انشا در مورد مهم‌ترین تصمیم زندگی من

انشا در مورد مهم‌ترین تصمیم زندگی من

پربازدیدترین این هفته:

دیگران در حال خواندن این صفحات هستند:

اشتراک گذاری این مطلب:

فهرست مطالب:

مهم‌ترین تصمیم زندگی من

همه آدم‌ها در زندگی تصمیم‌های بزرگ و کوچک زیادی می‌گیرند. بعضی از این تصمیم‌ها مثل انتخاب یک خوراکی ساده هستند و بعضی دیگر، تمام مسیر زندگی را عوض می‌کنند. من تا به حال تصمیم‌های زیادی گرفته‌ام، اما یکی از آن‌ها از همه برایم مهم‌تر است.

مهم‌ترین تصمیم زندگی من، انتخاب رشته تحصیلی در دوران دبیرستان بود. آن زمان، بین علاقه واقعی‌ام و چیزی که دیگران می‌خواستند، گیر کرده بودم. عده‌ای می‌گفتند باید بروم سمت رشته‌هایی که آینده مالی خوبی دارند. اما قلبم به چیزی دیگر می‌تپید. شب‌های زیادی به این فکر کردم که آیا راه امن را انتخاب کنم یا دنبال رویاهایم بروم؟

بالاخره تصمیم گرفتم به ندای درونم گوش دهم و رشته‌ای را انتخاب کنم که واقعاً به آن علاقه دارم. این تصمیم، یک انتخاب ساده نبود. می‌دانستم ممکن است مسیر سختی در پیش داشته باشم، اما حداقل هر روز با اشتیاق از خواب بیدار می‌شوم و کارم را دوست دارم.

حالا که چند سال از آن روزها گذشته، تازه می‌فهمم چقدر تصمیم درستی گرفتم. این انتخاب نه تنها شغل آینده‌ام، بلکه دیدگاهم به زندگی را هم شکل داد. به من یاد داد که گاهی باید شجاع بود و راه دل را پیش گرفت، حتی اگر دیگران آن را تایید نکنند.

***

مهم‌ترین تصمیم زندگی من

اگر از من بپرسید بزرگ‌ترین انتخابی که تا به حال کرده‌ام چیست، بدون درنگ می‌گویم: “تصمیم به تغییر خودم”. شاید این حرف کلیشه‌ای به نظر برسد، اما برای من یک تحول واقعی بود.

من همیشه آدم خجالتی بودم. حتی بلند صحبت کردن در کلاس برایم سخت بود. همیشه نگران قضاوت دیگران بودم و این ترس، مانع انجام کارهای زیادی در زندگی‌ام شده بود. تا اینکه یک روز با خودم عهد بستم این وضعیت را تغییر دهم.

تصمیم گرفتم قدم‌های کوچک بردارم. اول در جمع‌های خانوادگی بیشتر صحبت کردم. بعد در کلاس درس، حتی اگر مطمئن نبودم، دستم را بلند کردم و نظر دادم. کم‌کم در فعالیت‌های گروهی مدرسه شرکت کردم. هر بار که بر ترسم غلبه می‌کردم، احساس بهتری پیدا می‌کردم.

این تصمیم به ظاهر ساده، زندگی مرا متحول کرد. نه تنها بر خجالتی‌ام غلبه کردم، بلکه اعتماد به نفسم بسیار بیشتر شد و دوستان جدیدی پیدا کردم. حالا می‌فهمم که بزرگ‌ترین تصمیمات زندگی، لزوماً انتخاب‌های بزرگ نیستند، بلکه همان انتخاب‌های کوچکی هستند که ما را به فرد بهتری تبدیل می‌کنند.

انشا در مورد مهم‌ترین تصمیم زندگی من

مهم‌ترین انتخاب زندگی من

این نوشته به شیوه‌ای ادبی و تصویری برای دانش‌آموزان فراهم شده است تا با چگونگی نوشتن و توانایی بیان افکار از راه قلم آشنا گردند. در ادامه این مسیر با ما همراه باشید.

1- موضوع انشا مهم‌ترین تصمیم زندگی من

هر کسی برای آینده خود رویاها و خواسته‌هایی دارد که برایش مهم هستند و برای رسیدن به آن‌ها تلاش می‌کند. ممکن است یک نفر آرزوی موفقیت در تحصیل را داشته باشد، یا دوست داشته باشد در آینده پزشک یا مهندس شود. دیگری شاید به دنبال ثروت باشد، یا آرزو کند به تمام دنیا و حتی فضا سفر کند و شگفتی‌های جهان را از نزدیک ببیند. هر کس در ذهن خود هدف‌ها و آرزوهای زیادی دارد که برخی ارزشمند و برخی کم‌ارزشاند، بعضی پایدار و بعضی زودگذر.

پدرم همیشه می‌گفت: آینده ما مثل یک نقاشی است. هر چقدر در زمان حال رنگ‌های بیشتری به آن بزنیم، آینده‌مان زیباتر خواهد شد. یعنی هر کاری که می‌کنیم و هر انتخابی که داریم، مانند یک رنگ روی این نقاشی باقی می‌ماند. پس باید رنگ‌های زیبا را انتخاب کنیم و از وقت خود به خوبی استفاده کنیم تا آینده‌ای روشن و قشنگ برای خودمان بسازیم.

من مصمم هستم که برای ساختن آینده‌ای زیبا تمام تلاشم را بکنم. قدر هر لحظه از زندگی‌ام را بدانم و کارهای مفید انجام دهم. از زیبایی‌های طبیعت لذت ببرم و خدا را برای این همه نعمت شکرگو باشم. قصد دارم بیشتر از قبل به پدر و مادرم محبت کنم و دوست دارم آنقدر موفق شوم که زحماتشان را جبران کنم. در درس و یادگیری نهایت تلاشم را می‌کنم تا بهترین نتیجه را بگیرم، نه فقط برای نمره خوب، بلکه برای اینکه زندگی بهتری برای خودم بسازم و مهارت‌های ارزشمند زندگی را بیاموزم.

همچنین می‌خواهم در آینده فرد مفیدی برای جامعه باشم و در پیشرفت آن نقش داشته باشم.

مهم‌ترین تصمیم من این است که به تمام انتخاب‌های امروزم پایبند بمانم و هرگز از آرزوهایم دست نکشم. هیچ وقت فراموش نکنم که با تلاش و persistence می‌توانم به هر چیزی که می‌خواهم، برسم.

انشا اختصاصی _ نویسنده: الهام روشن
موضوعات پیشنهادی انشاهای دانش آموزی

2- انشا درباره مهم ترین تصمیم زندگی من

وقتی برای اولین بار پا به مدرسه گذاشتیم، همه چیز آسان و بی‌دغدغه به نظر می‌رسید. اما با شروع کلاس نهم، کمک‌ماه سختی‌ها خودشان را نشان دادند. انتخاب رشته، مثل یک دوراهی بزرگ در زندگی من بود؛ تصمیمی که آینده‌ام را شکل می‌داد. هر کدام از رشته‌ها مسیر متفاوتی پیش پایم می‌گذاشت و سرنوشت مرا به سمتی دیگر می‌برد.

برای گرفتن این تصمیم بزرگ، از کمک دیگران استفاده کردم. پدر و مادرم، معلم‌ها و مشاوران مدرسه، همه به من راهنمایی ارزشمندی دادند.

سعی کردم در مورد هر رشته اطلاعات جمع کنم: علوم انسانی مرا به سمت شغل‌هایی مثل حقوق و روانشناسی می‌برد. رشته ریاضی راهی به سوی مهندسی بود. علوم تجربی هم مربوط به بدن انسان و مسیر پزشکی می‌شد. رشته‌های هنرستان و کار و دانش هم آنقدر گوناگون بودند که برای هر سلیقه و توانایی، گزینه‌ای وجود داشت. آن موقع نمی‌دانستم که یک انتخاب چقدر می‌تواند روی آینده اثر بگذارد.

یک روز، مشاور مدرسه حرف مهمی به من زد. گفت: «نگران تصمیمت نباش. اول خودت را خوب بشناس. ببین چه توانایی‌ها و علاقه‌هایی داری.» او گفت بعدها نباید به خاطر انتخابی که در نوجوانی کرده‌ام، حسرت بخورم. باید بپذیرم که در آن زمان با توجه به شناختی که از خودم داشتم، بهترین راه را انتخاب کردم. پس باید با تمام توان برای هدفم تلاش کنم.

این حرف‌ها خیلی روی من اثر گذاشت. از آن به بعد، هر وقت در زندگی با تصمیم بزرگی روبه‌رو شدم، یادم افتاد که اگر بدانم چه کسی هستم و چه توانایی‌هایی دارم، مسیر درست را پیدا خواهم کرد.

انشا اختصاصی _ نویسنده: حدیثه قاسمی
 

اینجا می تونی سوالاتت رو بپرسی یا نظرت رو با ما در میون بگذاری:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *