در این انشا میخواهیم درباره راههای سادهای صحبت کنیم که با رعایت آنها میتوانیم در مصرف گاز طبیعی صرفهجویی کنیم. گاز یک نعمت و سرمایه ملی است و اگر درست از آن استفاده نکنیم، هم به اقتصاد خانواده و هم به کشور آسیب میزنیم.
یکی از سادهترین کارها این است که وقتی در خانه نیستیم یا وقتی به گرمای زیادی نیاز نداریم، شعله بخاری را کم کنیم. بهتر است به جای اینکه خانه را خیلی گرم کنیم و سپس پنجره را باز کنیم، دمای بخاری را در حد متعادل نگه داریم و با پوشیدن لباس مناسب، احساس راحتی کنیم.
هنگام پخت و پز نیز میتوانیم صرفهجویی کنیم. وقتی غذا به جوش آمد، بهتر است شعله گاز را کم کنیم تا هم غذا بهتر بپزد و هم گاز کمتری مصرف شود. همچنین، استفاده از درب قابلمه باعث میشود غذا سریعتر پخته شود و انرژی کمتری هدر برود.
نگهداری و سرویس به موقع وسایل گازسوز مثل بخاری و آبگرمکن نیز بسیار مهم است. اگر این وسایل تمیز و سالم باشند، با بازدهی بیشتری کار میکنند و گاز کمتری مصرف میکنند.
در نهایت، باید به یاد داشته باشیم که گاز یک منبع باارزش است که نمیتوانیم آن را بسازیم، فقط میتوانیم در مصرف آن درست عمل کنیم. با رعایت همین نکات ساده، هم در هزینههای خود صرفهجویی میکنیم و هم سهمی در حفظ منابع کشور برای نسلهای آینده خواهیم داشت.

صرفهجویی در مصرف گاز موضوعی است که در این نوشته به آن میپردازیم. این متن به شیوهای ادبی و توصیفی برای دانشآموزان تهیه شده تا با چگونگی نگارش و تقویت مهارتهای نوشتاری آشنا شوند. در ادامه با ما همراه باشید.
موضوع انشا صرفه جویی در مصرف گاز
دیروز در راه بازگشت از مدرسه به خانه، مدام سوال معلم توی ذهنم تکرار میشد: چرا باید در مصرف گاز صرفهجویی کنیم؟ جواب این سوال را نمیدانستم. تصمیم گرفتم تا وقتی پدر و مادر از سر کار به خانه آمدند، از آنها بپرسم. در همین فکرها بودم که ناگهان یاد کتابی افتادم که پدربزرگ سالها پیش به من هدیه داده بود. آن موقع خواندن بلد نبودم، برای همین کتاب در قفسه کتابخانهام خاک میخورد.
موضوع کتاب در مورد گاز و شهرهای مختلف ایران بود. جلد قشنگی داشت. کتاب را برداشتم و ورق زدم. از صفحه اول و معرفی نویسندگان گذشتم. همینطور که داشتم متن کتاب را آرام میخواندم، چشمم به عکس یکی از صفحات افتاد. ناگهان احساس کردم نیروی عجیبی مرا به داخل تصویر میکشد. از ترس جیغ کشیدم و بعد از چند لحظه، خودم را در جایی دیدم که اصلاً نمیشناختم. ترسیده بودم و میلرزیدم. خودم را به یک خانه رساندم. هوا خیلی سرد بود.
لباسهایم نازک بود و تقریباً داشتم یخ میزدم. در را زدم. یک خانم مهربان در را باز کرد. به داخل خانه رفتم. آنها یک پتوی گرم به من دادند و من خودم را با آن پوشاندم. از آن خانم پرسیدم: «این جا کجاست؟» او گفت: «اینجا یک شهر کوچک و دورافتاده در ایران است.» تعریف کرد که در این شهر گاز کشی وجود ندارد و استفاده از وسایل برقی برای گرمایش هم هزینه زیادی دارد. آنها از چراغ نفتی استفاده میکنند که نمیتواند همه خانه را گرم کند.
بچههای خانواده لباسهای پشمی پوشیده بودند و کنار هم نشسته بودند تا گرم بمانند. این خانواده حتی برای پختوپز هم نمیتوانستند از گاز طبیعی استفاده کنند. به جای آن از کپسول گاز استفاده میکردند و مجبور بودند حتی در مصرف گاز کپسول هم دقت کنند تا زود تمام نشود.
آن خانم از این که مردم شهرهای بزرگ گاز را بیمصرف میکنند، ناراحت بود. گفت: «اگر آنها صرفهجویی کنند، ما هم میتوانیم از گاز طبیعی استفاده کنیم، زندگی بهتری داشته باشیم و در زمستان از سرما رنج نبریم.»
چشمانم را که باز کردم، دیدم روی کتاب خوابم برده است. همه چیزهایی که دیده بودم، دوباره در ذهنم مرور شد. نمیدانستم این اتفاق یک رویا بود یا یک ماجرای جادویی؛ اما حالا میدانستم چرا باید در مصرف گاز صرفهجویی کنیم.
انشا اختصاصی _ نویسنده: حدیثه قاسمی