تنهایی، گاهی مثل یک باغ پنهان در دل کوهستان است. باغی که کسی از وجودش خبر ندارد، تنها نسیمی که با درختان نجوا میکند و آواز پرندگان که در سکوت طنین میاندازد. در این باغ پنهان، آدمی تنها با خودش روبرو میشود؛ با رؤیاهایش، با خاطرههایش و با سکوت عمیقی که گاهی ترسناک و گاهی آرامشبخش است.
تنهایی شبیه پنجرهای رو به شب است. از پشت این پنجره، میتوانی ستارهها را بشماری، به صدای باد گوش بسپاری و با ماه حرف بزنی. در این سکوت، گاهی فکرها پرواز میکنند، گاهی قلب تپش بیشتری پیدا میکند و گاهی هم آدم یاد میگیرد که با خودش دوست باشد.
اما تنهایی همیشه هم ساکت و غمگین نیست. گاهی مثل یک کتاب قدیمی است که فقط در سکوت میتوان آن را ورق زد و خواند. کتابی پر از داستانهای ناگفته، پر از احساسهای پنهان و پر از رازهایی که فقط در خلوت خودشان را نشان میدهند.
در تنهایی، آدم گم نمیشود، بلکه خودش را پیدا میکند. مثل مسافری که در بیابان تنها راه میرود و در دل آن سکوت، صدای درونش را میشنود. تنهایی گاهی کلاس درسی است که در آن، انسان از خودش درس زندگی میآموزد.

انشایی با موضوع احساس تنهایی و دلتنگی به زبان ساده و ادبی برای شما آماده کردهایم. این متن به شما کمک میکند با شیوه نوشتن و تقویت مهارت نویسندگی بیشتر آشنا شوید. در ادامه با ما همراه باشید.
انشا تنهایی
همه آدمها درباره تنهایی دیدگاه خودشان را دارند. اما اگر قرار باشد هر فکر و کاری درست باشد، همانطور که آقا بزرگم میگوید، دیگر هیچچیز سر جایش نخواهد بود. با این حال، موضوع تنهایی آدمها چیزی نیست که بتوان به سادگی از آن گذشت. بالاخره چیزی که وجود دارد را نمیشود نادیده گرفت.
بعضیها معتقدند تنهایی که خودت برای خودت میسازی، از بیفکری است. بعضی دیگر میگویند این تنهایی از خودخواهی سرچشمه میگیرد. دستهای هم هستند که دیگران را مقصر میدانند و میگویند: افرادی که به ما توجهی ندارند، باعث تنها شدن ما شدهاند.
راستش را بخواهید، دوست ندارم عجولانه نظر بدهم. چون میدانم تا وقتی خودت درگیر یک موضوع نشوی، نمیتوانی بفهمی حق با کیست. اما این را خوب میدانم که آدم تنها، مثل بال پروانه نازک و آسیبپذیر است. فرقی هم نمیکند این پیله تنهایی را خودش ساخته یا دیگران. وقتی تنها باشی، همه چیز مثل یک سایه میشود. سایهای قوزکرده، درست شبیه به فیلمهایی که آدمهای گوشهگیر و تنها را نشان میدهند. یک آدم تنها تا چه اندازه میتواند با خودش حرف بزند؟ تا کِی میتواند طاقت بیاورد؟ نمیخواهم به کسی بیاحترامی کنم، ولی هیچ آدم سالمعقلی را نمیشناسم که از تنهایی لذت ببرد.
پیشنهاد: انشا درباره اوقات تنهایی
به نظر من، اگر تنهاییات اجباری نباشد و مجبور نباشی تنها باشی، بهتر است به یک پزشک مراجعه کنی. آدمها زمانی میتوانند نام “آدم” بر خود بگذارند که از ویژگیهای درونشان به خوبی استفاده کنند. من دکتر نیستم که بخواهم آمار دقیقی ارائه دهم، اما اغلب بیماران قلبی همان کسانی هستند که تنها هستند، یا تنهایی را برگزیدهاند. آقا بزرگم وقتی همه ما دور هم جمع میشویم و با هم گپ میزنیم و خوش میگذرانیم، میگوید: خداوند از اول میدانسته، که گفته: دست خداوند با جماعت است.
_ دوستان عزیز در صورتی که انشایی با این موضوع تنهایی و دلتنگی نوشته اید می توانید از قسمت نظرات برای ما ارسال کنید.
اختصاصی مدیر تولز _ نویسنده: اصغر فکور