انشا از زبان چاقو

انشا از زبان چاقو

پربازدیدترین این هفته:

دیگران در حال خواندن این صفحات هستند:

اشتراک گذاری این مطلب:

فهرست مطالب:

من یک چاقو هستم. شاید من را وسیله‌ای ساده ببینید، اما داستان زندگی من پرمعنی است.

من در آشپزخانه کار می‌کنم. دستی که مرا می‌گیرد، می‌تواند از من برای خرد کردن سبزیجات تازه و پختن غذایی خوشمزه برای خانواده استفاده کند. در این حالت، من یک یاور و دوست هستم. غذای خوشطعمی که روی میز می‌آید، باعث خوشحالی و سلامت همه می‌شود.

اما همان دست می‌تواند تصمیم دیگری بگیرد. می‌تواند از من برای آسیب زدن به دیگری استفاده کند. در آن لحظه، من تبدیل به یک ابزار درد و رنج می‌شوم.

من خودم قدرت تصمیم‌گیری ندارم. من فقط یک وسیله هستم. این انسان است که به من معنا می‌دهد. انتخاب با اوست که مرا به یک دوست مفید تبدیل کند یا به یک دشمن خطرناک.

پس ای انسان، از تو خواهش می‌کنم: از من در راه درست استفاده کن. از من برای ساختن و کمک کردن استفاده کن، نه برای ویران کردن و آسیب رساندن. آینده من در دستان توست.

انشا از زبان چاقو

من یک چاقو هستم. تیغه‌ای براق و دسته‌ای محکم دارم. کار من بریدن و قطعه قطعه کردن است، اما قصه من فقط به تیز بودنم ختم نمی‌شود.

داستان من با آهن و آتش آغاز می‌شود. در کارگاه، با حرارت و ضربه‌های پیاپی شکل گرفتم تا محکم و بادوام شوم. سپس تیغه‌ام را آنقدر صیقل دادند که مانند آیینه، روشن و درخشان شد.

در آشپزخانه، دستیار وفادار آشپزها هستم. سبزی‌ها را خرد می‌کنم، گوشت را قطعه قطعه می‌نمایم و در پخت غذاها نقش دارم. اما اگر از من به درستی استفاده نشود، می‌توانم دردسرساز شوم. تیغه تیز من هم می‌تواند زندگی‌بخش باشد و هم خطرناک.

قصه من درس بزرگی در خود دارد: هر وسیله‌ای، هر چقدر هم کوچک، قدرتی در اختیار دارد. این ما انسان‌ها هستیم که انتخاب می‌کنیم از این قدرت برای ساختن استفاده کنیم یا برای نابودی. من فقط یک ابزارم، اما نحوه استفاده از من، سرنوشت‌ساز است.

با مدیر تولز همراه باشید.

موضوع انشا : از زبان یک چاقو 🔪

من، چاقو، دوستی قدیمی برای انسان‌ها هستم. در گذشته مرا با نام‌هایی مانند دشنه و خنجر می‌شناختند و اگر اندازه‌ام کمی بزرگتر باشد، به من شمشیر می‌گویند. شما می‌توانید در همه جای دنیا ردپای مرا پیدا کنید. من کمی بعد از زمانی که انسان‌ها در غارها زندگی می‌کردند، به دنیای آنها آمدم تا در کارهایشان کمکشان کنم. وقتی من کنارتان هستم، انجام خیلی از کارها آسان‌تر می‌شود.

بگذارید کمی از ساختمان بدنم برایتان بگویم. تیغه‌ی من از جنس فولاد است. برای این که تیز بمانم، مرا روی سنگ‌های مخصوصی می‌کشند؛ این کار برای من مثل یک ورزش است. اما بعضی وقت‌ها از من به شکلی استفاده می‌کنید که درست نیست. مثلاً وقتی می‌خواهید چیزهای سخت مثل فلزات دیگر را با من ببرید. آیا این کار منطقی است؟ راستش را بخواهید، از شما انسان‌هایی که حتی برای باز کردن در بطری از دندان‌های خود کمک می‌گیرید و با بدن خود هم با مهربانی رفتار نمی‌کنید، نمی‌شود توقع زیادی داشت!

ما چاقوها برای این که به دست شما آسیب نزنیم، دسته داریم. دسته‌ی من از چوب ساخته شده و به چاقوی دسته زنجان معروفم. البته گاهی از مواد دیگری مثل پلاستیک یا فلز هم برای درست کردن دسته‌ی ما استفاده می‌شود. در هر صورت، هر دسته‌ای که داشته باشیم، باعث افتخار است که در کنار ما باشد و به ما خدمت کند.

حالا که تقریباً مرا می‌شناسید، می‌خواهم یک درخواست از شما داشته باشم. لطفاً از ما برای آسیب زدن به دیگران استفاده نکنید. هر وقت با کسی مشکل پیدا کردید، می‌توانید با یک گفت‌وگوی آرام و دوستانه موضوع را حل کنید. اما ما را وسط دعواهای خود نیاورید. برای هیچ چاقویی بریدن بدن انسان‌ها خوشایند نیست، مگر این که پزشکی آن را برای درمان لازم بداند.

انشا اختصاصی _ نویسنده: زهرا نیازی
پیشنهادی: انشا از زبان جاده

اینجا می تونی سوالاتت رو بپرسی یا نظرت رو با ما در میون بگذاری:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *