اگر من یک کبوتر بودم، بال های سفیدم را در آسمان آبی پهن می کردم و پرواز می کردم. از بالا همه چیز را کوچک و زیبا می دیدم. می رفتم بالای بام خانه ها، بالای درختان بلند و حتی بالای کوه های سر به فلک کشیده.
اگر من یک کبوتر بودم، به جای دویدن و راه رفتن، در آسمان شناور می شدم. باد ملایم پرهایم را نوازش می کرد و من آزادانه به هر کجا که دلم می خواست، سفر می کردم. می توانستم به شهرهای دور، روستاهای سبز و کنار رودخانه های زلال بروم.
اگر من یک کبوتر بودم، پیام آور صلح و مهربانی می شدم. روی شانه های مردم می نشستم و غم هایشان را با نوازش بال هایم کم می کردم. به همه جا خبرهای خوب و شاد می بردم.
و در پایان، حتماً به خانه برمی گشتم. چون کبوترها همیشه راه خانه را پیدا می کنند. برمی گشتم تا در لانه گرم و نرم خود استراحت کنم و فردایی دوباره برای پروازی تازه در آسمان بی پایان آماده شوم.

اگر میتوانستم یک کبوتر باشم، بالهای سپیدم را در آسمان آبی میگشودم و از بلندای ابرها به این جهان زیبا مینگریستم. در این انشا میخواهم به زبان ادبی و توصیفی، احساس و آرزوی پرواز را به تصویر بکشم تا شما دانشآموزان عزیز با شیوهی نگارش و هنر نوشتن بیشتر آشنا شوید. با ما همراه باشید تا با هم سفری خیالی به آسمان داشته باشیم.
موضوع انشا اگر من کبوتر بودم
حتماً کبوتر بودن احساس عجیب و فوقالعادهای است. تصور کنید دو بال داشتید که میتوانستید با آنها از روی زمین بلند شوید و به آسمان آبی بروید، اوج بگیرید و به هر نقطهای که دلتان میخواهد به راحتی پرواز کنید.
اگر من یک کبوتر بودم، دوست داشتم به سرزمینهای دور، دشتهای قشنگ، جنگلهای پر از درخت و حتی روی دریاها و دریاچهها پرواز کنم و همهچیز را از بالا تماشا کنم. وقتی از روی دریا رد میشدم، موجهای بلند و ماهیها را نگاه میکردم و به صدای آب گوش میدادم. کمی پایینتر میآمدم تا نزدیکتر به سطح آب باشم. یا وقتی که هوا طوفانی بود، خودم را به باد میسپردم تا مرا به هر جا که میخواهد ببرد و آن حس آزادی و رهایی را تجربه کنم.
اما اگر کبوتر بودم، دوست نداشتم در شهرها پرواز کنم. چون ساختمانهای بلند باعث میشدند گاهی به پنجرهها بخورم. از همه بدتر، آلودگی هوای شهرها آنقدر زیاد است که نمیتوانم جلوی خودم را به خوبی ببینم و حتی نفس کشیدن هم برایم سخت میشود.
اگر من یک کبوتر بودم، دوست داشتم به گروه کبوتران حرم امام رضا ع بپیوندم و کنار آنها روی گنبد حرم بنشینم و از فضای آرام و معنوی آنجا لذت ببرم. یا همراه دیگر کبوتران دور حرم پرواز کنم و زائرانی را ببینم که از شهرهای مختلف برای زیارت آن امام مهربان آمدهاند. وقتی آنها با دلهای پر از امید دعا میکنند و اشک میریزند، من هم کنار سجادههایشان مینشینم و زمزمههایشان را با امام رضا ع گوش میدهم و با آنها دعا میکنم.
و بعد از این همه سفر و گشتوگذار، وقتی جایی برای استراحت توقف میکردم، برای دیگران از خاطرات سفرهایم و جاهای دیدنی که دیده بودم تعریف میکردم. دوست داشتم شوق سفر را در دل آنها هم زنده کنم و تجربههایم را با آنها تقسیم کنم.
پیشنهادی: انشای خواندنی در مورد اگر من …
انشا اختصاصی