عبید زاکانی از شاعران و نویسندگان معروف ایرانی در قرن هشتم هجری است. او در شهر قزوین به دنیا آمد و بیشتر عمر خود را در شیراز گذراند. عبید به خاطر طنز تند و اجتماعیاش شهرت فراوانی دارد.
آثار او اغلب جنبهی انتقادی دارند و مشکلات اخلاقی و اجتماعی زمانهاش را به تصویر میکشند. از معروفترین کتابهایش میتوان به “اخلاق الاشراف” و “موش و گربه” اشاره کرد که هردو آثاری نمادین و پرمعنی هستند.
اشعار عبید، چه جدی و چه طنز، همگی از ذهنی هوشیار و زبانی روان برخوردارند. او در قصیده، غزل و قطعه مهارت داشت و در کنار شاعری، در نویسندگی نیز توانا بود.
عبید زاکانی را میتوان یکی از پیشگامان طنز انتقادی در ادبیات فارسی دانست که با زبانی ساده اما عمیق، پیامهای اخلاقی و اجتماعی خود را به مخاطب انتقال میداد.

آشنایی با زندگی نامه عبید زاکانی
عبید زاکانی، با نام کامل خواجه نظامالدین عبیدالله زاکانی، شاعر و نویسندهای طنزپرداز در سده هشتم هجری است. او در منطقهای نزدیک قزوین به دنیا آمد. تاریخ دقیق تولد او مشخص نیست، اما با توجه به شواهد، احتمالاً در پایان سده هفتم یا آغاز سده هشتم هجری متولد شده است.
نام خانوادگی او «زاکانی» به این دلیل است که به خاندان زاکانیان منتسب بوده است. این خاندان، شاخهای از قبیله عربی بنی خفاجه بودند. دو گروه از این خاندان شناختهشدهتر بودند: گروه اول که به گفته حمدالله مستوفی، اهل دانش و علوم دینی و عقلی بودند، و گروه دوم که وزیران و دیوانیان بلندپایه به شمار میرفتند. عبید زاکانی از گروه دوم معرفی شده است.
حمدالله مستوفی در کتاب خود، تاریخ گزیده، که در سال ۷۳۰ هجری نوشته شده، از عبید به عنوان شاعر و نویسندهای توانا یاد کرده و آثارش را بینظیر دانسته است. با این حال، اطلاعات دقیقی از سمت دولتی یا مقام وزارت او در دست نیست. آنچه مشخص است، این است که در دربار پادشاهان زمان خود مورد احترام بوده است.
از دوران جوانی عبید اطلاعات زیادی در دست نیست، اما با توجه به وابستگی خانوادگیاش به دیوانیان، قطعاً با ادبیات، نگارش و دانشهای رایج زمان خود آشنا شده و این آگاهیها را با هنر شاعری و نویسندگی درآمیخته است. از اشعار و نوشتههای او نیز میتوان فهمید که با دانشهایی مانند نجوم و زبان عربی آشنایی داشته است.
در آغاز حکومت شاه شیخ ابواسحق اینجو بر شیراز، عبید از عراق به فارس رفت و در آنجا ساکن شد. از سال ۷۴۶ هجری در خدمت این پادشاه بود و او و وزیرش، رکنالدین عمیدالملک، را میستود.
پس از کشته شدن شاه شیخ ابواسحق، عبید علاقهای به امیر مبارزالدین محمد مظفری نشان نداد و او را که فردی سختگیر و خونریز بود، مدح نکرد. در عوض، چند سالی را به ستایش سلطان اویس جلایری گذراند و احتمالاً مدتی نیز در بغداد در خدمت این پادشاه و در کنار شاعری به نام سلمان ساوجی زندگی کرد.
پس از آن که پسران امیر مبارزالدین، او را برکنار و نابینا کردند و شاه شجاع به حکومت رسید، عبید از دربار سلطان اویس جلایری جدا شد و به کرمان رفت و به دربار شاه شجاع، که پادشاهی ادیبدوست و شاعر بود، پیوست. از آن پس، همواره شاه شجاع را ستود و در سال ۷۶۷ هجری همراه او به شیراز رفت. عبید زاکانی در سال ۷۷۱ یا ۷۷۲ هجری درگذشت.
عبید در نگاه تاریخ
بر اساس نوشتههای تاریخنویسان، عبید زاکانی در طول زندگیاش عنوانها و لقبهای زیادی از حاکمان و امیران زمان خود دریافت کرد. او شعرهای زیبا و نامههای ادبی بینظیری از خود به جای گذاشته است.
عباس اقبال در آغاز دیوان عبید مینویسد:
جزئیات زندگی و رویدادهای مربوط به عبید زاکانی به طور کامل روشن نیست. آنچه میدانیم، تنها از طریق نوشتههای حمدالله مستوفی —که همشهری و همدوره عبید بود— و پس از او دولتشاه سمرقندی در کتاب تذکرهاش که در سال ۸۹۲ هجری قمری نوشته شده، به دست آمده است. همچنین نویسنده کتاب ریاضالعلماء درباره برخی از آثار عبید مطالبی را بیان کرده است. علاوه بر این، اطلاعاتی نیز از طریق شعرها و نوشتههای خود عبید قابل برداشت است.
از نوشتههای کوتاه مؤلف تاریخ گزیده درباره عبید، میتوان این نتایج را گرفت:
۱- گفته شده که او از وزیران بلندپایه بوده، اما هیچ منبع معتبر دیگری به این موضوع اشاره نکرده است.
۲- نام اصلی او را نظامالدین نوشتهاند، در حالی که در بیشتر نسخههای کتاب کلیات و در مقدمههای آن، او را نجمالدین عبید زاکانی معرفی کردهاند.
۳- نام شخصی او عبیدالله بوده و «عبید» نامی است که برای شعرهایش برگزیده است. خود او نیز در پایان یکی از غزلهایش میگوید:
> گر کنی با دیگران جور و جفا
> با عبیدالله زاکانی مکن
۴- عبید حدود چهل سال پیش از وفات، زمانی که کتاب تاریخ گزیده نوشته شد، به خاطر شعرهای زیبا و نامههای ادبی کمنظیرش شهرت داشت. در تذکره دولتشاه سمرقندی، داستانهایی درباره عبید و گفتوگوهای شعری او با جهان خاتون شاعره و سلمان ساوجی آمده و همچنین از کتابی از او به نام شاه شیخ ابواسحاق در زمینه علم معانی و بیان یاد شده است.
عبید در آثار خود از چند پادشاه و افراد مشهور همدورهاش مانند علاءالدین محمد، شاه شیخ ابوالحسن اینجو، رکنالدین عبدالملک (وزیر سلطان اویس جلایری) و شاه شجاع مظفری نام برده است. او از نوابغ و بزرگان ادب فارسی به شمار میرود و تا حدی میتوان او را با ولتر، نویسنده بزرگ فرانسه، مقایسه کرد.
تقیالدین کاشی در تذکره خود سال درگذشت عبید زاکانی را ۷۷۲ هجری قمری ثبت کرده و صادق اصفهانی در کتاب شاهد صادق، آن را در وقایع سال ۷۷۱ آورده است. آنچه مسلم است، عبید دستکم تا پایان سال ۷۶۸ هجری قمری زنده بوده و با اطمینان میتوان گفت که وفات او بین سالهای ۷۶۸ تا ۷۶۹ یا ۷۷۲ رخ داده است. پیکر او در دزفول، یکی از شهرهای استان خوزستان، به خاک سپرده شد و تا پنجاه سال پیش، سنگ قبر او وجود داشت.
از آثار به جا مانده از عبید چنین برمیآید که هدف اصلی او انتقاد از شرایط زمانه به زبان طنز و شوخی بوده است. شعرهای جدی که از او باقی مانده و در کلیات چاپ شده، از ۳۰۰۰ بیت بیشتر نیست.
شیوه و روش عبید زاکانی
سبک گفتار عبید، شیرین و جذاب است. نوشتههایش روان، ساده و بدون اضافات است و به خوبی مقصود را میرساند. شعرهایش نیز روان و سلیس و عاری از پیچیدگی و ابهام است و در عین حال از واژههای استوار و ترکیبهای منسجم بهره میبرد؛ به گونهای که به سبک استادان ادبیات در پایان قرن ششم و آغاز قرن هفتم نزدیک میشود.
او در سرودن قصیده، از سنایی و انوری الهام گرفته و در مثنوی به شیوه نظامی نظر داشته است. در غزل نیز از سعدی تأثیر پذیرفته است. در مجموع، قدرت نوآوری در آثار عبید بسیار چشمگیر است؛ تا جایی که برخی از کارهای او در ادبیات فارسی کاملاً تازه و بیسابقه بوده و این تازگی را تا به امروز نیز حفظ کردهاند.
طنز عبید زاکانی
علاوه بر این که عبید یک شاعر بوده، بیشتر مردم او را با طنز و شوخیهایش میشناسند و نامش در میان عامه با لطیفههایش گره خورده است. در میان آثارش، داستان منظوم «موش و گربه» بسیار مشهور است و دو اثر «ریشنامه» و «صد پند» از همه بامزهتر و شیرینتر هستند. همانند بسیاری از طنزپردازان قدیمی مانند سعدی شیرازی، در لطیفههای او هم شوخیهای جدی و هم مطالب خندهدار دیده میشود.
مجموعه لطیفههای او شامل این بخشها است:
⭕ رسالهٔ اخلاق الاشراف
⭕ ریشنامه
⭕ صد پند
⭕ ترجیع بند ج…
⭕ تضمینات و قطعات
⭕ رباعیات
⭕ رسالهٔ دلگشا
⭕ تعریفات ملا دو پیاز
⭕ منظومه موش و گربه
⭕ منظومه سنگتراش
⭕ رسالهٔ تعریفات ملا دو پیازه
اشعار عبید زاکانی
چهرهٔ زیبای تو، ما را از همهٔ گلهای این جهان بینیاز کرد
پیچ و تاب موهای تو، ایمان از دل ما ربود
از زمانی که سایهٔ قامت بلندت بر قلب ما افتاد
دیگر به فکر سروهای خرامان نبودیم
ما که در عشق تو، سرگشته و پریشانیم
گیسوی تابدارت، ما را آشفتهتر کرده است
تا وقتی که دست امید به دامان وصال تو نرسد
اشکهای ما از گریبان جدا نخواهد شد
در راه رسیدن به کعبهٔ عشق تو، از پای نخواهیم نشست
هرچند خارهای راه، پای ما را زخمی کند
ای عبیدا! تا کی توان در پی دل دویدن؟
این عشق به تو، ما را بیقرار و آشفته کرده است
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
دل من هرگز از راه تو به جای دیگری نرفت
یک لحظه هم تصویر رویت از جلوۀ چشمم محو نشد
جان رفت، اما اشتیاق تو از جانم بیرون نرفت
سر رفت، اما آرزوی تو از سرم جدا نشد
هر که در راه عشق کشته نشد، وقتی از دنیا رفت
هم بدون آگاهی آمد و هم بیخبر از دنیا رفت
در محلهٔ عشق، کسی که بیسر و پا نشد، نشانی از خود باقی نگذاشت
چرا که هر که نیامد دلشکسته، نرفت با جگری خونین
عمرم در جستجوی عشق سپری شد و در پایان
نه دلم به آرامش رسید و نه کاری به پایان بردیم
شور و شوقی از تو در دنیا پخش شد و کسی باقی نماند
که مانند عبید، در این آشوب و شیدایی غرق نشده باشد
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
خدایا تا زمانی که طاق ایوان، دو رنگ است
گاه رخساری سفید و گاه سیاه نمایان میشود
ایوان شاه کامران را
ابواسحاق، سلطان جهان را
همپایه با آسمان بلند گردان
از بدیهای آسمان، در امانش دار
قبلهگاه خوشبختی او باشد
و حریمش، کعبهٔ آرزوهایش
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
گرچه درد دل هر شخص رنجدیده بسیار است
و نخستین زندگی از دست روزگار پارهپاره بسیار است
دلِ دردمند و گرفتار را تنگ مگیر
که در دفتر غیب، رازهای ناگفته بسیار است
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
از وقتی که یارم رفت، صبر از من گرفته شد
و از هر چشمانم، هزاران قطره خون جاری گشت
گویا نمیتوانم دیگر او را ببینم
«تا کور شود هر آنکه نتواند دید»