صبح شد. آفتاب آرام آرام از پشت کوهها سر بلند کرد. نور طلاییاش از لای پردهها به داخل اتاقم خزید و روی صورتم نشست. انگار با نوازش گرمش مرا از خواب بیدار میکرد.
وقتی از خانه بیرون زدم، یک هوای تازه و خنک به صورتم خورد. بوی علفهای تازه و گلها تمام فضا را پر کرده بود. درختان که تا دیروز branchesشان خشک و بیبرگ بود، حالا با جوانههای سبز و کوچکشان، نوید زندگی دوباره میدادند. پرندهها روی شاخهها نشسته بودند و با خواندن آوازهای شاد، به استقبال بهار رفته بودند.
در حیاط مدرسه، همه بچهها با لباسهای رنگارنگ و صورتهای خندان بازی میکردند. زمین از باران دیشب خیس بود و یک بوی مطبوع خاک نم خورده در فضا پیچیده بود. معلممان به ما گفت که به نشانههای بهار در اطرافمان دقت کنیم. من پروانهای را دیدم که روی گلی نشسته بود و با آرامش بال میزد. همه چیز زیبا و سرشار از آرامش بود.
وقتی به خانه برگشتم، مادرم در حیاط را باز کرده بود و نسیم بهاری به داخل خانه میوزید. آن روز فهمیدم که بهار فقط تغییر فصل نیست؛ بیداری دوبارهٔ طبیعت، لبخند دوبارهٔ گلها و نوای زندگی در همه جا است. بهار یادآور این است که بعد از هر سرمای سخت، گرمای زندگی دوباره بازمیگردد.

یک روز بهاری
صبح شد. خورشید آرام از پشت کوهها سر برآورد و نخستین پرتوهای طلاییاش را بر شاخههای لخت درختان پاشید. نسیم سبک و خنکی که بوی خاک تازه و علفهای جوان را با خود میآورد، از لای پنجره به درون اتاق رسید و با صورت برخورد کرد. این بوی آشنا، نویدبخش یک روز بهاری بود.
در حیاط، درختان که تا دیروز اسکلتهای بیروحی بودند، حالا با هزاران غنچه سبز و ریز پوشیده شدهاند. پرندگان، ساز زمستانی را کنار گذاشتهاند و هر کدام بر شاخهای، آوازی شاد و دلنشین سر میدهند. گویی در یک ارکستر بزرگ، نوازندگان مشغول تمرین هستند. هوا دیگر آن سرمای گزنده زمستان را ندارد؛ گرمای ملایم خورشید، مانند یک پتوی نرم، تن زمین را میپوشاند.
کنار جویبار کوچک حیاط، آب با سرعت بیشتری روان است و آواز خوشی سر میدهد. انعکاس نور خورشید روی آب، نقوش درخشان و زیبایی ایجاد کرده است. همه چیز جان گرفته است: گلها، گیاهان، حیوانات و حتی آدمها. گویی طبیعت پس از یک خواب طولانی، از خواب بیدار شده و با انرژی تازهای به استقبال زندگی رفته است.
یک روز بهاری، فقط تغییر فصل نیست؛ یک دگرگونی بزرگ در دل طبیعت است. نوید زندگی دوباره، شروعی تازه و امیدی برای فرداهای بهتر است.
موضوع انشا یک روز بهاری
هر فصل از سال زیباییهای ویژه خود را دارد. برای نمونه، تابستان فصل میوههای شیرین و رنگارنگ است و در پاییز برگهای سبز درختان به رنگ نارنجی و زرد درآمده و بر زمین میریزند. زمستان هم با بارش برف، همه جا را سفیدپوش میکند. اما زیبایی بهار چیزی فراتر از توصیف است. در این فصل، طبیعت، درختان و برخی از جانوران از خواب زمستانی بیدار شده و جنب و جوش آغاز میکنند. پرندگانی که به خاطر سرمای زمستان به جاهای گرم رفته بودند، در یک روز بهاری دوباره در آسمان آبی پدیدار میشوند. با رسیدن بهار، همه چیز جان تازهای میگیرد. درختان جوانه میزنند و شکوفه میدهند و غنچههای گلها آرامآرام باز میشوند.
یک روز بهاری شادی را نیز به زندگی انسانها میآورد، چرا که با تغییر فصل و آمدن عید نوروز، همه برای خرید و آمادهشدن برای دیدوبازدید با فامیل و دوستان برنامهریزی میکنند تا دوباره یکدیگر را ببینند. فروردین، اردیبهشت و خرداد، سه ماه فصل بهار هستند. در سیزده روز اول بهار، مدارس تعطیل است و دانشآموزان از این فرصت بسیار خوشحالند چون نه خبری از امتحان است و نه تکلیف درسی.
اگر در بهار در دل طبیعت قدم بزنید، میتوانید عطر خوش شکوفهها را حس کنید و از تماشای زیبایی آنها لذت ببرید. همچنین زنبورهای عسل را میبینید که برای درست کردن عسل، مشغول جمعآوری شهد گلها هستند. اگر با دقت گوش دهید، قطعاً صدای پرندگانی را میشنوید که از آمدن بهار خوشحالند و آواز میخوانند. یکی دیگر از زیباییهای روزهای بهاری، بارش باران و بوی خوش خاک پس از آن است. در بهار همه جا سرسبز و زیباست. در این فصل، میوههای محبوب من، یعنی چاقاله بادام و گوجه سبز، میرسند. من هم در یک روز بهاری، همان روز سیزدهبدر، به دنیا آمدم و باعث خوشحالی پدر و مادرم شدم.
یک روز بهاری به ما یادآوری میکند که پس از زمستانی سرد و درختان بیبرگ، همه چیز دوباره نو میشود و زندگی ادامه دارد.