من یک هندوانه یلدایی هستم. از روزی که جوانه زدم، خورشید گرمش را به من بخشید و باران با قطرات نرمش مرا سیراب کرد. در مزرعهای سبز و پهناور رشد کردم، زیر آسمان آبی و در کنار خانوادهام.
کشاورز مهربانم هر روز به دیدنم میآمد و با نگاه پر مهرش مرا میپروراند. من با تمام وجودم تلاش کردم تا بزرگ و شیرین شوم، چون میدانستم روزی مهمان شب خاصی خواهم بود.
وقتی بزرگ شدم، مرا از بوته جدا کردند و همراه با هندوانههای دیگر به بازار بردند. آنجا بود که فهمیدم قرار است به سفرهای به نام “شب یلدا” بروم. همه از این شب طولانی و پر از خاطره حرف میزدند.
حالا روی سفرهای رنگین نشستهام، کنار آجیل و انار و کتاب حافظ. دور تا دورم را آدمهایی گرفتهاند که با لبخند و شادی به من نگاه میکنند. من نماد برکت و تندرستی هستم، با رنگ قرمزم که نشان از زندگی و گرما دارد و با دانههای سیاهم که یادآور برکت و فراوانی است.
در این شب طولانی، خانوادهها دور هم جمع میشوند و با خوردن من، به استقبال زمستان میروند. آنها معتقدند که خوردن هندوانه در شب یلدا، سرمای زمستان را از آنها دور میکند.
من خوشحالم که بخشی از این سنت زیبا هستم. در کنار کتاب حافظ و قصههای پیرزن و پیرمرد خانواده، من هم راوی بخشی از این خاطرات میشوم. وجود من در این شب، نشانه امید به روزهای گرمتر و روشنتر است.
پس مرا بخورید، در این شب طولانی زمستانی، و بدانید که من با شیرینیم، گرمای عشق و امید را برایتان به ارمغان میآورم.

هندوانه یلدایی با صدای خودش داستانش را برای شما تعریف میکند. این متن به زبانی ساده و ادبی نوشته شده تا دانشآموزان عزیز با شیوهی درست نوشتن و مهارتهای نویسندگی بیشتر آشنا شوند. در ادامه با ما همراه باشید.
انشا از زبان هندوانه یلدایی
سلام. از آنجایی که عاشق نقشههای معمارانه هستم، خودم را اینگونه معرفی میکنم: من یک میوه نسبتاً درشت هستم، با بدنهای گرد و سبز کمرنگ که روی آن خطوطی سبز تیره نقش بسته. درونم به رنگ قرمز است و پر از دانههای سیاه. حتماً تا حالا من را شناختهاید. بله! من همان هندوانه شیرین و آبدارم.
شاید به ندرت کسی پیدا شود که از خوردن من لذت نبرد؛ البته میپذیرم که گاهی اوقات خیلی هم شیرین نیستم. اما به هر حال، حتی دیدن من از دور هم بسیاری را وسوسه میکند.
بگذارید یک نکته را روشن کنم. حتماً دیدهای وقتی چاقو را در وسط من فرو میکنی، چه صدایی میآید: خِـــــــش! حتماً با خودت فکر کردهای: چه هندوانه شیرینی! از صدای برش خوردنش مشخص است! اما باید به تو بگویم، دوست عزیز، آن صدا، فریاد من است وقتی چاقو را در پوستم فرو میکنی. اما خیلی نگران نباش، چون فقط در ابتدا کمی درد دارد و بعد از آن، خودم هم با تو همراه میشوم.
میدانی لذت خوردن هندوانه چطور بیشتر میشود؟ وقتی یک قاچ بزرگ برمیداری و با تمام وجودت گاز میزنی، طوری که از یک گوشت تا گوش دیگرت، رد هندوانه روی صورتت بماند و آب قرمزش از لای انگشتانت بچکد. این معنای واقعی هندوانه خوردن است! بله، هندوانه باید با تمام وجود خورده شود.
چیزی که مرا خوشحال میکند این است که همیشه حرمت مرا نگه میدارید. نه فقط در روزهای گرم تابستان که نگاه خریدارانه به من میکنید و چند تکه از من را برای رفع عطش نوش جان میکنید، بلکه در اولین شب سرد زمستان هم بر سفره یلدایتان جایگاه ویژهای دارم! انصافاً کدام میوهای همچین ابهتی دارد؟
البته ناگفته نماند که یلدا بدون هندوانه، مانند زنبور بدون عسل است! یعنی هست، اما فایدهای ندارد. شاید هندوانههای یلدا گاهی کممزه و گران باشند، اما حضورشان بر سر سفره یلدا به این معناست که تمام زمستان در سلامت خواهید بود و بیماری به سراغتان نمیآید. پس خوردن یک هندوانه خوشمزه تنها به خاطر طعم خوبش نیست، بلکه کلی خاصیت و ویتامین هم دارد.
خلاصه این که میوهای مثل هندوانه را دست کم نگیرید. کمتر میوهای پیدا میشود که هم سبز باشد مثل خیار، هم قرمز باشد مثل سیب، و هم دانههایی داشته باشد که از آن به عنوان آجیل استفاده کنند. پس وقتی یک میوه همه این ویژگیها را دارد، بدانید چیز خوبی است و عطر و طعمی دلچسب دارد. من هم سعی میکنم موقع برش خوردن کمتر فریاد بزنم!
بیشتر بخوانید: انشا در مورد شب یلدا
انشا اختصاصی _ نویسنده: محیا بخشی فرد