی
از خشم، کینه، شهوت و طمع
درون خود را پاک کن، سپس وضو بساز
چرا که اگر دل آلوده باشد، نماز قبول نمی‌شود
اگرچه در ظاهر نماز بخوانی، اما در باطن بی‌نمازی
چرا که دنیا مانند مردار، نجس است
پس آن را رها کن تا پلیدی از پیش تو برداشته شود

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

یک بار به اصل خودت نیک بنگر
که چگونه پدر و مادر پدید آمدند
تمام جهان را در درون خود می‌بینی
هر آنچه در پایان می‌آید، از پیش در توست
در نهایت، نفس انسان آشکار شد
و هر دو جهان به برکت ذات او پدیدار گشت
منظور از “آخر”، علت نهایی نیست
بلکه ذات خداوند در خویشتن آشکار می‌شود
ظلمت و نادانی در مقابل نور قرار دارند
اما خود، نشان‌دهندهٔ ظهور حقیقتند
اگر پشت آینه کدر باشد
صورت شخص را وارونه نشان می‌دهد
پرتو آفتاب از فلک چهارم
جز بر سطح زمین منعکس نمی‌شود
تو تصویر معبود فرشتگان بودی
به همین دلیل فرشتگان بر تو سجده کردند
از هر بدنی، روحی در پیش توست
و با تو پیوندی ناگسستنی دارد
به این دلیل همه در تسخیر تو هستند
که روح هر یک در تو نهفته است
تو مغز جهان هستی، پس
بدان که تو جان جهانی
قلب تو در سمت چپ بدنت جای گرفته
مانند ربع شمالی که سکونتگاه توست
جهان عقل و جان، سرمایهٔ توست
و زمین و آسمان زینت تو هستند
به آن نیستی بنگر که عین هستی است
و به آن بلندی نگاه کن که ذات پستی است
نیروی طبیعی تو بسیار است
اما نیروی اراده تو فراتر از حد و شمار است
و هر یک از این نیروها به ابزاری وابسته است
از اندام‌ها و اعضا و پیوندها
پزشکان از این موضوع حیران مانده‌اند
و در تشریح انسان درمانده‌اند
هیچکس راه به این راز نبرده
و هر یک به ناتوانی خود اعتراف کرده‌اند
از جانب خداوند، هر کسی بهره‌ای و قسمتی دارد
معاد و مبدأ هر یک نامی ویژه دارد
موجودات به برکت آن نامها برپایند
و با آن نامها به تسبیح خدا مشغولند
هر کسی از آن مبدأ سرچشمه گرفته
و در وقت بازگشت، مانند دری به سوی او بازمی‌گردد
همانطور که از آن در آمده، به همان در بازمی‌گردد
اگرچه در زندگی از دری به در دیگر می‌رود
تو همه نامها را می‌شناسی
چون تو تصویر بازتاب آن نامها هستی
ظهور قدرت، دانش و اراده
به توست، ای بندهٔ خوشبخت
توانایی شنیدن، دیدن، زندگی و سخن گفتن
و بقای تو از خودت نیست، بلکه از جانب اوست
چه عجیب! اول عین آخر است
و چه شگفت! باطن عین ظاهر است
تو شب و روز در تردیدی
و همین بهتر که خود را نشناسی
وقتی پایان تفکر، حیرت است
پس بحث تفکر در اینجا به پایان می‌رسد

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

نزد کسی که روحش در تجلی است
همه جهان کتاب خداوند متعال است
عرض و جوهر مانند حروف هستند
و مراتب مانند آیات قرآنند
هر جهانی از او، مانند سوره‌ای ویژه است
یکی مانند سوره فاتحه و دیگری مانند سوره اخلاص
نخستین آیت او، عقل کل است
که در آن مانند “ب” در “بسم الله” است
دومین آیت، نفس کل است، آیت نور
که چراغی پرنور شد
سومین آیت، عرش خداوند رحمان است
و چهارمین را “آیت الکرسی” بدان
پس از آن، اجرام آسمانی هستند
که در آنها سورهٔ سبع المثانی (حمد) است
بعد به جرم عناصر بنگر
که هر یک آیتی روشن هستند
پس از عناصر، سه جرم پدیدآمده قرار دارند
که این آیات را نمی‌توان محدود کرد
در پایان، نفس انسان نازل شد
که بر مردم، مانند ختم قرآن است

