من یک ابرم. شاید مرا بالاى سرتان، در آسمان آبی دیده باشید. من همیشه در سفرم و شکلهای گوناگونی به خود میگیرم. گاهی شبیه پنبهای نرم و سفید میشوم و گاهی تیره و غمگین.
کار اصلی من این است که به زمین و همه موجوداتش زندگی ببخشم. من قطرههای آب ریزی هستم که از دریاها و رودها بلند میشوم و به آسمان میروم. آنجا، با دیگر قطرهها یکی میشوم و ابر را میسازیم. وقتی به اندازه کافی سنگین شدیم، باران میشویم و دوباره به زمین برمیگردیم.
این سفر من، چرخهای است که هیچوقت پایان ندارد. من به کشاورز کمک میکنم تا محصولش را برداشت کند، به رودها کمک میکنم تا پرآب بمانند و به گلها و درختان جان تازه میدهم. حتی گاهی، وقتی خیلی خوشحالم، با رنگینکمان همراه میشوم و آسمان را زیباتر میکنم.
پس دفعه بعد که مرا در آسمان دیدی، بدان که من فقط یک توده بخار آب نیستم. من یک مسافر همیشگی هستم که زندگی را برای تو و تمام این سیاره به ارمغان میآورم.

ابر هستم، یکی از هزاران ابری که در آسمان پهناور در حرکتیم. من همیشه در سفرم و باد، یار همیشگی من، مرا به این سو و آن سو میبرد. گاهی در آسمان آبی و آرام شناور میشوم و گاهی با انبوهی از همنوعانم، آسمان را تیره و تار میکنم.
من نقش مهمی در زندگی زمین و موجوداتش دارم. وقتی از دریاها و اقیانوسها عبور میکنم، قطرههای ریز آب را میمکم و با خود بالا میبرم. سپس این قطرهها را به صورت باران یا برف به زمین بازمیگردانم تا گیاهان سیراب شوند و رودها جاری بمانند.
گاهی به شکل یک پنبهی سفید و پفکرده درمیآیم که کودکان با دیدنم، شکلهای قشنگی در من تصور میکنند. گاهی هم تیره و غرغرو میشوم و با رعد و برق و باران، نمادی از قدرت طبیعت را به نمایش میگذارم.
من شاهد داستانهای بیشماری روی زمین بودهام؛ از شادیها و بازیها گرفته تا آرامش و سکوت. من بخشی از چرخهی زیبای طبیعت هستم که بدون آن، زندگی روی زمین ممکن نخواهد بود.
موضوع انشا از زبان ابر ☁
من یکی از پدیدههای طبیعی هستم که خیلیها را به خود جذب میکنم و برایشان شگفتانگیزم. من یک ابرم، از دل آسمان بلند میشوم و بیوقفه به هر سو سفر میکنم. همراه بادها میشوم و از داستانهایشان میشنوم. وقتی غمگین میشوم، روی بیابانها و کویرها باران میبارم و دوباره جان به زمین میبخشم. به جوانههایی که به آب و نور نیاز دارند، زندگی و شادابی میدهم. رنگینکمان، دوست روزهای غمگین من است. او به همراه خورشید دلداریام میدهند تا غصه نخورم و گریه نکنم.
همیشه در آسمان حضور دارم و به زیبایی آن کمک میکنم. گاهی مثل یک سایبان از زمین در برابر آفتاب محافظت میکنم و به تعادل دمای زمین یاری میرسانم. کارشناسان هواشناسی هم از من برای پیشبینی آبوهوا استفاده میکنند.
من شکلهای گوناگونی به خود میگیرم و گاهی آنقدر عجیب و زیبا میشوم که آدمها با دراز کشیدن روی زمین، سعی میکنند حدس بزنند شبیه چه چیزی هستم. من این بازی را دوست دارم؛ مخصوصاً وقتی شکلهایی میشوم که کسی نمیتواند تشخیصم دهد و در نتیجه برنده بازی میشوم.
بعضی از ابرها را خیلی دوست ندارم. آنها عصبانی و تیرهرنگ هستند و مدام برق میزنند. برای اینکه با آنها مشکلی پیدا نکنم، ازشان فاصله میگیرم تا همیشه شاد و خوشحال بمانم.
من آزادم و هیچ مرزی ندارم. به هرکجا دلم بخواهد پرواز میکنم. به همین خاطر با پرندگان زیادی آشنا شدهام و با آنها دوست هستم. انسانها هم معمولاً مرا نماد آزادی و آرامش میدانند.
از بلندای آسمان، آدمهای زیادی را دیدهام؛ بزرگ و کوچک. بچهها شادترند و همیشه در حال بازی و خنده هستند. راستی، من عاشق هواپیماها هم هستم، چون میتوانم آدمها را از نزدیک ببینم و آنها هم با من عکس بگیرند.
اگر دوست دارید من را زیباتر ببینید، به دل طبیعت بروید و به آسمان نگاه کنید.
انشا از زبان آسمان شهر
انشا اختصاصی _ نویسنده: حدیثه قاسمی