چهره شهر ما
شهر ما، خانه همه ماست. شهری که در آن زندگی می کنیم و خاطراتمان را می سازیم. اگر با دقت به چهره آن نگاه کنیم، داستان های زیادی برای گفتن دارد.
خیابان های شهر ما گاهی شلوغ و پر سر و صدا هستند. ماشین ها در رفت و آمد هستند و مردم با عجله به کارهایشان می رسند. این تصویر، نشانی از زندگی پر جنب و جوش ماست. اما در کنار این شلوغی، کوچه های قدیمی و آرامی هم وجود دارند که بوی نان تازه و صدای قناری ها از آنها به مشام می رسد.
ساختمان های شهر ما، قدیمی و جدید در کنار هم ایستاده اند. بعضی از آنها با معماری زیبا و ایوان های کوچک، یادگار روزگاران گذشته هستند و بعضی دیگر، بلند و مدرن، نماد پیشرفت و آینده. این ترکیب، زیبایی خاصی به شهرمان بخشیده است.
پارک های شهر، مانند نفس های تازه هستند. در اینجا کودکان بازی می کنند، خانواده ها در کنار هم وقت می گذرانند و پیرمردها روی نیمکت ها نشسته و با هم صحبت می کنند. درختان سبز و گل های رنگارنگ، تابستان را زیباتر و بهار را معطر می کنند.
اما چهره شهر فقط ساختمان و خیابان نیست. مردم شهر، روح و جان آن هستند. مغازه دار محله که با همه احوالپرسی می کند، بچه هایی که از مدرسه برمی گردند و زنان و مردانی که برای ساختن آینده بهتر تلاش می کنند، همه بخشی از این چهره زنده و پویا هستند.
ما هم در قبال این چهره مسئولیم. باید در پاکیزگی آن بکوشیم، به درختان و فضای سبز احترام بگذاریم و در آبادانی شهرمان سهیم باشیم. اگر هر کدام از ما سهم خود را به خوبی انجام دهد، چهره شهرمان همیشه زیبا و شاداب خواهد ماند.

نگارشی ادبی از چهره شهرمان
این نوشته به شیوهای ادبی و توصیفی، تصویری از چهره شهرمان را ترسیم میکند. این اثر برای دانشآموزان تهیه شده تا با سبک نویسندگی و تقویت مهارتهای نوشتاری آشنا شوند. در ادامه با ما همراه باشید.
موضوع انشا چهره شهر ما
هر روز که از خانه بیرون میآییم، چهره شهرمان را میبینیم؛ اما شاید کمتر به جزئیات آن دقت کنیم. وقتی صبح از خواب بیدار میشوم و راهی مدرسه میشوم، اولین منظرهای که چشمم به آن میافتد، خیابانهایی هستند که آفتاب صبح آنها را طلایی کرده است. ساختمانهای بلند و کوتاه، با پنجرههایی در اندازههای مختلف، در کنار هم ایستادهاند و هر کدام قصهای از گذشته و هویت شهر ما را روایت میکنند.
در مسیر مدرسه، از کنار یک پارک عبور میکنم که درختان بلندش سایهسار دلپذیری برای رهگذران ساخته است. این پارک، یکی از آرامترین جایهای شهر است و بچههایی که با شادی در آن بازی میکنند، روح تازهای به آن میبخشند. روی نیمکتهای پارک، آدمهای مختلفی نشستهاند؛ بعضیها کتاب میخوانند و بعضی دیگر در سکوت به چیزی فکر میکنند.
خیابانهای شلوغ و پرتردد هم از ویژگیهای شهر ما هستند. ماشینها و موتورها با سرعت در حرکتند و صدای بوق و شلوغی خیابان، موسیقی همیشگی زندگی در شهر شده است. گاهی این صداها آزاردهنده میشوند، اما اگر یک روز نباشند، انگار چیزی کم است.
بازارها و مغازههای پرجنبوجوش شهر هم خیلی دیدنی هستند. ویترینهای رنگارنگ، اجناس گوناگونی را نشان میدهند. از میوهفروشیهایی که بوی میوههای تازه در هوا پیچیده، تا لباسفروشیهایی با مانکنهای زیبا و لباسهای شیک که چشم هر کسی را به خود خیره میکنند.
در کنار این زیباییها، مشکلاتی هم در شهر دیده میشود. ریختن زباله روی زمین توسط بعضی افراد، چهره شهر را نازیبا میکند. دیوار برخی ساختمانها هم با نوشتهها و نقاشیهای غیرمجاز پوشیده شده که ظاهری ناخوشایند به آنها داده است.
با این همه، من هنوز هم شهرمان را دوست دارم. این شهر با تمام خوبیها و کاستیهایش، خانه ماست. هر یک از ما میتوانیم با کارهای سادهای مثل ریختن زباله در سطل و رعایت قوانین، به زیباتر شدن شهر کمک کنیم.
گاهی با خودم فکر میکنم اگر روزی مجبور شوم به جایی دور از این شهر بروم، چقدر دلم برای همین خیابانها و کوچهها تنگ خواهد شد. چهره شهر ما با تمام دگرگونیهایی که در طول سالها پیدا میکند، بخشی از خاطرات و هویت ماست. شاید وقتی بزرگ شدم و به اینجا برگشتم، شهر خیلی تغییر کرده باشد، اما مطمئنم آن حس آشنا و گرم همیشگی، دوباره در دلم زنده خواهد شد.
موضوعات پیشنهادی انشاهای دانش آموزی
انشا اختصاصی _ نویسنده: حدیثه قاسمی