ابراهیم هادی، آن رزمنده شجاعی که همه او را با نام “علمدار کمیل” میشناسند، داستان زندگی پرافتخاری دارد. او در یکی از محلههای قدیمی تهران به دنیا آمد و از همان دوران نوجوانی، نشانهای بزرگی در وجودش دیده میشد.
ابراهیم در کنار درس خواندن، به ورزش کشتی علاقه زیادی داشت و حتی در این زمینه به مقام قهرمانی هم رسید. اما همیشه چیزی فراتر از این موفقیتهای معمولی، دلش را مشتاق کرده بود. او عاشق کمک به دیگران بود و هیچ وقت ستم و بیعدالتی را تحمل نمیکرد.
وقتی جنگ تحمیلی شروع شد، ابراهیم بدون هیچ درنگی به جبههها شتافت. رشادتهای او در میدان نبرد زبانزد همه شد. او نه تنها یک رزمنده قوی و بیباک بود، بلکه روحیهای مهربان و دلرحم داشت و همواره مانند برادری دلسوز برای همرزمانش بود.
یکی از صحنههای به یاد ماندنی از زندگی او، زمانی است که در یک عملیات، پرچم واحد خود را بر دوش گرفت و با شجاعت تمام، پیشاپیش یارانش به حرکت ادامه داد. این تصویر چنان در خاطرها ماند که پس از شهادتش، او را با لقب “علمدار کمیل” شناختند. گویا پیش از این واقعه، همیشه در مراسم دعای کمیل شرکت میکرد و عاشق این مناجات بود.
سرانجام در یکی از عملیاتهای مهم، ابراهیم هادی به آرزوی دیرینه خود رسید و شهادت را در آغوش کشید. پیکر پاک او سالها در میدان نبرد ماند و سپس به آغوش میهن بازگردانده شد. امروزه مزار او در بهشت زهرا، میعادگاه عاشقان و دلدادگانی است که قصه شجاعت و ایثارش را شنیدهاند.
داستان زندگی این شهید بزرگوار، سرشار از ایمان، جوانمردی و عشق به همنوع است. او نشان داد که چگونه میتوان در مسیر خدمت به دین و میهن، از جان خود گذشت و نامی نیک از خود به جای گذاشت.

زندگینامه شهید ابراهیم هادی
ابراهیم هادی، که به “علمدار کمیل” شناخته میشود، در اولین روز از اردیبهشت ماه سال ۱۳۳۶، در محلهای به نام شهید سعیدی نزدیک میدان خراسان تهران به دنیا آمد. در ادامه، مروری بر زندگی این شهید بزرگوار خواهیم داشت.
او چهارمین فرزند خانواده بود. با این وجود، پدرش، مشهدی محمدحسین، علاقه ویژهای به او داشت. ابراهیم نیز مقام و جایگاه پدر را به خوبی درک میکرد. پدری که با داشتن یک مغازه بقالی، توانسته بود فرزندانش را به شایستگی پرورش دهد.
در دوران نوجوانی، ابراهیم یتیم شد و طعم این فقدان بزرگ را چشید. از همان زمان، مانند یک بزرگسال، مسئولیتهای زندگی را به دوش کشید. دوران ابتدایی را در مدرسه طالقانی گذراند و برای دبیرستان به مدارس ابوریحان و کریمخان رفت. او در سال ۱۳۵۵ موفق شد دیپلم ادبیات بگیرد. از همان سالهای آخر دبیرستان، مطالعه کتابهای غیردرسی را نیز شروع کرد.
شرکت در هیئت جوانان وحدت اسلامی و شاگردی نزد استادانی مانند علامه محمدتقی جعفری، تاثیر زیادی در رشد اخلاق و شخصیت ابراهیم داشت. او در روزهای اوجگیری انقلاب اسلامی نیز شجاعتهای بسیاری از خود نشان داد.
ابراهیم همزمان با درس خواندن، در بازار تهران کار میکرد. پس از پیروزی انقلاب، در سازمان تربیت بدنی استخدام شد و بعد از آن به وزارت آموزش و پرورش رفت. او مانند یک معلم ایثارگر، به آموزش و پرورش کودکان ایران مشغول شد.
او به ورزش علاقه زیادی داشت. کار خود را با ورزش باستانی آغاز کرد. در والیبال و کشتی نیز بسیار توانا بود. ابراهیم هرگز در هیچ کاری عقبنشینی نکرد و همیشه مانند یک مرد استوار میایستاد. روحیه بزرگمردی او را میتوان از ارتفاعات بلند بازی دراز و گیلانغرب تا زمینهای گرم و سوزان جنوب مشاهده کرد. داستانهای ایثار و شجاعت او در این مناطق، هنوز در خاطره همرزمانش زنده است.

کتابهای «سلام بر ابراهیم ۱» و «سلام بر ابراهیم ۲» روایتی از زندگی این شهید والامقام است که از زبان اعضای خانواده و نزدیکانش نقل شده است.
دیدگاه رهبر معظم انقلاب درباره این کتاب:
به تازگی کتابی در مورد زندگی شهید ابراهیم هادی مطالعه کردم. اگرچه خواندن کتاب را تمام کردهام، اما هنوز آن را کنار نگذاشتهام و همچنان به آن مراجعه میکنم.
شهادت شهید ابراهیم هادی و جاویدالاثری او
در نخستین ساعات صبح، گروهی از رزمندگان به همراه جوانان گردانهای کمیل و حنظله، به مدت پنج روز در کانالهای منطقه فکه پایداری کردند، اما تسلیم دشمن نشدند. سرانجام در روز ۲۲ بهمن سال ۱۳۶۱، پس از آنکه همه یارانش را به منطقه امن فرستاد، تنها و بیهمراه، با خدا ماند. از آن پس کسی او را ندید.
او همیشه از خدا میخواست که ناشناس بماند؛ زیرا گمنامی از ویژگیهای یاران خداست. خداوند نیز دعایش را پذیرفت. ابراهیم، سالهاست که در بیابانهای فکه، گمنام و تنها مانده تا همچون خورشیدی، راه را برای مسافران نور روشن کند.
آرامگاه یادبود این شهید بزرگوار، در قطعه ۲۶ گلزار شهدای بهشت زهرا(س) تهران قرار دارد.
وصیت نامه شهید ابراهیم هادی
بسم رب الشهداء و الصدیقین
با این که خودم را بیشتر از هر کسی نیازمند پند و اندرز میدانم، پیش از هر سخنی از خداوند مهربان درخواست میکنم که به گفتار من توانایی بخشد تا بتوانم به جایگاه یک شهید سخن بگویم. زیرا اگر شایسته شدم و مورد بخشش و رحمت خدا قرار گرفتم و توفیق شهادت را پیدا کردم، این جملات من، به عنوان وصیتنامه یک شهید خوانده خواهد شد.
خدایا، تو را شاهد میگیرم که از آغاز انقلاب تا به امروز، هر کاری کردم تنها برای خشنودی تو بود و کوشیدم همواره خود را در برابر آزمایشهایت آماده و ساخته باشم.
امیدوارم این جان کوچک را در راه اسلام عزیز و برای پیروزی ستمدیدگان بر گردنکشان بپذیری.
خدایا، گرچه از شکستگیهای پیاپی استخوانهایم رنج میکشم، اما هرگز به آن توجهی نکردم؛ چرا که در این مدت، چه بسیار نشانههای مهربانی و لطف تو را نسبت به کسانی دیدهام که با خلوص در این راه گام نهادهاند.

خدایا، ای که پروردگار و محبوب من هستی و همه زندگیام در دست توست، نمیدانم چطور باید عظمت تو را ستایش کنم؛ اما این را خوب میفهمم که هر کس تو را بشناسد، دلبستهات میشود و هر که عاشق تو شد، از همه چیز میگذرد و به سویت میآید. این حقیقت را در وجود خودم به روشنی حس کردهام و هنوز هم حس میکنم.
خدایا، عشق به انقلاب اسلامی و رهبر بزرگ انقلاب، آنقدر در دلم شعله میکشد که حتی اگر پارهپارهام کنند یا در سختترین شکنجهها بیفتم، هرگز او را تنها نخواهم گذاشت.
و به عنوان یکی از افراد این ملت مسلمان، به همه مردم، به ویژه مسئولان یادآوری میکنم: همواره در مسیر اسلام و قرآن گام بردارید و اجازه ندهید هیچ موضوع یا روشی، شما را از هدف اصلیتان منحرف کند.
نکته دیگر این که در کارهایتان نیت خود را خالص کنید و اعمالتان را از هر گونه شرک، ریا، حسادت و کینه پاک نگه دارید. این گونه هم پاداش خود را میبرید و هم میتوانید مسئولیتهایتان را آنطور که خدا، اسلام و امام میخواهند، به درستی انجام دهید. این را هیچگاه فراموش نکنید: تا زمانی که خودمان را اصلاح نکنیم و تغییر ندهیم، جامعه نیز ساخته نمیشود.
والسلام و علیکم و رحمه الله و برکاته
ابراهیم هادیپور