در این نوشته از وبلاگ مدیر تولز، قصد داریم یکی دیگر از اصطلاحهای دنیای موسیقی به نام «موتیف» را به شما معرفی کنیم.
موتیف در واقع کوچکترین بخش معنادار در یک قطعه موسیقی است. در ادامه، این مفهوم را به طور کامل توضیح خواهیم داد. پس پیشنهاد میکنیم تا پایان این مطلب با ما همراه بمانید.
موتیف در موسیقی
همانطور که پیش از این بیان شد، موتیف کوچکترین بخش با معنا در موسیقی به شمار میرود. حتی برای ساختن جملههای ساده موسیقی نیز باید از موتیف استفاده کرد، هرچند گاهی این کار به صورت ناخودآگاه انجام میشود.
وقتی موتیف به شکل ناخودآگاه به کار میرود، باید بتواند حس یکپارچگی، پیوند، نظم، فهمپذیری و روانی را در موسیقی ایجاد کند. درست شبیه به زبان که هر جمله از چند کلمه تشکیل میشود، در موسیقی نیز هر جمله معمولاً از چند موتیف ساخته میشود. با این حال، تفاوتهایی نیز وجود دارد؛ برای نمونه، همیشه به آسانی نمیتوان تشخیص داد که یک موتیف دقیقاً کجای قطعه موسیقی قرار گرفته است.
تفاوت موتیف و تِم
تفاوت بین موتیف و تِم (یا زمینهٔ اصلی موسیقی) در یک قطعه این است که موتیف بخشی کوتاهتر از تم است و در واقع قسمتی از آن به شمار میرود. معمولاً موتیف را کوچکترین بخش یک تم یا عبارت میدانند که همچنان هویت خود را به عنوان یک ایدهٔ موسیقایی حفظ میکند.
در اغلب موارد، موتیف در شروع قطعه با ترکیبی از فواصل و ریتمهای تأثیرگذار و به یادماندنی پدیدار میشود و معمولاً به یک هارمونی قوی نیز اشاره دارد. از آنجایی که تقریباً همهٔ الگوهای موجود در قطعه به نوعی به آن وابسته هستند، موتیف اصلی اغلب به عنوان منبع اصلی ایدههای موسیقایی در نظر گرفته میشود.
اگر موتیف شامل بخشهایی از الگوهای بعدی قطعه باشد، میتوان آن را کوچکترین عامل مشترک دانست؛ و اگر در الگوهای بعدی گنجانده شود، به عنوان بزرگترین عامل مشترک عمل میکند.
برای نمونه، در سمفونی پنجم بتهوون، یک الگوی چهارنتی نقش مهمترین موتیف اثر را ایفا میکند و از نظر هارمونی و ملودی گسترش پیدا میکند تا زمینهٔ اصلی موومان اول را شکل دهد.
در آهنگسازی، برای ادامه دادن قطعه، معمولاً لازم است موتیف چندین بار تکرار شود یا موتیفهای دیگری به آن متصل شوند. اگرچه تکرار بخشهای به هم پیوسته ضروری است، اما تکرار بیش از حد باعث یکنواختی میشود. بنابراین، آهنگسازان با خلاقیت و ایجاد تغییرات گوناگون سعی میکنند در عین حفظ وحدت musical، تنوع لازم را نیز حفظ کنند.
تناوب موتیف در قطعه ها
به طور کلی، نقشهای موسیقی (موتیفها) در طول قطعه تغییر چندانی نمیکنند و گسترش پیدا نمیکنند، بلکه معمولاً به صورت پشت سر هم یا نوبتی در بخشهای مختلف قطعه ظاهر میشوند. این تکرار به ایجاد حس یکپارچگی و وحدت در قطعه کمک زیادی میکند.
اما در نهایت، همه چیز به نحوه استفاده از این نقشها بستگی دارد. چه یک نقش ساده باشد و چه پیچیده، و چه ویژگیهای کمی داشته باشد یا زیاد، معنای نهایی قطعه تنها با شکل اولیه آن مشخص نمیشود، بلکه به چگونگی کاربرد و گسترش آن نقش در قطعه وابسته است.
به طور خلاصه، نقشهای موسیقی معمولاً در طول قطعه تکرار میشوند، اما تکرار یکنواخت و بدون تغییر آن میتواند باعث کسالت شود. تنها با ایجاد تغییرات ظریف و کنترل شده در هر بار تکرار است که میتوان از یکنواختی جلوگیری کرد.
استفاده از موتیف نیاز به واریاسیون دارد
واریاسیون به معنای ایجاد تغییر است. اما اگر همهی ویژگیهای یک موتیف عوض شود، باعث میشود پیوند بین بخشها از بین برود و حس بیمنطقی و گسستگی به وجود آید. در نتیجه، شکل اصلی موتیف نابود میشود. به همین خاطر، هنگام واریاسیون لازم است برخی از بخشهای کماهمیت تغییر کنند و بخشهای مهم و کلیدی دستنخورده باقی بمانند.
نگهداشتن الگوهای ریتمیک به حفظ ارتباط بین قسمتهای قطعه کمک زیادی میکند. البته حتی در این حالت هم برای جلوگیری از یکنواختی، باید تغییرات کوچکی ایجاد کرد تا قطعه تازگی خود را حفظ کند.
این را هم باید گفت که تشخیص اینکه کدام بخشها مهمتر هستند، به نظر و هدف آهنگساز بستگی دارد. در طول این تغییرات و جابهجاییها، شکلهای گوناگونی از موتیف پدید میآید که معمولاً با یکی از الگوهای شناختهشده هماهنگ است.
بسط و گسترش واریاسیون
موسیقی چندصدایی را میتوان به روش «گسترش و تغییر» تشبیه کرد. در این روش، ایدههای کوچک موسیقایی که از تغییر یک ملودی اصلی به وجود میآیند، روندی را دنبال میکنند که شبیه به باز کردن و بزرگ کردن یک طرح اولیه است. اما تغییراتی که فقط روی جزئیات فرعی یا نتهای تزئینی اعمال میشوند، تأثیر کلی چندانی ندارند و تنها باعث ایجاد تفاوتهای موقتی میشوند. به این نوع تغییرات ساده، بهتر است «انواعِ کوچک» یا واریانت گفته شود.