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

به نام آنکه به جان تفکر آموخت
و چراغ دل را به نور جان روشن کرد
به فضل او هر دو جهان روشن شد
و از فیض او خاک آدم، گلشن شد
او توانایی است که در یک لحظه
از “کُن” دو جهان را پدید آورد
وقتی قلم از قاف قدرتش جان گرفت
هزاران نقش بر لوح عدم زد
از آن دم، هر دو جهان پدیدار شد
و از آن دم، جان آدم آشکار گشت
در آدم، این عقل و تمییز پدیدار شد
تا از آن اصل، همه چیز را بداند
وقتی خود را به عنوان فردی مستقل دید
در این فکر فرو رفت که “من چه کسی هستم؟”
او سفری از جزء به کل کرد
و سپس از آنجا به جهان بازگشت
جهان را امری اعتباری یافت
که مانند واحد در میان اعداد در جریان است
جهان خلق و امر از یک نفس پدید آمد
همان دم که آمد، باز پس رفت
اما آن جایگاه، “آمدن” ندارد
چون اگر خوب بنگری، “شدن” جز “آمدن” نیست
همه چیز به اصل خود بازمی‌گردد
همه یکی شدند، چه پنهان و چه آشکار
پاک است خداوندی که ازلی است و در یک دم
آغاز و پایان دو جهان را می‌آفریند
در اینجا جهان خلق و امر یکی شد
یکی بسیار شد و بسیار، یکی شد
همه این صور گوناگون از وهم توست
مانند نقطه‌ای که از سرعت گردش، دایره می‌شود
از آغاز تا پایان یک خط است
و خلق جهان بر آن در سفرند
در این راه، پیامبران مانند راهنمایان کاروانند
آنان دلیل و رهنمای کاروانند
و سرور ما، سالار این راه است
هم او اول است و هم او آخر در این کار
“احد” در “میم” “احمد” آشکار شد
در این دور اول، عین آخر آمد
بین “احمد” و “احد” فقط یک “میم” فاصله است
و جهانی در آن یک “میم” غرق است
بر او این راه به پایان رسیده
و در او منزلگاه “ادعوا الی الله” قرار گرفته
مقام دلنشین او، “جمعِ جمع” است
و جمال جانافزایش، “شمعِ جمع” است
او پیش رفته و دلها همه در پی او
و دلها دامن او را گرفته‌اند
در این راه، اولیا نیز از پیش و پس
نشانه‌هایی از منزل خود داده‌اند
هر یک به اندازه درک خود
در مورد معروف و عارف سخن گفته‌اند
یکی از دریای وحدت گفت: “انا الحق”
یکی از قرب و بعد و حرکت قایق
یکی را علم ظاهر حاصل شد
و از خشکی ساحل نشان داد
یکی گوهری یافت و هدف شد
یکی آن را رها کرد و نزد صدف شد
یکی در جزء و کل سخن گفت
یکی از قدیم و محدث آغاز کرد
یکی از زلف و خال و خط سخن راند
و شراب و شمع و شاهد را آشکار کرد
یکی از هستی خود و پندار گفت
یکی در بت و زنار غرق شد
وقتی سخنها با منزلگاه افراد مطابق افتاد
برای فهم مردم دشوار شد
کسی که در این معنی حیران است
ناچار باید آن را بیاموزد

اینجا می تونی سوالاتت رو بپرسی یا نظرت رو با ما در میون بگذاری:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *