انشا در مورد اگر من یک نویسنده بودم

انشا اگر من یک نویسنده بودم

پربازدیدترین این هفته:

دیگران در حال خواندن این صفحات هستند:

اشتراک گذاری این مطلب:

فهرست مطالب:

اگر من به جای یک دانش آموز، یک نویسنده بودم، کارهای زیادی می‌کردم که دنیا را جای بهتری کند.

اول از همه، سعی می‌کردم داستان‌هایی بنویسم که قلب آدم‌ها را لمس کند. داستان‌هایی درباره مهربانی، دوستی و کمک به یکدیگر. دوست داشتم با کلماتم، احساسات خوب را مانند یک هدیه به دیگران بدهم.

همچنین، دوست داشتم برای کودکانی که در شرایط سخت زندگی می‌کنند، کتاب بنویسم. کودکانی که شاید امیدشان را از دست داده‌اند. می‌خواستم با نوشته‌هایم به آن‌ها نشان دهم که همیشه نور و راهی برای ادامه وجود دارد و آن‌ها تنها نیستند.

یکی از آرزوهایم این بود که کتابی بنویسم که مردم را به فکر کردن دعوت کند. کتابی که به آن‌ها کمک کند خودشان، احساساتشان و دنیای اطرافشان را بهتر درک کنند.

در نهایت، اگر نویسنده بودم، از قدرت کلماتم برای صلح و دوستی بین همه مردم استفاده می‌کردم. سعی می‌کردم با نوشته‌هایم پلی بین قلب‌ها بسازم و به همه نشان دهم که despite تفاوت‌ها، همه ما انسانیم و سزاوار زندگی در صلح و آرامش هستیم.

انشا اگر من یک نویسنده بودم

اگر من یک نویسنده بودم، دنیای اطرافم را با کلمات نقاشی می‌کردم. با هر جمله، تصویری تازه می‌ساختم و با هر داستان، احساسی نو را به خوانندگانم هدیه می‌دادم.

قلم من، بال پرواز imaginations بود. روی کاغذ، شهرهایی می‌ساختم که در آسمان شناور بودند، رودهایی که با ستاره‌ها حرف می‌زدند و درختانی که رازهای کهن را زمزمه می‌کردند. من از پنجره اتاقم به بیرون نگاه می‌کردم و ابرهای گذرا را به ماجراهای بی‌پایان تبدیل می‌کردم.

اگر نویسنده بودم، برای غروب آفتاب داستان می‌نوشتم، برای اولین قطره باران بهاری شعر می‌سرودم و برای مهربانی‌های کوچک مردم، داستان‌هایی از محبت خلق می‌کردم. کلمات من، داروی غم‌های کوچک و جشن شادی‌های ساده بودند.

نوشتن برای من، تنها گذاشتن چند کلمه روی کاغذ نبود. بلکه نفس کشیدن با کلمات، زندگی در دنیای جمله‌ها و پرواز در آسمان imagination بود. من با قلمم، رویاهایم را به واقعیت تبدیل می‌کردم و خوانندگانم را به دنیاهای جادویی می‌بردم.

اگر نویسنده بودم، هرگز تنها نبودم. چون همیشه شخصیت‌های داستان‌هایم با من حرف می‌زدند و همراهی‌ام می‌کردند.

انشا اگر من یک نویسنده بودم

نویسندگان آفرینندگان جهانی شگفت‌انگیز هستند که با قدرت قلم خود می‌سازند و خوانندگان را به سفری خیالی دعوت می‌کنند. اگر من نویسنده بودم، دنیایی پر از رنگ و زیبایی خلق می‌کردم، دنیایی که در آن همه ناچار به خندیدن هستند.

شهر داستان‌های من بسیار دیدنی خواهد بود؛ پر از درختان سرسبز و گل‌های رنگارنگ، با آبشارهای فراوان و مردمی که از اعماق طبیعت آمده‌اند. کلبه‌های چوبی با وجود انسان‌های پاک و بی‌آلایش، گرم و زنده می‌شوند. در این شهر، دروغ و فریب جایی ندارد، کسی دست به دزدی نمی‌زند، همه با محبت کنار هم زندگی می‌کنند و به یکدیگر یاری می‌رسانند.

اگر من نویسنده بودم، در دنیای رویا و شعر غرق می‌شدم و همه را با خود همراه می‌کردم تا با هم دنیایی بهتر بسازیم. قلم من، نیروی محرکه‌ام بود و با به دست گرفتن آن، همه را از زندگی روزمره به سرزمین زیبا و اسرارآمیز تخیلاتم می‌بردم.

جایی که آدمیان با زبان شعر حرف می‌زنند، با آهنگ و نرمی، و سلاحشان برای پاسداری از خود، شاخه‌های گلی است که به هم هدیه می‌دهند. آنها می‌خندند، آواز می‌خوانند، مهربانی پیشه می‌کنند، دل‌ها را از اندوه پاک می‌کنند و هر شب در یک گردهمایی شاد و کودکانه شرکت می‌کنند.

انسان‌های دنیای نوشته‌های من، همگی در پاکی و سادگی دوران کودکی خود مانده‌اند و هرگاه زمین می‌خورند، دستان مادرانه و نوازشگر، دردهایشان را تسکین می‌دهد.

اگر من نویسنده بودم، در دنیای خیالی خود دو بال برای پرواز می‌ساختم تا سبک‌بار از زمین جدا شوم و به آسمان‌ها پرواز کنم؛ با ابرها گفت‌وگو کنم، با ماه احوالپرسی کنم، به خورشید درود دوباره بگویم، ستاره‌ها را نوازش کنم و سوار بر قطره‌های باران به دشت‌های بی‌پایان سفر کنم. آنجا با باد دوست می‌شدم و به ابرها یاری می‌رساندم تا برف‌ها را به سوی کوهستان بفرستند.

نویسندگان دنیای زیبایی دارند، دنیای آنان هیچ مرزی نمی‌شناسد. تکرار در زندگی آنان معنا ندارد، چون هر روز یک شخصیت تازه می‌شوند، با آدم‌های جدید گفت‌وگو می‌کنند، در شهری تازه زندگی می‌کنند، آسمانی جدید بر فراز خود دارند و همیشه حرف‌های تازه‌ای برای گفتن دارند.

نویسندگی شغل نیست، عشق است و امید به آفرینش دنیایی که همه در آرزویش هستند. ساختن این دنیا، خشت به خشت، نیازمند عشق و امید دارد و تنها یک نویسنده است که می‌تواند آن را بنا کند. نویسندگی یعنی قدم زدن در دنیای خیال و همراه کردن خوانندگان با خود و لذت بردن از همه زیبایی‌های آن در کنار هم.

اگر من نویسنده بودم، به همه کمک می‌کردم تا نویسنده شوند و طعم شیرین آن را با جرعه‌هایی از شعر بچشند.

پیشنهادی: انشای خواندنی در مورد اگر من …
انشا اختصاصی _ نویسنده: محیا بخشی فرد

اینجا می تونی سوالاتت رو بپرسی یا نظرت رو با ما در میون بگذاری:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *