در این نوشته میخواهیم با زندگی دانشمند بزرگ کشورمان، شهید مصطفی احمدیروشن، آشنا شویم.
او در خانوادهای معمولی و ساده در شهرستان البرز به دنیا آمد. از همان کودکی، علاقه زیادی به درس و یادگیری داشت. مصطفی با پشتکار بسیار بالا و نمرههای خوبی که کسب کرد، توانست در رشته مهندسی شیمی دانشگاه صنعتی شریف پذیرفته شود. این دانشگاه، یکی از بهترینهای کشور است.
پس از فارغالتحصیلی، او که عاشق خدمت به وطنش بود، به سازمان انرژی اتمی ایران پیوست. در آنجا، با تمام وجود روی پروژههای مهم و پیشرفته علمی کار کرد. مصطفی احمدیروشن یکی از مغزهای متفکر و چهرههای کلیدی در صنعت هستهای کشور بود و نقش بسیار مهمی در پیشرفتهای علمی ایران داشت.
متأسفانه، دشمنان پیشرفت ایران، نمیتوانستند وجود چنین انسانهای بزرگی را تحمل کنند. به همین دلیل، در یک اقدام تروریستی و ناجوانمردانه، مصطفی احمدیروشن در حالی که تنها ۳۵ سال داشت، به همراه رانندهاش در تهران به شهادت رسید.
او نمادی از یک جوان متعهد، باهوش و فداکار بود که تمام عمر کوتاه اما پربار خود را برای سربلندی ایران گذاشت. یاد و خاطره این شهید بزرگوار، همیشه در دل مردم ایران زنده خواهد ماند.

زندگینامه شهید مصطفی احمدی روشن
مصطفی احمدی روشن در هفدهم شهریور ۱۳۵۸ در روستای سنگستان، از توابع استان همدان، چشم به جهان گشود. در ادامه، مروری بر زندگی این شهید بزرگوار خواهیم داشت.
او کودکی خود را در خانوادهای کمبضاعت سپری کرد. خانوادهاش در محلهای به نام محوطه آقاجانی بیگ، واقع در پشت امامزاده یحیی همدان، ساکن بودند و در خانهای اجارهای و قدیمی با امکانات بسیار محدود زندگی میکردند. پدرش راننده مینیبوس بود و در طول سالهای جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، برای مقابله با دشمن بعثی، سالهای زیادی را در جبههها گذراند.
تحصیلاتش را در زادگاه خود آغاز کرد. مقطع راهنمایی را با نمرات عالی در مدرسه خیام همدان به پایان رساند و سپس برای ادامه تحصیل به دبیرستان ابنسینا رفت. او به عنوان هشتاد و پنجمین شهید از دانشآموزان همین دبیرستان شناخته میشود.
پس از پایان دبیرستان، در کنکور سال ۱۳۷۷ شرکت کرد و در دانشگاه صنعتی شریف تهران پذیرفته شد. وی در سال ۱۳۸۱ از این دانشگاه فارغالتحصیل گردید. مصطفی احمدی روشن در رشته مهندسی پلیمر از دانشگاه صنعتی شریف مدرک گرفت. این شهید بزرگوار در سنین جوانی، حدود ۳۲ سالگی، صاحب چندین مقاله علمی در زمینه تخصصی خود بود.
در سال ۱۳۸۰ و در دوران دانشجویی، در پروژه ساخت غشاهای پلیمری برای جداسازی گازها همکاری داشت؛ پروژهای که برای نخستین بار در ایران انجام میشد. او همچنین نویسنده چندین مقاله ISI به زبانهای انگلیسی و فارسی بود. در زمان شهادت، دانشجوی دکترای دانشگاه صنعتی شریف و از استعدادهای برتر این دانشگاه محسوب میشد و علاوه بر آن، مسئولیت معاونت بازرگانی سایت هستهای نطنز را نیز بر عهده داشت.
شهید احمدی روشن چگونه شهید شد؟
بر اساس گفتههای نزدیکان، او فردی بود که به رهبری عشق میورزید و از شاگردان آیتالله خوشوقت، استاد اخلاق تهران، به شمار میرفت. شخصیتی با روحیهای شاد و جذاب داشت و در کنار آن، مدیری با جدیت و قاطع بود. این مرد الهی، در نهایت در تاریخ ۲۱ دیماه ۱۳۹۰، هنگامی که حدود ساعت ۸:۳۰ صبح از خانه خارج شده بود، در خیابان گل نبی تهران، میدان کتابی، توسط یک موتورسوار هدف حمله قرار گرفت و با نصب یک بمب مغناطیسی بر روی خودروی او به شهادت رسید. از شهید احمدی روشن، یک فرزند پسر به نام «علی» به یادگار مانده است.
وصیت نامه شهید احمدی روشن
چگونه میتوانم توصیف کنم که در کوچهٔ آقا امام حسن (علیهالسلام) چه دیدم؟ چگونه بگویم که حضرت علی (علیهالسلام) آن ۲۵ سال را چگونه گذراند؟ چگونه شرح دهم که تصمیم حکمیت در چه روزی شکل گرفت؟
چگونه بیان کنم که فرق مبارک علی (علیهالسلام) در روز دوشنبهٔ شومی شکافته شد یا در ۲۱ رمضان سال ۴۰ هجری؟ چگونه بگویم که در چه روزی جگر گوشهای بر تشت ریخته شد؟ چگونه روایت کنم که در چه روزی سری بر نیزه رفت؟ چگونه شرح دهم که در چه روزی پایی از زیر ناقه با زنجیر بسته شد؟
چگونه بگویم که چه روزی بود که امام باقر (علیهالسلام) را به شهادت رساندند؟ چگونه بیان کنم که چه روزی امام صادق (علیهالسلام) را به شهادت رساندند؟ چگونه شرح دهم که چه روزی مردی در زندان دعای مرگ زمزمه میکرد؟ چگونه روایت کنم که چه روزی بود که مردی به یاد جدش، خود را بر خاک میغلتاند و میگفت: «یا جداه»؟
چگونه بگویم که چه روزی بود که دل مردی میسوخت و فریاد میزد، اما آکله الاکباد سخن میگفت تا صدایش شنیده نشود؟ چگونه شرح دهم که خورشید دهم چگونه سرخفام و غریبانه غروب کرد؟ چگونه بگویم که جوانی هجدهساله، همچون مادر خمیدهقامتش، در خون غلتید؟ و چگونه از مردی سخن بگویم که در سرداب مقدس، برای گناهان شیعیان از خدا طلب آمرزش میکرد؟
هرکس به شکلی دل او میشکند / بیگانه جدا، دوست جدا میشکند
بیگانه اگر میشکند باکی نیست / از دوست بپرسید چرا میشکند
در سراسر تاریخ بشر، شاید تنها چند سال جهان شاهد حکومتی الهی بوده است: پس از حکومت حضرت سلیمان و داوود، ده سال حکومت پیامبر اسلام در مدینه، پنج سال حکومت حضرت امیر (علیهالسلام) و چند ماه حکومت امام مجتبی (علیهالسلام). پس از آن، در طول ۱۴۰۰ سال تاریخ اسلام، دیگر حکومتی با پایههای الهی برپا نشد.
تا اینکه انقلاب ما به وقوع پیوست. نزدیک به نیم میلیون شهید، خون خود را به این نهال تازهروییده هدیه دادند تا استوار بماند و سپس آن را به نسل پس از انقلاب — کسانی که حدود سالهای ۵۷ و ۵۸ به دنیا آمدند — سپردند. اکنون زمان آن فرا رسیده که این نسل از انقلاب رویگردان شده است. چرا؟
بسیاری از نامردان، چهره در پشت نقاب فریب پنهان کردهاند و خود را دلسوز مردم میدانند. آنان اجازه نمیدهند چشم مردم حقیقت را ببیند.
به گفته شهید چمران: «وقتی طبل جنگ به صدا درآید، تشخیص مرد از نامرد آسان میشود.» اینان همان کسانی هستند که وقتی بوی خون به مشامشان رسید، در سوراخها پنهان شدند و شانه خالی کردند، ولی امروز ادعای انقلاب دارند. کجا بودید وقتی فرزندان ما در خون، وضو میساختند؟ آیا کور بودید و ندیدید؟
اکنون به گورستانها بروید و ببینید: آیا تاریخ بشر تا به حال چنین جوانانی به خود دیده است؟ جوانانی که غالباً ۱۸ تا ۲۲ سال داشتند و خود را به کام مرکب انداختند. اکنون مجالس یادبود شهدا خالی است.
به خدا سوگند، پاسخ همه این پرسشها وجود دارد. چرا نمیدانید که بزرگترین نعمت خدا به ما، زندگی در حکومتی الهی تحت رهبری ولایت فقیه است؟ گوش خود را باز کنید و سخن سیاستمدار آمریکایی را بشنوید که گفت: «اگر ما جایگاه ولی فقیه را به تردید بکشانیم، بزرگترین بار را از دوش خود برداشتهایم.» آیا اگر کسی با این اصل مخالفت کند، جیرهخوار آمریکا نیست؟
از یک سو با عوامل داخلی، ما را تحت فشار قرار دادهاند و از سوی دیگر با محاصرههای اقتصادی، گلوی ما را میفشارند. با این دو روش، مردم را در تنگنا گذاشتهاند تا از انقلاب رویگردان شوند.
ای کاش مردم میدانستند که چه کسی واقعاً دلسوز آنان است. برخی ادعای اصلاحطلبی دارند و برخی دیگر خود را صاحب انقلاب میدانند، اما به امیرالمؤمنین قسم که هیچیک دلسوز مردم و انقلاب نیستند و هرکس به فکر منافع خویش است.
امام خمینی (ره) فرمودند: «پشتیبان ولایت فقیه باشید تا آسیبی به انقلاب نرسد.» و من تصمیم گرفتهام که در آخرت و بر پل صراط، از کسانی که با انقلاب و ولی فقیه مخالفت کردهاند، روی بگردانم.
اما وظیفه دشوار و مهمی که بر دوش ماست، مبارزه با تحریفهاست. شاید کار ما حتی از کار شهدا نیز مهمتر باشد؛ زیرا اگر انقلاب از این مرحله سربلند بیرون آید، ما هم پاسدار انقلاب بودهایم و هم پاسدار خون شهدا، و چه بسا پاداش ما از آنان نیز بیشتر باشد. و این ممکن نیست مگر با پشتیبانی کامل از ولی فقیه، که فرموده حضرت صاحبالزمان (عج) است.
به گفته امام خمینی (ره)، برخی این استدلال را درک نمیکنند، و اگر هم بدانند و باز با ولی فقیه مخالفت ورزند، مرتد هستند. اکنون میفهمیم چرا امام زمان (عج) ظهور نمیکنند: زیرا دین تنها بر زبانها جاری است و یقیناً در دلها جای ندارد. اگر امروز مهدی (عج) ظهور کند، باز هم مردم فراموش میکنند. بیا و بگو: این همان مهدی است که ۱۴۰۰ سال ناله میکردید که بیاید…
خدایا، ما را در آزمایشی سختتر از این قرار مده. بارها دعا کردهام: ای کاش یکی از آن سه نفری بودم که با علی (علیهالسلام) ماندند. اما کمتر دعا کردهام که ای کاش در آن زمان زندگی میکردم؛ زیرا با مطالعه تاریخ و کمی تأمل دریافتهام که ما مردان آزمون سخت نیستیم.
پیشنهاد: در مورد زندگی شهید محسن حججی تحقیق کنید.